Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۴۰: خط ۴۰:


==سخنان و نقل ها==
==سخنان و نقل ها==
* نقل است چون روز می شد، می گفت: امروز آن روزی است که خواهم مرد و نمی خوابید تا شب شود. و چون شب می آمد، می گفت: این آن شبی است که خواهم مرد و نمی خوابید تا صبح شود. چون سرما می آمد، لباس نازک می پوشید تا سرما، ماتع خواب او شود.
* روایت کرده اند: زنی که خدمت معاذه را می کرد، می گفت: معاذه، شب را تا صبح نماز می خواند. هر زمان که خواب بر او غالب می شد، در حیاط خانه می آمد و می گفت: ای نفس! خواب تو در پیش است. اگر بمیری خواب تو در قبر، بسیار طولانی خواهد بود، یا بر حسرت یا بر شادمانی. و این کار را ادامه می داد تا صبح شود.
* آسیه دختر عمرو عدویه گوید: معاذ، شبان روز، ششصد رکعت نماز می خواند و قسمتی از شب را که بیدار بود قرآن می خواند و می گفت: عجب دارم از چشمی که می خوابد، در حالی که خواب طولانی تاریکی قبر را می داند.
* آورده اند که یکی از زنان بنی عدی که معاذه او را شیر داده بود، گوید: معاذه مرا گفت: ای دخترم، از دیدار خدا در ترس و امید باش و من دیدم آنهایی را که به خدا امیدوارند که در روز ملاقاتش غرق در پذیرایی و حسن منزلت الهی می باشند و دیدم کسی که از او می ترسد، آرزو دارد که در امان او باشد، روزی که مردم در حضور حق می ایستند. پس بگریست، چندان که گریه بر او غالب شد.
* نقل است که حماد بن سلمه گوید: ثابت بنانی مرا خبر داد از صله فرزند اشیم که در جنگ بود، به پسرش گفت: ای پسر، پیش برو به جنگ تا تو را در راه خدا به حساب گذارم. پس رفت و جنگ کرد تا کشته شد. پس خودش به میدان رفت و کشته شد. پس زنان به تسلیت نزد زنش معاذه عدویه گرد آمدند. او گفت: آفرین بر شما، اگر آمده اید برای چیز دیگری، برگردید.
*


==معاصرین==
==معاصرین==