بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
ولستون کرافت نیز مانند [[هریت تیلور]] و [[جان استوارت میل]] بر مبنای لیبرالیسم بر آزادی مطلق و بدون قید و بند معتقد است که در ارزششناسی دینی آزادی بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست.<ref>رک: حسینی زاده، سیدعلی؛ جنسیت و تربیت از منظر اسلام و فمینیسم لیبرال؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1393؛ صص 68-71.</ref> در حالی که، با اینکه انسان به لحاظ تکوینی آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در مبانی ارزششناسی دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.<ref>زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.</ref> | ولستون کرافت نیز مانند [[هریت تیلور]] و [[جان استوارت میل]] بر مبنای لیبرالیسم بر آزادی مطلق و بدون قید و بند معتقد است که در ارزششناسی دینی آزادی بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست.<ref>رک: حسینی زاده، سیدعلی؛ جنسیت و تربیت از منظر اسلام و فمینیسم لیبرال؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1393؛ صص 68-71.</ref> در حالی که، با اینکه انسان به لحاظ تکوینی آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در مبانی ارزششناسی دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.<ref>زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.</ref> | ||
ولستون کرافت معتقد است که فیلسوفان همواره در بحث از ماهیت آدمی، در پی صورت بندی | ولستون کرافت معتقد است که فیلسوفان همواره در بحث از ماهیت آدمی، در پی صورت بندی ویژگیهای [[مردان]] یا ماهیت مردانگی بودهاند. در این وجه از انتقاد، نظر برآن است که بحث از ماهیت آدمی، همواره یا به طور غالب، بحث از ماهیت مردان بوده است. آنان از متفکرانی مانند ارسطو، کانت و ژان ژاک روسو یاد میکند و سخن کانت در تعریف انسان به« حیوان ناطق» را مبتنی بر سوگیری مردانه میداند و اینکه کانت، ویژگیهای مردانه را در تصویر مطلوب آدمی، اساسیتر دانسته است. | ||
نحلههای مختلف فمینیسم علیرغم اتفاق نظر در مردانه بودن تعریف از انسان در مکاتب مختلف فکری غرب، هر یک بیانی خاص در نقد این تفکر دارند. به عنوان نمونه [[فمینیسم لیبرال]] با نقد تعریف لیبرالیسم از انسان که آن را به مثابه« حیوان ناطق» میداند؛ معتقد است این تعریف با تکیه بر تعقل، انسان را مساوی مرد دانسته است؛<ref>باقری خسرو؛ مبانی فلسفی فمینیسم؛ تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، چاپ اول، 1382؛ ص68-72.</ref> لذا برای از بین رفتن این نابرابری جنسیتی [[زنان]] باید در تعقل مساوی با مردان شوند تا در تعریف انسان، بگنجند. | |||
در | در حالی که تفاوت انسان به سایر جانداران در روح الهی و خداخواهی انسان خلاصه میشود. روح انسانی دارای تجرد بوده و فناناپذیر است یعنی نابود شدنی نیست؛ لذا جنس آن« حی» بوده و به دلیل وجود فطرت الهی در انسان این« روح متأله» میباشد. تأله یعنی خداخواهی مبتنی بر خداشناسی. بنابراین حی متاله یعنی موجودی که هم حیات جاودان داشته و هم غرق در پرستش خداوند است.<ref>رک؛ جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام؛ قم: انتشارات اسراء، چاپ سوم، 1390؛ 99ـ98 و 105ـ104.</ref> | ||
ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی مورد توجه است و عقل در خدمت این غایت است. هر چه هست محاسبه سود و زیان است و ارزشها جایی ندارند. عقلانیت در دیدگاه لیبرالی ولستون کرافت کاملاً ابزاری است و غایت آن کاملاً دنیوی و افزایش سود و سرمایه است. یک وقت شما کار اقتصادی را ارزش تلقی میکنید. «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه».<ref>پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آن که خانواده خویش را از حلال روزى | و عقلانیتی که مدنظر ولستون کرافت هست، عقلانیت ابزاری و مبتنی بر هدف است در حالیکه عقلانیتی ارزشمند است که معطوف به ارزش باشد نه مبتنی بر هدف. عقلانیت معطوف به ارزش یعنی انسان برای یک ارزشی تلاش میکند و میجنگد. حالا این ارزش میتواند متفاوت باشد. ماکس وبر میگوید دوران مدرن پایان این دوره و آغاز دوره دیگری است که عقلانیت در آن مبتنی بر هدف است. در این عقلانیت، عقل ابزارهای مختلف را به کار میگیرد تا به آن هدف برسد.<ref>قائمی نیا، علیرضا؛ چیستی عقلانیت؛ مجله : ذهن 1383 شماره 17.</ref> | ||
ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی مورد توجه است و عقل در خدمت این غایت است. هر چه هست محاسبه سود و زیان است و ارزشها جایی ندارند. عقلانیت در دیدگاه لیبرالی ولستون کرافت کاملاً ابزاری است و غایت آن کاملاً دنیوی و افزایش سود و سرمایه است. یک وقت شما کار اقتصادی را ارزش تلقی میکنید. «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه».<ref>پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آن که خانواده خویش را از حلال روزى مىدهد ، مانند مجاهد در راه خدا است . من لا یحضره الفقیه : ۳ / ۱۶۸ / ۳۶۳۱٫.</ref> در عقلانیت مدرن غایت نهایی افزایش سود و درآمد و رفاه جسمانی است. این عقلانیت محاسبهگر و تهی از ارزش که هیچ سودایی غیر از رسیدن به سود ندارد. مهمترین ویژگی این نگاه، ابزاری کردن همه چیز است و همه رابطهها و ارزشها بر این مبنا قرار میگیرد و عواطف انسانی به حاشیه میرود. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |