مهناز افخمی: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
مهناز در كودكي به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصي در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان مي رفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههاي اشرافي و متمكن تا طبقات كم درآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتي و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهاي مذهبي مي گويد كه عكس العمل به خصوصي كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصي باشد، نداشتند.<ref>افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص ۴</ref> بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايي را قبل از آنكه حائز شرايط سني لازم باشد، آغاز كرد و روشهاي تعليم و تربيت زرتشتي نيز در شكل گيري شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگي به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستي مادرش با «دكتر يارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به امريكا پناهنده شد و داير↕ المعارف ايرانيكا را با همكاري دانشگاه بركلي منتشر مي كند</ref>در جهت گيري فكري اش بي تأثير نماند: «دردوران كودكي دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلي كمك مي كرد. او مي آمد و يك سري كتابها برايم مي آورد و تشويقم مي كرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر مي كنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگي انتلكتوئل براي من داشت و مرتب كتاب مي آورد. هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد.»هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد».<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷</ref> | مهناز در كودكي به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصي در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان مي رفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههاي اشرافي و متمكن تا طبقات كم درآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتي و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهاي مذهبي مي گويد كه عكس العمل به خصوصي كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصي باشد، نداشتند.<ref>افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص ۴</ref> بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايي را قبل از آنكه حائز شرايط سني لازم باشد، آغاز كرد و روشهاي تعليم و تربيت زرتشتي نيز در شكل گيري شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگي به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستي مادرش با «دكتر يارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به امريكا پناهنده شد و داير↕ المعارف ايرانيكا را با همكاري دانشگاه بركلي منتشر مي كند</ref>در جهت گيري فكري اش بي تأثير نماند: «دردوران كودكي دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلي كمك مي كرد. او مي آمد و يك سري كتابها برايم مي آورد و تشويقم مي كرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر مي كنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگي انتلكتوئل براي من داشت و مرتب كتاب مي آورد. هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد.»هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد».<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷</ref> | ||
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد. | آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد. | ||
نسخهٔ ۲ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۶
پرونده:Mahnaz Afkhami.jpg | |
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | 24 دی ۱۳19 (80 سال)؛ ایران،کرمان |
محل سکونت | ایالت مریلند |
فرزندان | یک پسر |
همسر | غلامرضا افخمی |
مهناز افخمی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۹ در کرمان) یک فعال حقوق زنان و نویسنده ایرانی است که از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در سمت «وزیر مشاور در امور زنان» فعالیت میکردهاست.پیرو مذهب شیخیه است. و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان به پایان رساند. وقتی یازده سال داشت، مادرش از پدرش جدا شد و به آمریکا رفت. مهناز در دانشگاه سانفرانسیسکو و دانشگاه کولورادو در بولدر تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت.
زندگینامه
مهنــاز افخمي با نام اصلی(مهناز ابراهیمی) به ســال ۱۳۱۹ش در بافت كرمان به دنيا آمــد. پدرش مجيد اميرابراهيمي و مادرش فردوس نفيسي نام داشت. جد پدري وي، مختارالملك، داماد يكي از شاه زادگان قاجار، به كار كشاورزي مشغول بود. مجيد اميرابراهيمي، تحصيل كرده فرانســه، خوشــگذران و از اهالي موسيقي بود. فردوس نفيسي نيز در زمان خود، فردي باسواد به شمار مي رفت و علاقه به تحصيل و مطالعه در خانواده آنان معمول بود. مادر فردوس، چون شيوه زندگي شوهرش را نمي پسنديد، از او جدا شد و زندگي در تنهايي را تجربه كرد. او با تأســيس خياط خانه اي، امورات زندگي خويش را مي گذراند. امري كه در كرمان آن دوره، معمول نبود و كســب و كار براي زني مطلقه، خوشايند همگان بويژه خانواده نبود. فردوس نيز سرنوشتي بهتر از مادر پيدا نكرد. او در ۳۱ سالگي با آنكه يك پسر و دو دختر (مهناز و فرح) از مجيد اميرابراهيمي داشــت، زندگي فئودالي و اشــرافي را رها كرد و پس از جدايي از همسرش، راهي تهران شد، سپس به امريكا رفت. خانواده اميرابراهيمي، مذهب شيخيه داشتند. [۱]
مجيد اميرابراهيمي به نماز و روزه، از اصلي ترين احكام و فرايض شرعي عمل نمي كرد اما مانع از انجام فرايض ديگران هم نمي شد. مهناز، او را مسلماني مي دانست كه به خدا عقيده داشت ولي مظاهر دین را رعایت نمیکرد. با اين حال، شايد اعتقاد ديگر اعضاي خانواده از پدر بيشتر بود و برخي مراسم مذهبي و سنتي را به جا مي آوردند؛ اما روح مذهب و عمل به آن در اين خانواده چندان جايي نداشت. مهناز دوران نوجواني را سپري مي كرد كه پدر و مادرش از يكديگر جدا شدند و اين جدايي، تأثير زيادي بر وي گذاشت. او كه دنيا را جايي راحت و جايگاه خود را در آن ثابت و محكم مي پنداشت، از اين رخداد به شدت متأثر شد و اين كشمكش خانوادگي، او را در جانبداري از طرفين به ورطه ترديد انداخت؛ اما در نهايت با مادر به تهران آمد و زندگي مرفه و خانه بزرگ و راحت كرمان را با جايي تنگ و كوچك و محدود عوض كرد. بدين ترتيب، مادر نقشي مهم در زندگي وي پيدا كرد. استقلال و پشت كار و مقابله مادر با مشكلات، در شكل دهي شخصيت دختر نيز مؤثر بود.[۲]مهناز افخمي در بخشي از خاطراتش مي گويد كه اصولااز طرف مادري، خانواده اي هستيم كه زنهايش به استقلال و تصميم گيري خارج از روال عادي عادت داشتندو اين در روحيه ماخيلي تأثير داشت. زنان خانواده پدري من هم البته شرايط زندگي شان متفاوت بود؛ مالك بودند و اغلب املاكشان را خود اداره مي كردند.
تحصیلات
مهناز در كودكي به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصي در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان مي رفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههاي اشرافي و متمكن تا طبقات كم درآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتي و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهاي مذهبي مي گويد كه عكس العمل به خصوصي كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصي باشد، نداشتند.[۳] بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايي را قبل از آنكه حائز شرايط سني لازم باشد، آغاز كرد و روشهاي تعليم و تربيت زرتشتي نيز در شكل گيري شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگي به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستي مادرش با «دكتر يارشاطر» [پانویس ۱]در جهت گيري فكري اش بي تأثير نماند: «دردوران كودكي دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلي كمك مي كرد. او مي آمد و يك سري كتابها برايم مي آورد و تشويقم مي كرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر مي كنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگي انتلكتوئل براي من داشت و مرتب كتاب مي آورد. هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد.»هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد».[۴]
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»[۵] او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )[پانویس ۲] از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد.
ریشهها
در جســتجوي ريشه ها و علقه هاي افخمي بايد كندوكاوهايي كرد كه بتوان او را از كودكي تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلي چون تحصيل در مدرسه زردشتيها، خانواده اي بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبي، زندگي اشرافي، و تأثير شخصيتي مادر كه استقلال اقتصادي زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايي پدر و مادر در نخســتين ســالهاي بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايي نظير «احسان االله يارشاطر» در دوران جواني و نوجواني، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگي در كنار خانواده اي امريكايي، كار و اشتغال دانشجويي، ايجاد ارتباط با سازمانهاي اجتماعي امريكايي، عدم آشنايي كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهاي زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهاي دوري از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهاي رفورمهاي ظاهري، سالهاي توسعه با مباني سكولار، جلب توجه اشرف پهلوي و داشتن حمايت وي، همكاري و هم فكري با زناني منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و ... بي شك عوامل بسياري از اين دست در شكل گيري شخصيتي مهناز افخمي بي تأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوه هاي مديريتي و همكار گزينيهاي او ملاحظه مي كنيم. در سازمان زنان، «فرنگيس يگانگي»، «مهري راسخ»[پانویس ۳]و ديگران شاهد اين مدعا هستند.
بنابراين در راســتاي اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهاي اجتماعي صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگاني به دستگاه حكومتي شده بود تا پايه هاي اقتدار حكومت را محكم تر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتي در حدود سال ۱۳۵۴ ،شاه را بر آن داشت تا براي بررسي موقعيت مديران رده بالا و نيز كساني كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامي منصوب شوند دستوري صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسي انتصابات مشاغل حساس غيرنظامي تشكيل شد. يكي از اعضاي اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسيهاي اين كميته در اختيار شاه قرار مي گرفت و انتصابات با نظر نهايي او بود. در چنين شرايطي بود كه افخمي پا به عرصه سياست ايران گذارد. وي كه زمينه تحصيلي يا مطالعاتي يا فعاليت اجتماعي در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل سازمان زنان و وزير مشاور در امور زنان معرفي شد. انتصاب وي به سمت وزير مشاور حاكي از ويژگيهاي مديريتي و وفاداري وي به شخص شاه بود. اگرچه يكي از ملاكهاي انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسي و خط مشي فكري آنها بود ولي در دهه ۱۳۵۰ با مديراني با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد.
افخمي با به كارگيري تمامي امكانات سازمان زنان ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند.
سوابق شغلی
مهناز افخمي در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ايران بازگشت و از پاييز همان سال در دانشگاه ملي ايران با سمت استاديار زبان انگليسي مشغول به تدريس شد. او پس از عزيمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدير گروه انگليسي دانشكده ادبيات اين دانشگاه ـ از ايران، مديريت اين گروه را نيز برعهده گرفت، سپس به اجراي برنامه هاي موردنظر پرداخت. او مي نويسد: «كتابهايي كه من به عنوان كتاب درسي به آنها (شاگردان و دانشجويان دانشگاه) مي دادم، همان كتابهايي بود كه در آمريكا استفاده مي شد.»[۶] در سوابق شغلي افخمي علاوه بر موارد پيش گفته موارد ذیل نیز به چشم میخورد»
- عضو شوراي عالي بهداشت و تنظيم خانواده در ايران
- عضو كميته عالي رفاه اجتماعي، عضو مؤسس سازمان انتقال خون
- رئيس هيئت عامل آموزشگاه مددكاري سازمان زنان ايران
- رئيس هيئت مديره جمعيت دختران دانشجو وابسته به سازمان زنان
- عضو هيئت مديره بررسيها و نوآوريهاي سازمانهاي تحت رياست اشرف پهلوی
- نايب رئيس هيئت اجرايي حزب رستاخيز ملت ايران
- عضويت در ۹ هيئت امناي دانشگاههاي فرح پهلوي، كرمان و نيز بنياد فرهنگي آرشام [پانویس ۴]
افخمي در سال ۱۳۴۹ به مدت سه ماه به عنوان عضو هيئت نمايندگي ايران در سازمان ملل متحد مشغول به كار بوده است. او در بيست و ششمين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل متحد، به سال ۱۹۷۱/۱۳۵۰ در تركيب هيئت نمايندگي ايران به عنوان يكي از اعضاي علي البدل اين هيئت شركت داشت. بار ديگر در اجلاس بيست و هشتم مجمع عمومي سازمان ملل متحد كه در ۱۹۷۳/۱۳۵۲ در نيويورك برگزار شد، افخمي به عنوان دبيركل سازمان زنان در گروه مشاوران هيئت به رياست اشرف پهلوی شركت كرد. و آخرين بار در سال ۱۹۷۵/۱۳۵۴ با همان عنوان در تركيب هيئت نمايندگي ايران در اجلاس سي ام مجمع عمومي سازمان ملل حضور داشت.[۷] افخمي در دي ماه ۱۳۵۴ بنا به پيشنهاد اميرعباس هويدا، نخست وزير، به عنوان وزير مشاور در امور زنان معرفي شد و اين سمت را تا پايان دولت جمشيد آموزگار حفظ كرد. وي در مجموع نزديك به سه سال در كابينه حضور داشت و علاوه بر اين مسئوليت، اجراي پروژه نوسازي جنوب تهران را نيز برعهده داشت و به همين منظور با وزير مسكن امريكا هم تبادل نظر مي كرد. او همچنين قائم مقام منصوب از طرف هويدا در سازمان پرورش استعدادهاي درخشان بود.
فعالیتها
ریاست سازمان زنان
((شروع كار من در زمينه مسائل زنان مربوط مي شد به كار دانشگاهي ام به خاطر اينكه در رشته ادبيات تعداد قابل توجهي [از] دختران دانشجو درس مي خواندند و اين دختران علاقه مند بودند به بحث و گفتگو درباره مسائل زندگي و مشكلاتي كه با آن روبه رو بودند. در همان حال، خانم دكتر رجالي كه روان شناس بود و در همان دانشكده تدريس مي كرد، دبيركل سازمان زنان شده بود و خيلي دلش مي خواست كه سازمان [تحت] فعاليتش توسعه پيدا كند و به اصطلاح نهضت طرفدار پيدا كند. او از من خواست كه كمك كنم «جمعيت دختران دانشجو» كه تازه تشكيل داده بوديم با سازمان زنان ارتباط برقرار كند و ما اين كار را از دانشگاه ملي شروع كرديم و از دانشگاههاي ديگر هم بعداً عضو اين سازمان شدند. ملاحظه مي گردد كه جمعيت دختران دانشجو كه پديده اي مجزا از تشكيلات اداري و مركزي سازمان زنان بود، فرصتي را فراهم آورد تا اين گروه در جلسات كلي سازمان شركت نمايد و بدين ترتيب تماس با دبيرخانه اين سازمان آغاز شد.))[۸] افخمي در يكي از جلسات مربوط به جمعيت دختران دانشجو درحضور اشرف پهلوی، رياست سازمان زنان، گزارشي ارائه داد كه به اين ترتيب، باب آشنايي با وي گشوده شد. اشرف در اين ديدار اظهار داشت من واقف هستم كه دانشجو در دنيا دوران پرتلاطمي را طي مي كند و اين تلاطم بين دانشجويان ما نيز هست اما اگر ببيند به افكار و عقايد او توجه مي شود از آن حالت عصيان بيرون مي آيند، بايد تحرك بين دانشجويان باشد... در كميته شما به هرنحوي شده بايد تعداد بيشتري از دانشجويان عضويت داشته باشند و وظايف خود را انجام دهند؛ فقط شعار دادن كافي نيست و بايد در عمل نشان بدهند كه خواهان پيشرفت هستند و حالا زمان عمل است.[۹] از اين رو، با پيشنهاد سيمين رجالي، دبيركل سازمان، افخمي به عنوان يكي از اعضاي هيئت نمايندگي ايران، همراه اشــرف در نشست ساليانه مجمع عمومي سازمان ملل متحد در ۱۹۶۹ شركت كرد.[پانویس ۵] ظاهراً وظيفه وي تهيه متن سخنراني براي نماينده ايران بود. وي در خاطراتش به نقش حمايتي اشرف از او در جريان اين گونه سفرها اشاره مي كند. سرانجام در ۱۳۵۰ از طريق عبدالرضا انصاري، قائم مقام اشرف، پيشنهاد دبيركلي سازمان به وي داده شد و هم زمان با تدريس در دانشگاه، دبيركلي سازمان زنان را هم پذيرفت. وي در آستانه ۳۱ سالگي، هدايت سازماني را به عهده گرفت كه اعضاي شوراي مركزي آن از حد متوسط سني بالايي برخوردار بودند و در مورد توانايي او براي انجام امور محوله، شك و ترديدهايي وجود داشت. انتصاب اين تحصيل كرده غرب در رشته ادبيات انگليسي كه با مباحث مربوط به زنان آشنايي خاصي نداشت، كنجكاوي همگان را برانگيخت؛ بويژه آنكه به درستي معلوم نبود چه كسي او را به اشرف معرفي كرده بود؟ آيا اتفاقي بود يا نه؟ در اين باره بايد به دنبال شواهد و اسناد بيشتري بود. بــه هر روي، حمايت اشــرف از افخمي غيرقابل انكار اســت و حتي «مهرانگيز منوچهريان» در توصيف عملكرد ســازمان در زمان دبيركلي افخمي، اشــرف را نماد حمايت و مشكل گشــاي كارهاي ســازمان معرفي مي كند زيرا از نظر وي داشتن چنين حامي مي تواند هرمانعي را از سر راه بردارد. فرهنگ حاكم بر سازمان زنان در دوران قبل از افخمي با فرهنگ افخمي تفاوتهاي معياري داشــت. فاصله او با نســل قبلي سازمان بسيار زياد بود. زندگي تحصيلي در خارج از كشور، تدريس زبان انگليســي با متون امريكايي، تماس با دانشــجويان به زبان انگليســي و ســبك و ســياق زندگي امريكايي، زندگي در بخش شمال شهر و ارتباط با محدوده خاصي از شهر (دربند، محل سكونت و اوين، محل تدريس) او را ً در فضايي كاملا شبه غربي محصور قرار داده بود. وي در مــورد نقش زن در ايران قرن بيســتم و چارچوبهاي حقوقــي مربوط به آن و نيز انتظارات موردنظر از زن آزاد و مســتقل در ايران را با ايده آلهاي غربي مقايســه مي كرد و با همان معيارها و مقياسهاي ذهني خود مي سنجيد. افخمي در ســازمان زنان به دنبال ايجاد همبســتگي و تقويت جبهه اي متحد براي پيش برد اهداف سازمان بود. به عبارتي، همكاريهاي تشكيلاتي را پي مي گرفت. الگوي كاري او الگويي امريكايي با الهام از ســازمان زنان امريكا بود و با اين الگو درصدد ســازماندهي اين تشكيلات ايراني برآمده بود.
سازمان زنان در دوره افخمی
افخمي هدف اصلي خود را در اين سازمان، استقلال زن معرفي مي كند نه رفاه اجتماعي. وي براي دســت يابي به اين هدف، در پي تغيير طرز تفكر، روابط و ارزشــهاي زنان بود و همواره مي كوشــيد در اين راســتا كمترين تنش ايجاد شود و به همين منظور بسيار محتاطانه گام برمي داشت. تحولات تدريجي در رســالت سازمان زنان بعد از ورود افخمي با تغيير اساس نامه آن در ســال ۱۳۵۲ پديدار مي گردد كه اين تغيير منطبق با نگــرش افخمي به نقش و نيازهاي زنان صورت مي گيرد. در واقع وي در پي تغيير ســاختار جامعه و روابط ميان افراد خانواده به منظور برقراري به اصطلاح تعادل در توزيع حقوق و مسئوليتها بود و بدين طريق نه تنها ساختار سياسي خانواده بلكه سلسله مراتب اجتماعي را به چالش مي طلبيد كه خانواده هسته آن بود. افخمي علاوه بر اين درصدد تغيير اساسي در برنامه ها و ساختار سازمان بود و بدين منظور، دختران و زنان جوان را در برنامه هاي خود دخيل كرده با استفاده از آنان به عنوان رابطين شهرستانها بيشترين توجه خود را در ابتدا مصروف ساير نقاط كشور نمود. پس از سفر افخمي به شوروي و چين كه با اجازه شاه صورت گرفته بود، به منظور آشنايي با سه نوع طرز فكر متفاوت از غرب و براي تماس با اين نوع گرايشهاي فكري، از خانمها «بتي فریدان» بنيان گذار سازمان زنان امريكايي، «جرمن گريز» انگليسي و «هلوي سپيلا»ي فنلاندي به عنوان معاون دبيركل سازمان ملل دعوت كرد با حضور در ايران زمينه آشنايي روشنفكران ايراني با ديدگاههاي آنان فراهم آيد.[۱۰] سازمان تحت مديريت افخمي بهبود وضع زنان ايران را بدون دگرگونيهاي اساسي در قوانين و مقررات ناظر به حقوق و آزاديهاي آنان ممكن نمي دانست و از همين رو بسياري از تلاشهايش معطوف به اصلاح قوانين و مقررات گشت. پيشنهادهاي حقوقي سازمان از سوي بسياري از متدينين به چالش كشيده مي شد. روحانيون و شخصيتهاي مذهبي از طريق منابر و مساجد، توده هاي مردم را با نتايج اين گونه برنامه ريزيها آشــنا كرده به آگاه ســازي آنان مي پرداختند و همگان را به مقاومت در برابر اين خواســته ها تشــويق و ترغيب مي كردند. اين مقاومتها با افزايش فعاليتهاي ســازمان جدي تر مي شد. مسئولين سازمان براي جلوگيري از اين امر دست به سوي برخي به ظاهر دينداران متجدد دراز كرده، از آنان در پاره اي از موارد نظرخواهي مي نمودند تا وانمود كنند رويه هاي اصلاحي قوانين با دين مردم سنخيت داشته در تضاد نيست و در واقع به نوعي، آنان را مشروع جلوه داده، وانمود كنند كه برنامه هاي سازمان با احكام مذهبي بويژه با نص قرآن تضاد ندارد. اما مواردي هم وجود داشت كه سازمان بدون جلب توجه گسترده، مقدمات دگرگونيهاي حقوقي در زمينه هاي خاصي را فراهم آورد.
مبارزه با حجاب
پس از گذشت ۴۱ سال از فرمان پهلوي اول مبني بر كشف حجاب زنان، افخمي در جايگاه رياســت سازمان زنان و وزير مشاور در امور زنان، چادر را پوششي دست و پاگير و بازدارنده تحرك و كار و فعاليت زنان قلمداد كرده، آن را (چادر) نشانه ِ ظاهري محدوديتها و تاريكيهاي فكري و رواني و مانعي اساســي در راه پيشــرفت مملكت برشمرد و در رهنمودهاي خود به نخست وزيري طرحي را در جهت محدودسازي پوشش بانوان ارائه كرد. در ۱۳۵۶ ،طرح محدوديت استفاده از پوشش چادر توسط بانوان، بين افخمي و پرويز ثابتي طي گفتگوهاي تلفني به بحث گذاشته شد و پيشنهادهايي از جانب افخمي به رياست وقت ساواك ارائه گرديد.[پانویس ۶] در اين طرح آمده است: «اينك چند سالي است كه مي بينيم با اينكه توده هاي وسيع زنان ايران همگام با مردان ايراني در راه انقلابي خود به سوي تمدن بزرگ به ســرعت پيش مي روند، گروههايــي از زنان به دليل نفــوذ افكار آنان كه به اشتباه چادر را با حجاب يكي مي دانند، بــه دليل جهل و ناداني يا بــه دليل عادت، به اســتفاده چادر گرايــش پيــدا كردهاند. چون زمــان پهلــوي دوم زماني نيســت كــه مردم ايــران به گذشــته هاي عقب افتــاده و تاريك بــاز گردند، زماني نيســت كــه از تحرك باز ايستند، زماني نيست كه هيچ گروهي غيرفعال و كنار گذاشته شــده باشند، زماني نيست كه مغزها و زندگي ها بسته و تهي بمانند، بايستي كوششــي همه جانبه و فراگيرنده [از ســوي] تمام گروهها، قشرها و سازمانها انجام شود تا در اين زمينه نيز ســايه گذشته ها از چهره زن ايراني زدوده شود.» براي مبارزه با چادر كه به زعم افخمي، پوششــي حقيركننده بود، راههايي در مقاطع مختلف زماني پيشنهاد مي شود كه از جمله آن عبارت است از:
- بهره گيري از خدمات رسانه هاي گروهي
- ايجاد هماهنگي لازم بين رسانه هاي گروهي و متون كتابهاي درسي براي دگرگوني باورداشتها، در زمينه ارتباط چادر با معتقدات اخلاقي و مذهبي. *ايجاد هماهنگي كامل بين برنامه هاي تلويزيون، راديو، محتواي مطبوعات با متون كتب درسي در تغيير تصوير ذهني از زن و در جهت ارتقاي مقام و نقش او در پيش برد هدفهاي توسعه اقتصادي و اجتماعي.
- بهره گيري از سهم تلويزيون در بزرگداشت پوشاك محلي و نشان دادن جنبه هاي دست و پاگير چادر.
بدين ترتيب شــكل تازه اي از مبارزه با چادر با اســتفاده از ابزارهــاي فرهنگي و براي ايجاد تغييرات در بلندمدت به صحنه مي آيد. اقدامات جنبي كه در اين مورد در نظر گرفته شــده بود شامل تحقيق و نگارش و چاپ مقالاتي با استنادات خاص در ارتباط با عقب ماندگي و جنبه هاي منفي چادر بود.بهره گيري از فعاليتهاي ســازمانهاي آموزشي و اجتماعي ازجمله كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در تهيه كتابها و فيلمهايي در جهت دگرگونيهاي لازم،القاي دگرگونيهاي ذكر شده در آموزش دانش آموزان و دانشجويان،گنجاندن موادي خاص در دستورات مباحث كانونهاي حزبي، و همچنین، ممنوعيت زنان چادري از مراجعه به وزارت خانه ها و سازمانهاي دولتي، ممنوعيت زنان چادري از مسافرت با شركت هواپيمايي ملي ايران، ممنوعيت ورود زنان چادري به فرودگاهها، ممنوعيت استفاده زنان چادري از اتوبوسهاي شركتهاي واحد، ممنوعيت ورود زنان چادري به سينماها، ممنوعيت زنان چادري از خريد در فروشگاههاي شركت هاي تعاوني شهر و روستا، ممنوعيت استفاده زنان چادري از خدمات سازمانهاي اجتماعي مانند جمعيت بهزيستي و آموزشي فرح پهلوي، جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران و انجمن ملي حمايت ً از كودكان، ممنوعيت ورود كودكان و نوجوانان چادري به كتابخانه ها، و نهايتا محروميت از شركت در هرگونه مجامع عمومي، پيشنهادهاي فوق، زمينه هاي اجرايي كشف حجاب مجدد توسط افخمي و هم فكرانش را فراهم مي كرد؛ در حالي كه اين گروه مدعي آزادانديشي و ارتقاي مقام زن و توجه به سرنوشت و حقوق كودكان بودند. اقدامات جنبي كه براي تحقق اين توصيه ها انديشيده شده بود توسعه كارخانجات پوشاك و در دسترس قرار دادن لباسهاي ارزان قيمت همراه با روسري به عنوان جايگزين چادر بود.[۱۱]اين برنامه ها در حالي پيشنهاد و اجرايي مي شود كه گزارشهاي مكرر شهرباني كل كشور به ساواك حاكي است كه استفاده از پوشش چادر در بين دختران دانشجوي دانشگاههاي كشور افزايش يافته وضعيت نگران كننده اي براي رژيم به وجود آورده بود. رژيمي كه بر همانندسازي تعمدي مبتني بر طرحهاي غربگرايانه پاي مي فشرد و به پيرايش جامعه ايران از نمادهاي مذهبي همت مي گمارد، اكنون به استيصال افتاده، دست به دامان افخمي شده بود. مسئله حجاب و پوشش بانوان در كتاب خاطرات افخمي هم بخشي را به خود اختصاص داده است. او مي نويسد: «تعداد قابل توجهي از دبيران منتسب به سازمان، معلم بودند و به ما مي گفتند كه دلشان مي خواهد بتوانند آزادانه و بي چادر به مدرسه بروند ولي محيط شان و خانواده شان اجازه نمي دهد كه رأسا اين تصميم را بگيرند. اگر دستورالعمل از وزارت آموزش و پرورش بيايد كه در داخل مدرسه شاگرد و معلم نمي توانند چادر به سر بگذارند، كار معلمين را خيلي آسان مي كرد. ما اين موضوع را با خانم پارسا مطرح كرديم.[۱۲] براي اينكه خيلي طبيعي به نظر مي رسيدچون به هر حال لباس مناسب كار را مي توانست هر كارفرمايي تعيين كند، چيزي نبود كه بشود به آن ايراد زيادي گرفت. اين مربوط به زندگي خصوصي افراد نمي شد مربوط به محيط داخل مدرسه مي شد. خانم پارسا موافق اين موضوع بود و دستورالعمل فرستاد براي تمام مدارس و اين هم يكي از مواردي بود كه موجب مجازات خانم پارسا شد.[۱۳] سياست حذف حجاب از فرهنگ زنان ايراني، در برنامه هاي افخمي جايگاه ويژه اي داشت. وي در تبيين نقش سپاهيان (دانش و بهداشت و ترويج و آباداني) دختر كه در برنامه هاي شاه لحاظ شده بود، حضور اين دختران را مهم توصيف كرده، بيشتر بر جنبه الگوسازي نقش آنان و اثربخشي آن تأكيد مي ورزيد:«زناني جوان كه مي توانند مستقلا بي حجاب در يونيفرم در ده آزادانه به عنوان يك فرد مستقل زندگي كنند و به توسعه افكار مربوط به نهضت آزادي زنان بپردازند و در اين زمينه مؤثر باشند.»[۱۴] و اين همان پديده نمادين و نمايشي موردنظر رژيم شاه بود. به اعتقاد افخمي برخي از مسائلي كه با اعتقادات مذهبي ملت عجين بود نيازمند بسترسازي مناسب بوده تلاش مي شد تا فكر ملت براي پذيرش آن خواسته ها آماده شود و به همين جهت ســعي مي شــد در هر موردي كه قانوني مطرح مي شــود آن را در جاي خوبي و به زباني ارائه كنند كه آشكارا با آنچه در متون مذهبي مطرح شده، صراحتا منافات نداشته باشد. در واقع در بســياري موارد با ظرافت و دقت اين كار انجام مي شــد و در بســياري مواقع به دليل ماهيت ضدديني تفكرات و برنامه ها نمي توانستند پنهان كاري كنند.
طرح مساله سقط جنین
در دوران مديريتي افخمي، آزادي سقط جنين در چارچوب قانوني به نحوي مطرح شد كه جراح و پزشك عامل، بر اساس مواد قانون، تحت تعقيب يا مجازات قرار نمي گرفت. افخمي در اين مورد در خاطرات خود مي نويســد: «در مورد ســقط جنين آيين نامه مربوطه طوري تنظيم شــد كه زن هر زماني كه بخواهد با توافق شــوهر در صورتي كه زن شوهر نداشته باشد با خواست خود تصميم به ســقط جنين بگيرد و اين تغيير را ما از طريق آيين نامه هاي داخلي وزارت بهداري و اطلاعيه هاي ســازمان به اطلاع پزشكان رسانديم و سعي كرديم از طرح آن در جرايد و ايجاد سر و صدا درباره آن جلوگيري شود.»[۱۵] علاوه بر آن در زمان تصدي افخمي در سازمان زنان، طرحي در مورد اصلاح قانون حمايت از خانواده تهيه شده بود كه در آن مسائلي از جمله منع مطالبه بكارت در مراحل بدوي ازدواج منظور شــده بود كه ساواك در نظريه خود در اين مورد آورده است: «اين مسئله مدتي است در سازمان زنان مطرح است. اگر هدف از تهيه اين طرح در سازمان زنان (منع مطالبه بكارت در ازدواج و يا حذف كلمه باكره) كافي است به ثبت كل، محرمانه دستور داده شود كه عبارت (باكره) را در قباله هاي عقد و نكاح به مرور حذف نمايند مگر طرفين مصراً خواستار قيد موضوع در عقدنامه باشند. از طرفي مسئله ازدواج يك نوع معامله است و در معاملات هرگونه شرطي جايز است، بنابراين حسن آثار ناشيه از اين اقدام اين است كه نه نيازي به تدوين ماده قانوني است و نه با رفتن لايحه به مجلس از ناحيه متعصبين مذهبي و روحانيون سر و صدا وعلم مخالفت برداشته مي شودو نه اين كه رأسادر قانون جزا مداخله اي به عمل آمده، به اين ترتيب با رواج زمزمه موضوع به صورت اســتمراري و از بين رفتن قبح اين قضيه طبيعي است.اشكالات مترتبه ديگر تحت الشعاع قرار خواهد گرفت.»[۱۶]۲۰ در چنين مواردي سازمان ناگزير بود بدون جلب توجه گسترده عمومي، مقدمات دگرگونيهاي حقوقــي را در زمينه هاي مربوط فراهم آورد. افخمــي در همين باره مي گويد: «مقامات وزارت بهداري و بهزيستي، كه بيشتر به خاطر اهميتي كه قانوني شدن سقط جنين از لحاظ رعايت ضوابط پزشكي و نيز كنترل جمعيت داشت و نه لزوماً به خاطر حق زن براي انتخاب زمان بارداري و تعداد اطفــال خود با آن موافقت كرده بودند، پذيرفتند كه براي كاهش حملات ســازمان يافته از ســوي مخالفان، از تبليغات وسيع در مورد اين قانون خودداري شود. بنابراين قانوني شدن حق سقط جنين تنها از طريق بخش نامه ها و اطلاعيه هاي داخلي وزارت بهداري و بهزيســتي، وزارت دادگســتري و سازمان زنان ايران بازتاب يافت.»[۱۷]
فراهم کردن شرایط ورود سازمان زنان به عرصههاي بين المللي
به منظور اثربخشي فعاليتهاي سازمان زنان ايران و هم زمان با فعاليتهاي داخلي، تماسهاي بين المللي برقرار گرديد و در اين ارتباط تأثير متقابلي در عرصه داخلي و نيز جهاني داشت كه در نهايت جنبه هايي از منافع رژيم را تأمين مي كرد. و اين چيزي نبود جز خواست اشرف پهلوی رئيس افتخاري سازمان زنان كه مي كوشيد در صحنه بين المللي حضور خود را متجلي نمايد. اين سازمان اگرچه سازماني دولتي و در حمايت مقامات دولتي بود ولي به عنوان سازماني غيردولتي (NGO)وارد عرصه شده بود. چهار كنفرانس بين المللي سازمان ملل متحد (مكزيك، چين، اسپانيا، امريكا) شاهد حضور ايران بود. اختصاص منابع مالي از سوي دولت ايران براي تأسيس مؤسسات تحقيقاتي منطقه اي و بين المللي درباره وضع زن امري بود كه پرستيژ ايران را در مجامع بين المللي مترقيانه و توسعه طلبانه معرفي مي كرد و افخمي مكانيسم و ساز و كارهاي لازم را در اين رابطه تدارك مي ديد. در اســناد لانه جاسوســي در مورد برگزاري كنفرانس بين المللي زنان در تهران (كه هرگز برگزار نشــد) آمده است: «ســفير (امريــكا) گفــت كنفرانــس بين المللــي زنان در تهــران خواهد بود. وي تقاضا كــرد يــك تلگراف براي پشــتيباني امــور زنان فرســتاده شود. لازم است با خانم افخمي تماس بگيريد شايد خانم لوري تريس اين مأموريت را پس از ورودش انجام دهد.»[۱۸]
سازمان زنان درنگاه افخمي
مهناز افخمي در مقاله اي تحت عنوان «انقلاب مسالمت آميز» به تشريح جنبش زنان ايران در دو دهه قبل از انقلاب اسلامي با تكيه بر اهداف و برنامه ها و فعاليتهاي سازمان زنان ايران و چگونگي روابط و رويارويي آن با مراكز تصميم گيري دولتي از سويي و با عوامل محافظه كار سنتي جامعه از سوي ديگر پرداخته است.[۱۹] در اين نوشته ضمن مرور تاريخچه جنبش زنان در دوره معاصر به فرايند تشكيل سازمان و اهداف نخستين آن، سپس تشريح امكانات و محدوديتهاي موجود اين سازمان مي پردازد. در بخشي از اين مقاله به توصيف ساختار و نحوه كار و انواع فعاليتهاي اين سازمان در ايران و عرصه بين المللي پرداخته است. او مي نويسد: «آغاز بيداري زنان ايران را مي توان با جنبش تنباكو مقارن دانست. نشانه هاي اين بيداري نخست در اين جنبش و سپس در انقلاب مشروطيت كه زنان در آن حضوري محدود ولي قابل توجه داشتند پديدار شد.» نويسنده در اين مقاله اشارهاي به ماهيت اسلامي جنبش تنباكو و مشروطيت نكرده و از كنكاش در آن دوران پرهيز مي كند.او ضمن ناچيز دانستن سهم زنان در نهادهاي نوپاي انقلاب مشروطه در عرصه سياسي كشور اضافه مي نمايد كه در موضع اجتماعي و مدني آنان هم تغيير محسوسي حاصل نشد و فعاليتهاي سازمان يافته آنها عمدتاً به اتكاي زنان طبقه مرفه شكل گرفت و عملا به زمينه هاي آموزشي و انتشاراتي محدود بود. به اعتقاد وي دگرگونيهاي اساسي از آغاز دوران پهلوي اول در وضع زنان پديدار مي گردد.امكان تحصيلات عالي و دانشگاهي براي زنان فراهم شد و با كشف حجاب، راه مشاركت روزافزون زنان در زندگي اجتماعي و اقتصادي كشور تا حدودي گشوده شدو با اصلاح قانون مدني، زنان پاره اي از حقوق از دست رفته خود را بازيافتند. وي در بخش مروري بر تاريخ جنبش زنان آورده است: در سال ۱۳۲۲ جمعيتي به نام «شوراي زنان ايران» به كوشش «صفيه فيروز» تأسيس شد و با هدف نيل به برابري زنان با مردان و بالا بردن سطح فكري و فرهنگي بانوان به فعاليت پرداخت. در اين سالها بخش زنان حزب توده نيز به فعاليتهاي گسترده اي دست زد و از آن جمله طوماري به پشتيباني از حق رأي براي زنان تهيه و به نخست وزير وقت دكتر محمد مصدق ارائه كرد اما او به سبب مخالفت شديد رهبران روحاني تصميم گرفت در اين باره اقدامي نكند. افخمي در اين مقاله هيچ اشاره اي به دلايل مخالفت روحانيون با اين امر نكرده است. وي تنها عامل تأخير دست يابي زنان به اهدافشان را ايفاي نقش معتقدين مذهبي و روحانيون مي داند. اگرچه همچنان مخالفتهاي گروهها و لايه هاي گوناگون اجتماع را موجب به نتيجه نرسيدن تلاشهاي بانوان براي كسب حقوق مساوي با مردان قلمداد مي كند.پس از گذشت مرحله حساس سالهاي نخستين دهه ۱۳۴۰ ،نهضت زنان با ورود زنان به مجلس،شور تازهاي يافت و دامن [دامنه] فعاليتهايش گسترده تر شد، تا آنجا كه نياز به تشكيلات وسيع تري كه باضرورتهاي زمان و شتاب و حركت منسجم تر زنان سازگار باشد، [احساس شد]. افخمي به كشف حجاب و سياست امريكاييها بعد از كودتاي ۲۸ مرداد و سياستهاي دهه ۱۳۴۰نمي پردازد و گويي او مسايل را منقطع و موردي مي بيند. در سال ۱۳۴۵ پيش نويس نظام نامه سازمان زنان ايران براي تصويب به مجمع نمايندگان زنان سراســر كشــور تقديم شد. اين نظام نامه، هدف ســازمان را كمك به زنان در اجراي مسئوليتهاي اجتماعي آنان و نيز در ايفاي نقش مهم مادري و همسري در واحد متحول خانواده اعلام كرد.افخمي در اين مقاله، اين سازمان را نهادي غيرانتفاعي و غيردولتي مي داند كه نمايندگان آن ازميان اعضاي شعباتي برگزيده مي شدند كه كوچك ترين واحدهاي محلي سازمان بودند. وي پس از تشريح ساختار اين سازمان به نحوه انتخاب اعضا پرداخته، مي افزايد: «در همين اوان پنجاه و پنج جمعيت كه در زمينه هاي مختلف فعاليت مي كردند وابستگي خود را به سازمان زنان ايران اعلام كردند.جمعيتهاي ديگر از جمله جمعيت زنان حقوق دان، جمعيت زنان روزنامه نگار، جمعيت زنان دانشگاهي كه برخي از اعضاي آن فعالانه در برنامه هاي سازمان زنان ايران شركت مي كردند به اين سازمان ملحق نشدند و مستقلا به كار خود ادامه دادند.»[پانویس ۷]افخمي در اينجا به دلايل و علل عدم الحاق اين جمعيتها به سازمان نپرداخته است.وی برشمردن اصولي كه كوششهاي اصلي زنان بر آن استوار بود را يادآور مي شود: «تغييروضع زنان تنها از طريق دست يابي به قدرت عملي است و دست يابي به قدرت از طريق تجهيزگروههاي وسيع زنان از قشرهاي مختلف جامعه به منظور گسترش نفوذ طرفداران حقوق زن درنهادها و مؤسسات و تشكيلات مختلف فرهنگي، سياسي، و اقتصادي جامعه ميسر مي شود.»افخمي فاصله ميان مردم و حكومت را از ياد مي برد؛ بويژه پس از خرداد ۱۳۴۲ كه مشروعيت و مقبوليت نظام نيز زير سئوال رفته بود.او در اين مقاله، نگرش اعضاي سازمان را چنين بيان مي كند: «سازماندهي نهضت زنان گرچه دراصل يك پديده غربي است بايد در ايران نيز مورد توجه و تأكيد قرار مي گرفت تا انگيزه آزاديخواهي در بين زنان كه كمابيش در طول تاريخ ايران وجود داشته به ثمر بنشيند.»در اين گونه مواضع به اصطلاح روشنفكرانه، روند آزادي زنان و آزاديخواهي صرفا آزادي ازمذهب، نفي هويت ملي، و آزادي از اصول اخلاقي بود. در آن دوران مگر مردان از چه حقوق وآزادي ويژه اي برخوردار بودند، كه زنان از آن بي بهره بودند.وي مي افزايد: «آشــكار بود كه الگوهاي جوامع غربي و مفاهيم و مقررات ســنتي ايران درباره نقش زن، هيچ يك به تنهايي نمي توانست قالب مطلوب ايدئولوژيك براي جنبش زنان باشد. در نتيجه چاره اي جز آن نبود كه بين آرمانهاي پذيرفته شــده جهاني و شرايط خاص حقوقي و سياسي ناشي از سنتهاي محلي به هر ترتيب كه شده پيوندي زده شود.»در بيان استراتژيها و برنامه هاي سازمان، وي به تشريح اولويتها و تعيين اهداف پرداخته، براستقلال كاركردهاي مراكز خانواده و وظايف اصلي آنها در بخشهايي از اين مقاله تأكيد مي كند.تصور مي شود به دليل ويژگيهاي اجتماعي و متفاوت بافت سنتي جامعه ايران از غرب، بناچاردر كلاسهاي آموزشي برنامه هايي چون قرائت قرآن هم لحاظ شده بود.[۲۰] تا درواقع محملي باپوششي موجه باشد.افخمي در بخشي از اين مقاله مي نويسد: «گرچه اين گونه كلاسها نسبتاً آسان بودند و چشم اندازهاي حقوق و مزاياي آينده براي كساني كه آنها را مي گذراندند قابل توجه [نبود، اما] بسياري از زنان نسبت به شركت در آنها از بيم آنكه به بخت ازدواجشان لطمه زند، ترديد مي كردند.» در چاره انديشي براي ادامه اين فعاليت تصميم گرفته شد: «به تدريج ميزان آگاهي جامعه افزايش مي يافت تا اين گونه كلاسهاي غيرمتعارف مورد توجه و پذيرش قرار گيرد.»افخمي با اشاره به اصلاحات قانوني براي بهبود وضع زنان و دگرگونيهاي اساسي آن اظهارمي دارد: «پيشنهادهاي حقوقي سازمان با برخي علما و پيشوايان روحاني تجددطلب در ميان گذاشته مي شد اما مواردي بود كه سازمان زنان ناگزير بود بدون جلب توجه گسترده عمومي مقدمات دگرگونيهاي حقوقي را در زمينه هاي خاصي فراهم آورد.»البته بعيد نيست اين علما و پيشوايان ديني و مذهبي موردنظر افخمي كساني چون «سيدحسن امامي» امام جمعه شاه و رئيس لژ فراماسونري، «عباس مهاجراني»، «غلامحسين دانشي» و چند تن ديگر از وعاظ السلاطين بوده باشند.مراجع، علما و انديشمندان اسلامي با روند غربي سازي و امريكايي كردن يا تقليد از امريكابه شدت مخالف بوده، در مقابله با اين گونه افكار و انديشه ها حتي جان خود را زير شكنجه ها ازدست دادند.
فعاليتهاي پس از انقلاب
مهنــاز افخمي پــس از پيــروزي انقلاب اسلامي به امريكا رفت و به فعاليتهاي خود در امور زنان ادامه داد. وي هم اكنون در ســازمانهاي بســياري براي برابري حقوق زنان و تثبيت جايگاه آنان فعاليت مي كند. او از جمله بنيان گذاران ســازمان غيردولتي بين المللي آمــوزش مديريت زنان در امريكا و رئيس سازمان بين المللي همبستگي زنان (SIGI)است. افخمي از اعضاي بنياد مطالعات ايراني است كه توسط اشرف پهلوی در خارج از ايران تأسيس شده مسئوليت تاريخ شفاهي زنان دربار يا وابسته و پناهنده به امريكا را برعهده دارد و در فصل نامه اين بنياد با عنوان ايران نامه مقالاتي از وي به چاپ رسيده است.[پانویس ۸] او در اين باره مي نويسد: «در سال ۱۹۸۱ كه به همت جمعي از دانشگاهيان ايراني، بنياد مطالعات ايران را پايه گذاري مي كرديم، تاريخ شفاهي را به عنوان يكي از برنامه هاي اصلي اين بنياد شناختيم... از ابتدا برنامه اي براي مصاحبه با زنان ايراني در خارج از كشور بويژه زناني كه در ايران عهده دار مشــاغل مهم بوده اند يا در تصميم گيريهاي عمده تأثيري قابل توجه گذاشــته اند و يا در حركتهاي گوناگون زنان ايران نقش رهبري ايفا مي كرده اند، تنظيم گرديد و به مرحله اجرا رسيد.»[۲۱]
تالیفات
افخمي كتاب و مقالاتي نوشته است كه اغلب مسائل مربوط به زنان را شامل مي شود. برخي از مكتوبات وي در دوران تحصيل و پيش از ورود به عرصه سياسي بدين قرار است:
- مقايسه ترجمه هاي مختلف انگليسي رباعيات خيام
- مقاله در مورد شعر معاصر فارسي
- ترجمه تاريخ هنر معماري ايران
ساير نوشته هاي افخمي نيز شامل موارد زير مي شود:
- ايمان به آزادي
- زنان در تبعيد
- حقوق زنان در دنياي اسلام
- در چشم طوفان: زنان در ايران پس از انقلاب
- جامعه، دولت و جنبش زنان ايران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲)مصاحبه با مهناز افخمي
- انقلاب مسالمت آميز و تاريخ شفاهي ايران
نيز از جمله مقالات وي در نشريه بنياد مطالعات ايران مي باشد.
یادداشت
- ↑ دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به امريكا پناهنده شد و داير↕ المعارف ايرانيكا را با همكاري دانشگاه بركلي منتشر مي كند
- ↑ غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.
- ↑ مهري راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادي از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود.
- ↑ آرشام از مديران فعال ساواك، زماني مديركل ساواك مشهد بود. سپس به كرمان رفت. وي در اين زمان بودجه كلاني از دربار، اميراسداالله علم و منوچهر اقبال دريافت كرد و بنياد آرشام را تأسيس نمود.
- ↑ برابر آنچه كه در كتاب سياستگزاران و رجال سياسي در روابط خارجي ايران، آمده است، اشرف پهلوي از سال ۱۹۷۰ به عنوان رئيس هيئت نمايندگي ايران در اجلاسيه بيست و پنجم مجمع عمومي سازمان ملل شركت كرد و سال ۱۹۶۹ ،اردشير زاهدي رئيس هيئت ايراني بود.
- ↑ اين مطلب در اســناد ســاواك ضبط شده است.
- ↑ البته اينها همه حركتهايي در داخل حكومت بود و نه برآمده از متن جامعه كه حتي در بسياري از موارد تنها بانام چند چهره درباري مواجه بوديم و نه با تشكيلات منسجم و گسترده.
- ↑ اين فصل نامه زيرنظر احسان يارشاطر، حسين نصر و ... منتشر مي شود
پانویس
- ↑ افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني، ۱۳۸۲/۲۰۰۳ ،ص ۵
- ↑ افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص9
- ↑ افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص ۴
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۳
- ↑ سياستگزاران و رجال سياسي در روابط خارجي ايران، وزارت امور خارجه، صص ۱۲۹ ـ ۱۲۲
- ↑ -جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۴
- ↑ كيهان روزنامه-،۱۳۴۹/۲/۲۴
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۱۵۶
- ↑ بايگاني مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
- ↑ براي اطلاعات بيشتر ر.ك: زنان دربار به روايت اسناد ساواك ـ فرخ رو پارساي، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۸۲ش.
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۹۲.
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 89
- ↑ همان، ص 102
- ↑ همان، ص ۱۲۷
- ↑ همان، ص ۴۰۰
- ↑ دخالتهاي امريكا در ايران، اسناد لانه جاسوسي، ج ۱۲ ،سند شم ۴۹ ،۶ سپتامبر ۱۹۷۸ /شهريور ۱۳۵۷
- ↑ جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۳۸۹
- ↑ افخمي، مهناز، «انقلاب مسالمت آميز: مروري بر فعاليتها و دستاوردهاي سازمان زنان ايران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ ،«( ايران نامه، تابستان ۱۳۷۶ ،س پانزدهم، ص ۳۹۵.
- ↑ مهناز افخمي، «تاريخ شفاهي ايران: نيمه ديگر زن ايراني پس از انقلاب»، نخستين سمينار بنياد پژوهشهاي زنان ايراني، شم ۱۴ ،بهار ۱۳۷۰ ،ص ۱۷۲.
منابع
- صفوی، فاطمه،مقاله مهناز افخمي و سازمان زنان ايران، فصلنامه مطالعات تاریخی 1386 شماره 18