Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
ژولیا کریستِوا<ref>Julia Kristeva.</ref> (به زبان بلغاری: Юлия Кръстева یولیا کریستوا و به زبان فرانسه: Julia Kristeva) (زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱) منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی میکند. | ژولیا کریستِوا<ref>Julia Kristeva.</ref> (به زبان بلغاری: Юлия Кръстева یولیا کریستوا و به زبان فرانسه: Julia Kristeva) (زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱) منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی میکند. | ||
[[پرونده:کریستوا.png|بندانگشتی|ژولیا کریستوا؛ فمینیسم | [[پرونده:کریستوا.png|بندانگشتی|ژولیا کریستوا؛ فمینیسم پسامدرن]] | ||
ژولیا کریستوا بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در [[تحلیل انتقادی]]<ref>critical analysis.</ref> [[نظریه فرهنگ]]<ref>Culture theory.</ref> و [[فمینیسم]] گذاشت. کارهای او شامل کتابها و مقالههای بسیار دربارهٔ [[نشانهشناسی]]، [[بینامتنیت]] و [[ابجکسیون]] (آلوده انگاری)<ref>Abjection.</ref> در حوزههای [[زبانشناسی]]، نظریه ادبی و نقد، روانکاوی، زندگینامهنویسی و خودزندگینامهنویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر میشود. | ژولیا کریستوا بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در [[تحلیل انتقادی]]<ref>critical analysis.</ref> [[نظریه فرهنگ]]<ref>Culture theory.</ref> و [[فمینیسم]] گذاشت. کارهای او شامل کتابها و مقالههای بسیار دربارهٔ [[نشانهشناسی]]، [[بینامتنیت]] و [[ابجکسیون]] (آلوده انگاری)<ref>Abjection.</ref> در حوزههای [[زبانشناسی]]، نظریه ادبی و نقد، روانکاوی، زندگینامهنویسی و خودزندگینامهنویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر میشود. | ||
او یکی از پیشگامان [[ساختارگرایی]] هنگام اوج این نظریه در [[انسانیّات]] بود. کارهای وی همچنین جایگاه مهمی در اندیشه [[پساساختارگرایی]] دارد. | او یکی از پیشگامان [[ساختارگرایی]] هنگام اوج این نظریه در [[انسانیّات]] بود. کارهای وی همچنین جایگاه مهمی در اندیشه [[پساساختارگرایی]] دارد. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
کریستوا به دنبال« راه سومی »برای فمینیسم است، راهی که زنان به واسطهی آن برای داشتن فرزند و خلق فرهنگ احساس آزادی کنند، تا در ذهن و جسم خود آزاد باشند.<ref>مک آفی 2004: 120.</ref> | کریستوا به دنبال« راه سومی »برای فمینیسم است، راهی که زنان به واسطهی آن برای داشتن فرزند و خلق فرهنگ احساس آزادی کنند، تا در ذهن و جسم خود آزاد باشند.<ref>مک آفی 2004: 120.</ref> | ||
کریستوا در نهایت تصویر زن را به عنوان بیگانهای هوشیار که به هر حال در قلمروی نمادین باقی میماند انتخاب میکند. زنی که به تفاوت خود واقف است، زنی که به نبوغ زنانه ایمان دارد. مفهوم بدن و دلالت | کریستوا در نهایت تصویر زن را به عنوان بیگانهای هوشیار که به هر حال در قلمروی نمادین باقی میماند انتخاب میکند. زنی که به تفاوت خود واقف است، زنی که به نبوغ زنانه ایمان دارد. مفهوم بدن و دلالت گریهای بدن برای کریستوا بسیار مهم است و می گوید بین بدن و زبان یک [[دیالکتیکی]] برقرار است. در سنت شرقیها بدن یک جورهایی مورد تغافل قرار می گیرد و این در حالی است که در برهههایی درگیر بدن هستیم و در دوران کودکی و بلوغ جنسی تحولات بدنی برای ما مهم است. در اندیشه کریستوا [[بدن یک امر فرهنگی]]، دلالت گر و نمادین است که سائق هایی با فرهنگ و نظم و قانون دارد. | ||
دو محور اصلی اندیشه کریستوا [[هویت فردی]] و [[هویت جمعی]] است. وی همانند [[نانسی چودوروف]] از یک مفهومی به نام پیوند بدنی کودک و مادر صحبت می کند و اینکه کودک بدن مادر را امتداد بدن خود می داند. وی قبل از این که به هویت خودش برسد در گام اول نسبت خودش را با بدن مادر برقرار می کند و سپس مرز میان بدن خود و بدن مادر که از آن خود می دانست برقرار می کند. وساطت پدر به حالت دفعی گرفتن نسبت به بدن مادر کمک می کند. تفاوت [[فروید]] و کریستوا در این است که این حالت دفعی از نظر [[فروید]] با قانون و رفتارهای انظباطی پدر است که این بینونت حاصل می شود. کریستوا می گوید گرچه قانون و انضباط پدر بی تاثیر نیست ولی امر تخیلی هم مهم است و پدر در قالب یک دیگری مهربان به این جدا شدن دو بدن کمک می کند. پدر با امر تخیلی نوعی | دو محور اصلی اندیشه کریستوا [[هویت فردی]] و [[هویت جمعی]] است. وی همانند [[نانسی چودوروف]] از یک مفهومی به نام پیوند بدنی کودک و مادر صحبت می کند و اینکه کودک بدن مادر را امتداد بدن خود می داند. وی قبل از این که به هویت خودش برسد در گام اول نسبت خودش را با بدن مادر برقرار می کند و سپس مرز میان بدن خود و بدن مادر که از آن خود می دانست برقرار می کند. وساطت پدر به حالت دفعی گرفتن نسبت به بدن مادر کمک می کند. تفاوت [[فروید]] و کریستوا در این است که این حالت دفعی از نظر [[فروید]] با قانون و رفتارهای انظباطی پدر است که این بینونت حاصل می شود. کریستوا می گوید گرچه قانون و انضباط پدر بی تاثیر نیست ولی امر تخیلی هم مهم است و پدر در قالب یک دیگری مهربان به این جدا شدن دو بدن کمک می کند. پدر با امر تخیلی نوعی فضاسازی برای این جداسازی می کند. بین فرزند پسر و دختر تفاوت وجود دارد. وقتی کودک پسر از بدن مادر جدا می شود می تواند یک بازگشت به بدن مادر پیدا کند و یک حالت عاشقانه پس از دفع ایجاد می شود و چون با پدر همزاد پنداری می کند ارتباطش با بدن مادر تعادل پیدا می کند. اما در دختر نه دفع کامل صورت می گیرد نه بازگشت و لذا دختران حالت روانپریشی و مالیخولیایی داردند. | ||
ارتباط انسان با جهان خارج از طریق بدن و غرایز صورت می گیرد. ورود به دنیای زبان، فرهنگ، نظم و... از طریق بدن و سائق ها صورت می گیرد و مادر اولین بدنی است که با آن ارتباط داریم و با آمدن پدر به عنوان وجود سوم دیگر یکپارچگی کودک با مادر دچار تفرقه می شود. اقتضای اول بدن و سائق ها فرارونده هستند و میل جنسی همانند میل به خوردن و ... تمایل به ارضای حداکثری دارد. فرهنگ، زبان، تابو و... در شرایط مختلف متفاوت می شوند. تابوها غرایز ما را کنترل می کنند و آنها را در یک جاهایی سرکوب مطلق می کنند و در یک دوره هایی کانالیزه می کنند. این وجه بنیادین و طبیعی وجود ما تا زمانی که ما بدن هستیم همراه ما می باشد و هر جایی که در مقابل این نظم بشکنیم این سائق ها خود را نشان می دهند. این سائق ها مجموعه ای از امور عاطفی احساسی و غریزی ما هستند. وقتی نظم نمادین ما را می شکند به هنر و دین و ادبیات مراجعه می کنیم. این نظم نمادین عرصه و قلمرو امور ابزاری هستند. بنیادی ترین وجه وجودی ما بدن مادر است. عشق به این بدن مادر بازگشت به غرایز سرکوب شده است و چون اولین جایی که ما حاضر شدیم این سرکوب را بپذیریم در مواجهه با [[نظم نمادینی]] بوده که نماد آن پدر بوده و نماد طبیعت مادر بوده است. ما اولین جایی که عاشق نظم نمادین شدیم و به طبیعت پشت کردیم پدر بود. مادر نماد امر غریزی و طبیعی و پدر نماد امر تخیلی و نظم نمادین می باشد. | ارتباط انسان با جهان خارج از طریق بدن و غرایز صورت می گیرد. ورود به دنیای زبان، فرهنگ، نظم و... از طریق بدن و سائق ها صورت می گیرد و مادر اولین بدنی است که با آن ارتباط داریم و با آمدن پدر به عنوان وجود سوم دیگر یکپارچگی کودک با مادر دچار تفرقه می شود. اقتضای اول بدن و سائق ها فرارونده هستند و میل جنسی همانند میل به خوردن و ... تمایل به ارضای حداکثری دارد. فرهنگ، زبان، تابو و... در شرایط مختلف متفاوت می شوند. تابوها غرایز ما را کنترل می کنند و آنها را در یک جاهایی سرکوب مطلق می کنند و در یک دوره هایی کانالیزه می کنند. این وجه بنیادین و طبیعی وجود ما تا زمانی که ما بدن هستیم همراه ما می باشد و هر جایی که در مقابل این نظم بشکنیم این سائق ها خود را نشان می دهند. این سائق ها مجموعه ای از امور عاطفی احساسی و غریزی ما هستند. وقتی نظم نمادین ما را می شکند به هنر و دین و ادبیات مراجعه می کنیم. این نظم نمادین عرصه و قلمرو امور ابزاری هستند. بنیادی ترین وجه وجودی ما بدن مادر است. عشق به این بدن مادر بازگشت به غرایز سرکوب شده است و چون اولین جایی که ما حاضر شدیم این سرکوب را بپذیریم در مواجهه با [[نظم نمادینی]] بوده که نماد آن پدر بوده و نماد طبیعت مادر بوده است. ما اولین جایی که عاشق نظم نمادین شدیم و به طبیعت پشت کردیم پدر بود. مادر نماد امر غریزی و طبیعی و پدر نماد امر تخیلی و نظم نمادین می باشد. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
=== رد سیاست بازنمایی هویت === | === رد سیاست بازنمایی هویت === | ||
با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی فمینیسم | با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی [[فمینیسم پسامدرن]] شناخته میشود که تا حدی عامل شناساندن مفاهیم «صحت سیاسی»، «[[چندگانگی فرهنگی]]» و «[[سیاستهای هویتی]]» است، کریستوا خود اعلام کرده که دانشگاهیان [[فمینیست آمریکایی]] نوشتههای او را به اشتباه فهمیدهاند. او معتقد است که بالاتر قرار دادن [[هویت جمعی]] نسبت به [[هویت فردی]] امری است اشتباه و چنین برداشتی از [[هویتهای جنسی]]، قومی و مذهبی «[[تمامیت خواهانه]]» است. | ||
سه چیز اندیشه کریستوا بخصوص برای نظریه فمینیست در محیط انگلیسی–امریکایی مهم بوده است: | |||
1. تلاش او برای بازگرداندن تن body به گفتمان های موجود در علوم انسانی؛ نظریه های تن بخصوص برای فمینیست ها مهماند چون به طور تاریخی (در علوم انسانی) تن با زنانه، مؤنث، یا زن، ملازم دانسته شدهاست، و به عنوان ضیعف، غیر اخلاقی، ناپاک، یا رو به زوال بودن تحقیر می شود. کریستوا در سراسر نوشتههای خود در سه دهه گذشته به نظریه پردازی رابطه بین ذهن و تن، فرهنگ و طبیعت، روح و جسم، ماده و بازنمود مشغول بود | |||
2. تمرکز او روی اهمیتی که «[[مادرانه]]» و «[[پیشا ادیپی]]<ref>preoedipal.</ref>» در ساخت ذهنیت دارد؛ بر کار مادرانه و اهمیت آن در شکل گرفتن ذهنیت (سوژگی) و دسترسی یافتن به فرهنگ و زبان تاکید دارد. در حالی که [[فروید]] و [[لاکان]] معتقدند که کودک به یمن کار پدرانه، بخصوص تهدیدات پدرانه در مورد [[اختگی]]، وارد اجتماع می شود، کریستوا می پرسد که چرا، اگر تنها انگیزه ما برای ورود به اجتماع ترس است، بیشترمان روانی نیستیم؟ او خواهان یک [[گفتمان مادری نو]] است و اهمیت کار مادری را در شکل گیری ذهنیت و فرهنگ مطرح می کند. ما گفتمانهای مادری مناسب نداریم. دین، بخصوص مذهب کاتولیک (که مادر را مقدس می کند)، و علم (که مقام مادر را تا حد طبیعت پایین می آورد) تنها گفتمانهای مادری موجود در فرهنگ غرب هستند. | |||
3. برداشت او از خوار شماری<ref>abjection.</ref> به صورت توضیحی برای سرکوب و تبعیض. کریستوا مفهومی از خوارشماری را شکل داد که در تحلیل ساز و کار سرکوب بسیار مفید بوده است. او خوار شماری را عملی روانی می داند که طی آن هویت ذهنی و گروهی با طرد هر چیزی که مرزهای خود شخص را تهدید می کند برساخته میشود. خطر عمده برای کودک نو پا وابستگی او به تن مادرانه است. | |||
== نقد دیدگاههای کریستوا == | == نقد دیدگاههای کریستوا == | ||
خط ۷۲: | خط ۸۰: | ||
[[رده: کنشگران جنسیت]] | [[رده: کنشگران جنسیت]] | ||
[[رده: پساساختارگرا]] | [[رده: پساساختارگرا]] | ||
[[رده: فمینیسم | [[رده: فمینیسم پسامدرن]] |