بدون خلاصۀ ویرایش |
/* در طی فرایند جامعهپذیری، مادران پسران خود را تشویق میکنند که از آنان جدا شوند و به آنها کمک میکنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است. اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچهداری موجب میگردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزشها و ویژگیهای رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد، به صورت همانندسازی موقعیتی، یعنی همانندسازی با نقشهای مردانه پدر به عنوان مجموعهای از عناصر انتزاعی در آید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر، او... |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
نانسی چودروف از روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگیهای زنانه، به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه، '''ضعف اخلاقی''' و منشی [[زنان]] تاکید می کرد؛ چودروف بر جنبههای مثبت ویژگیهای سنتی زنانه و از سوی دیگر، ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورشدهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی، از آنجا که اولین مرحله جامعهپذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند. ولی در ادامه، پسر ناگزیر میشود با '''همانندسازی''' با پدر، نقشهای مردانه را پذیرا شود. | نانسی چودروف از روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگیهای زنانه، به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه، '''ضعف اخلاقی''' و منشی [[زنان]] تاکید می کرد؛ چودروف بر جنبههای مثبت ویژگیهای سنتی زنانه و از سوی دیگر، ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورشدهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی، از آنجا که اولین مرحله جامعهپذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند. ولی در ادامه، پسر ناگزیر میشود با '''همانندسازی''' با پدر، نقشهای مردانه را پذیرا شود. | ||
در طی فرایند جامعهپذیری، [[مادران]] پسران خود را تشویق میکنند که از آنان جدا شوند و به آنها کمک میکنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است. اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچهداری موجب میگردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزشها و ویژگیهای رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد، به صورت '''همانندسازی''' موقعیتی، یعنی همانندسازی با نقشهای مردانه پدر به عنوان مجموعهای از عناصر انتزاعی در آید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر، او هم ابعاد زنانه خود را سرکوب میکند و هم یاد میگیرد که زنانگی را کم ارزش بداند. اما در مورد دختر بچه ها همانندسازی شخصی با مادر میتواند تا تکمیل فرایند یادگیری هویت زنانه و نقشهای وابسته به آن تداوم یابد و این شخصی بودن را حضور مادر در کنار دختر در طی این فرایند تضمین میکند. | |||
از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعهپذیری آن است که دختران درجه ضعیفتری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه میکنند. از این رو مرزهای خودی را به طور انعطافپذیرتری توسعه میدهند که این امر پیش شرطهای روانشناختی برای باز تولید فرودستی [[زنان]] نسبت به مردان را فراهم میآورد. در نتیجه، تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید میشود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی میکنند و از بدری کردن خودداری میورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان مینمایند. | از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعهپذیری آن است که دختران درجه ضعیفتری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه میکنند. از این رو مرزهای خودی را به طور انعطافپذیرتری توسعه میدهند که این امر پیش شرطهای روانشناختی برای باز تولید فرودستی [[زنان]] نسبت به مردان را فراهم میآورد. در نتیجه، تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید میشود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی میکنند و از بدری کردن خودداری میورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان مینمایند. | ||