Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۳: خط ۲۳:
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد.
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد.
==ریشه‌ها==
==ریشه‌ها==
در جســتجوي ريشه ها و علقه هاي افخمي بايد كندوكاوهايي كرد كه بتوان او را از كودكي تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلي چون تحصيل در مدرسه زردشتيها، خانواده اي بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبي، زندگي اشرافي، و تأثير شخصيتي مادر كه استقلال اقتصادي زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايي پدر و مادر در نخســتين ســالهاي بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايي نظير «[[احسان االله يارشاطر]]» در دوران جواني و نوجواني، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگي در كنار خانواده اي امريكايي، كار و اشتغال دانشجويي، ايجاد ارتباط با سازمانهاي اجتماعي امريكايي، عدم آشنايي كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهاي زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهاي دوري از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهاي رفورمهاي ظاهري، سالهاي توسعه با مباني سكولار، جلب توجه اشرف پهلوي و داشتن حمايت وي، همكاري و هم فكري با زناني منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و ... بي شك عوامل بسياري از اين دست در شكل گيري شخصيتي مهناز افخمي بي تأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوه هاي مديريتي و همكار گزينيهاي او ملاحظه مي كنيم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگيس يگانگي]]»، «[[مهري راسخ]]»<ref group="پانویس">مهري راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادي از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و ديگران شاهد اين مدعا هستند.بنابراين در راســتاي اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهاي اجتماعي صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگاني به دستگاه حكومتي شده بود تا پايه هاي اقتدار حكومت را محكم تر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتي در حدود سال ۱۳۵۴ ،شاه را بر آن داشت تا براي بررسي موقعيت مديران رده بالا و نيز كساني كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامي منصوب شوند دستوري صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسي انتصابات مشاغل حساس غيرنظامي تشكيل شد. يكي از اعضاي اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسيهاي اين كميته در اختيار شاه قرار مي گرفت و انتصابات با نظر نهايي او بود. در چنين شرايطي بود كه افخمي پا به عرصه سياست ايران گذارد. وي كه زمينه تحصيلي يا مطالعاتي يا فعاليت اجتماعي در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل [[سازمان زنان]] و وزير مشاور در امور زنان معرفي شد. انتصاب وي به سمت وزير مشاور حاكي از ويژگيهاي مديريتي و وفاداري وي به شخص شاه بود. اگرچه يكي از ملاكهاي انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسي و خط مشي فكري آنها بود ولي در دهه ۱۳۵۰ با مديراني با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد. افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند.
در جســتجوي ريشه ها و علقه هاي افخمي بايد كندوكاوهايي كرد كه بتوان او را از كودكي تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلي چون تحصيل در مدرسه زردشتيها، خانواده اي بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبي، زندگي اشرافي، و تأثير شخصيتي مادر كه استقلال اقتصادي زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايي پدر و مادر در نخســتين ســالهاي بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايي نظير «[[احسان االله يارشاطر]]» در دوران جواني و نوجواني، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگي در كنار خانواده اي امريكايي، كار و اشتغال دانشجويي، ايجاد ارتباط با سازمانهاي اجتماعي امريكايي، عدم آشنايي كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهاي زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهاي دوري از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهاي رفورمهاي ظاهري، سالهاي توسعه با مباني سكولار، جلب توجه اشرف پهلوي و داشتن حمايت وي، همكاري و هم فكري با زناني منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و ... بي شك عوامل بسياري از اين دست در شكل گيري شخصيتي مهناز افخمي بي تأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوه هاي مديريتي و همكار گزينيهاي او ملاحظه مي كنيم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگيس يگانگي]]»، «[[مهري راسخ]]»<ref group="پانویس">مهري راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادي از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و ديگران شاهد اين مدعا هستند.
 
بنابراين در راســتاي اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهاي اجتماعي صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگاني به دستگاه حكومتي شده بود تا پايه هاي اقتدار حكومت را محكم تر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتي در حدود سال ۱۳۵۴ ،شاه را بر آن داشت تا براي بررسي موقعيت مديران رده بالا و نيز كساني كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامي منصوب شوند دستوري صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسي انتصابات مشاغل حساس غيرنظامي تشكيل شد. يكي از اعضاي اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسيهاي اين كميته در اختيار شاه قرار مي گرفت و انتصابات با نظر نهايي او بود. در چنين شرايطي بود كه افخمي پا به عرصه سياست ايران گذارد. وي كه زمينه تحصيلي يا مطالعاتي يا فعاليت اجتماعي در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل [[سازمان زنان]] و وزير مشاور در امور زنان معرفي شد. انتصاب وي به سمت وزير مشاور حاكي از ويژگيهاي مديريتي و وفاداري وي به شخص شاه بود. اگرچه يكي از ملاكهاي انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسي و خط مشي فكري آنها بود ولي در دهه ۱۳۵۰ با مديراني با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد.
 
افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند.
 
==سوابق شغلی==
==سوابق شغلی==
مهناز افخمي در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ايران بازگشت و از پاييز همان سال در دانشگاه ملي ايران با سمت استاديار زبان انگليسي مشغول به تدريس شد. او پس از عزيمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدير گروه انگليسي دانشكده ادبيات اين دانشگاه ـ از ايران، مديريت اين گروه را نيز برعهده گرفت، سپس به اجراي برنامه هاي موردنظر پرداخت. او مي نويسد: «كتابهايي كه من به عنوان كتاب درسي به آنها (شاگردان و دانشجويان دانشگاه) مي دادم، همان كتابهايي بود كه در  آمريكا استفاده مي شد.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۳</ref>
مهناز افخمي در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ايران بازگشت و از پاييز همان سال در دانشگاه ملي ايران با سمت استاديار زبان انگليسي مشغول به تدريس شد. او پس از عزيمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدير گروه انگليسي دانشكده ادبيات اين دانشگاه ـ از ايران، مديريت اين گروه را نيز برعهده گرفت، سپس به اجراي برنامه هاي موردنظر پرداخت. او مي نويسد: «كتابهايي كه من به عنوان كتاب درسي به آنها (شاگردان و دانشجويان دانشگاه) مي دادم، همان كتابهايي بود كه در  آمريكا استفاده مي شد.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۳</ref>