بدون خلاصۀ ویرایش |
/* نقل است که روح بن سلمه وراق گوید: شنیدم عفیره عابده را میگفت: مرا خبر رسید که معاذه عدویه، چون در حال احتضار افتاد، گریست. پس خندید. او را گفتند: چرا گریستی و چرا خندیدی؟ گفت: گریهام برای دور ماندن از روزه و نماز و یاد حق بود، و خندهام از آن بود که ابوصهبا را دیدم داخل خانه که جامه سبز پوشیده بود و پیش گروه زیادی از مردم بود که مانند آنها در دنیا ندیده بودم، پس به او خندیدم و در خود نمیبینم پس از این واجبی را به جای آورم. و پیش از وقت نماز بمرد. رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق... |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
*روایت کردهاند که ام اسود دختر زید عدویه، که معاذه او را شیر داده بود، گوید معاذه مرا گفت: پس از آنکه ابوصهبا کشته شد و پسرش نیز مقتول گردید، به خدا سوگند ای فرزندم علاقهای به ماندن در دنیا ندارم. نه برای لذت عیشی و نه استنشاق نسیمی. اما سوگند به خدا، زندگی را از آن جهت دوست دارم تا به هر وسیله به پروردگار تقرب جویم. باشد که مرا با ابوصهبا و پسرش در بهشت گرد آورد. | *روایت کردهاند که ام اسود دختر زید عدویه، که معاذه او را شیر داده بود، گوید معاذه مرا گفت: پس از آنکه ابوصهبا کشته شد و پسرش نیز مقتول گردید، به خدا سوگند ای فرزندم علاقهای به ماندن در دنیا ندارم. نه برای لذت عیشی و نه استنشاق نسیمی. اما سوگند به خدا، زندگی را از آن جهت دوست دارم تا به هر وسیله به پروردگار تقرب جویم. باشد که مرا با ابوصهبا و پسرش در بهشت گرد آورد. | ||
نقل است که روح بن سلمه وراق گوید: شنیدم عفیره عابده را میگفت: مرا خبر رسید که معاذه عدویه، چون در حال احتضار افتاد، گریست. پس خندید. او را گفتند: چرا گریستی و چرا خندیدی؟ گفت: گریهام برای دور ماندن از روزه و نماز و یاد حق بود، و خندهام از آن بود که ابوصهبا را دیدم داخل خانه که جامه سبز پوشیده بود و پیش گروه زیادی از مردم بود که مانند آنها در دنیا ندیده بودم، پس به او خندیدم و در خود نمیبینم پس از این واجبی را به جای آورم. و پیش از وقت نماز بمرد. <ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص244-245.</ref> | |||
==معاصرین== | ==معاصرین== |