Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۵۰: خط ۵۰:
* نقل است که حماد بن سلمه گوید: ثابت بنانی مرا خبر داد از صله فرزند اشیم که در جنگ بود، به پسرش گفت: ای پسر، پیش برو به جنگ تا تو را در راه خدا به حساب گذارم. پس رفت و جنگ کرد تا کشته شد. پس خودش به میدان رفت و کشته شد. پس زنان به تسلیت نزد زنش معاذه عدویه گرد آمدند. او گفت: آفرین بر شما، اگر آمده اید برای چیز دیگری، برگردید.
* نقل است که حماد بن سلمه گوید: ثابت بنانی مرا خبر داد از صله فرزند اشیم که در جنگ بود، به پسرش گفت: ای پسر، پیش برو به جنگ تا تو را در راه خدا به حساب گذارم. پس رفت و جنگ کرد تا کشته شد. پس خودش به میدان رفت و کشته شد. پس زنان به تسلیت نزد زنش معاذه عدویه گرد آمدند. او گفت: آفرین بر شما، اگر آمده اید برای چیز دیگری، برگردید.


*
*روایت کرده اند که ام اسود دختر زید عدویه، که معاذه او را شیر داده بود، گوید معاذه مرا گفت: پس از آنکه ابوصهبا کشته شد و پسرش نیز مقتول گردید، به خدا سوگند ای فرزندم علاقه ای به ماندن در دنیا ندارم. نه برای لذت عیشی و نه استنشاق نسیمی. اما سوگند به خدا، زندگی را از آن جهت دوست دارم تا به هر وسیله به پروردگار تقرب جویم. باشد که مرا با ابوصهبا و پسرش در بهشت گرد آورد.
 
* نقل است که روح بن سلمه وراق گوید: شنیدم عفیره عابده را می گفت: مرا خبر رسید که معاذه عدویه، چون در حال احتضار افتاد، گریست. پس خندید. او را گفتند: چرا گریستی و چرا خندیدی؟ گفت: گریه ام برای دور ماندن از روزه و نماز و یاد حق بود، و خنده ام از آن بود که ابوصهبا را دیدم داخل خانه که جامه سبز پوشیده بود و پیش گروه زیادی از مردم بود که مانند آنها در دنیا ندیده بودم، پس به او خندیدم و در خود نمی بینم پس از این واجبی را به جای آورم. و پیش از وقت نماز بمرد. <ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص244-245.</ref>


==معاصرین==
==معاصرین==