بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
محمد عبده در سال ۱۲۶۶ ق (۱۸۴۹ م)، در خانواده ای متوسط در روستای محله ی نصر، واقع در بحیره، در مصب رود نیل زاده شد. خانواده او اگر چه ثروت بسیار نداشت به سبب شهرت به دانشوری و پارسایی، از اعتبار و حیثیت فراوان محلی برخوردار بود. محمدعبده در آغاز به ورزش و بازیهای پهلوانی دل بسته بود، ولی در سن سیزده سالگی به اجبار پدرش به «جامع احمدی» در طنطا رفت که پس از «جامع الازهر» در آن زمان معتبرترین مرکز تعلیم معارف اسلامی در مصر به شمار می رفت.<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | محمد عبده در سال ۱۲۶۶ ق (۱۸۴۹ م)، در خانواده ای متوسط در روستای محله ی نصر، واقع در بحیره، در مصب رود نیل زاده شد. خانواده او اگر چه ثروت بسیار نداشت به سبب شهرت به دانشوری و پارسایی، از اعتبار و حیثیت فراوان محلی برخوردار بود. محمدعبده در آغاز به ورزش و بازیهای پهلوانی دل بسته بود، ولی در سن سیزده سالگی به اجبار پدرش به «جامع احمدی» در طنطا رفت که پس از «جامع الازهر» در آن زمان معتبرترین مرکز تعلیم معارف اسلامی در مصر به شمار می رفت.<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | ||
درسهایی که در جامع احمدی به طلاب می آموختند مانند هر مدرسه ی قدیمی دیگر، تجوید و علم قرائت و فقه و نحو بود که قرنها جزو تعلیمات اساسی باسوادان بود. این درسها عبده را از درس خواندن بیزارتر کرد. در دلش افتاد که درس و کتاب را رها کند و به پیشه ی بیشتر هموطنانش که زراعت بود روی بیاورد. چون پدرش مصمم بود که او را به درس خواندن وا دارد، عبده از طنطا گریخت و به ده دیگری رفت که برخی از خویشاوندانش در آن می زیستند. یکی از آن خویشاوندان، شیخ درویش، دایی پدر عبده، عارفی وارسته بود که دیار او عبده را در خط فکری و اخلاقی تازه ای انداخت. شیخ چون پیشتر به طرابلس سفر کرده و از عقاید سنوسیان اثر پذیرفته بود، مانند آنان این نظر را تبلیغ می کرد که راه رستگاری مسلمانان بازگشت به اسلام و روزگاران پیامبر و صحابه و تقلید از سادگی آنان در دینداری و پارسایی و پیراستن عقاید دینی کنونی مردم از بدعتهای گذشتگان است.<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | درسهایی که در جامع احمدی به طلاب می آموختند مانند هر مدرسه ی قدیمی دیگر، تجوید و علم قرائت و فقه و نحو بود که قرنها جزو تعلیمات اساسی باسوادان بود. این درسها عبده را از درس خواندن بیزارتر کرد. در دلش افتاد که درس و کتاب را رها کند و به پیشه ی بیشتر هموطنانش که زراعت بود روی بیاورد. چون پدرش مصمم بود که او را به درس خواندن وا دارد، عبده از طنطا گریخت و به ده دیگری رفت که برخی از خویشاوندانش در آن می زیستند. یکی از آن خویشاوندان، شیخ درویش، دایی پدر عبده، عارفی وارسته بود که دیار او عبده را در خط فکری و اخلاقی تازه ای انداخت. شیخ چون پیشتر به طرابلس سفر کرده و از عقاید سنوسیان اثر پذیرفته بود، مانند آنان این نظر را تبلیغ می کرد که راه رستگاری مسلمانان بازگشت به اسلام و روزگاران پیامبر و صحابه و تقلید از سادگی آنان در دینداری و پارسایی و پیراستن عقاید دینی کنونی مردم از بدعتهای گذشتگان است.<ref> | ||
[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | |||
عبده پس از پانزده روزی که با شیخ دیدار داشت، جوانی دیگر شد. پس به جامع احمدی بازگشت تا هم پدر و مادر را خشنود کند و هم توشه ی فهم قرآن را فراهم بیاورد.محمد شانزدهساله بود که در جمادیالثانی سال 1282 به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیهای تازه و هدفمند، به تحصیل پرداخت. محمد پس از چهار ماه تحصیل در آنجا، تصمیم گرفت به دانشگاه معروف «الأزهر» برود؛ بنابراین در نیمه شوال 1282 به قاهره مسافرت نمود.<ref>[http://wikinoor.ir/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87%D8%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF ویکی نور]</ref> | عبده پس از پانزده روزی که با شیخ دیدار داشت، جوانی دیگر شد. پس به جامع احمدی بازگشت تا هم پدر و مادر را خشنود کند و هم توشه ی فهم قرآن را فراهم بیاورد.محمد شانزدهساله بود که در جمادیالثانی سال 1282 به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیهای تازه و هدفمند، به تحصیل پرداخت. محمد پس از چهار ماه تحصیل در آنجا، تصمیم گرفت به دانشگاه معروف «الأزهر» برود؛ بنابراین در نیمه شوال 1282 به قاهره مسافرت نمود.<ref>[http://wikinoor.ir/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87%D8%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF ویکی نور]</ref> | ||
پس از جامع احمدی به جامع الازهر رفت. در آنجا بزرگترین علمای آن روزگار مصر جمع بودند، ولی شیوه و موضوع درسها چنان نبود که او را خرسند کند. در سراسر مدت تحصیلاتش در الازهر تنها یک استاد بود که می توانست تشنگی او را برای دانستن بیشتر فرو نشاند. و او شیخ حسن الطویل بود که به رغم بدگوییهای مخالفان به شاگردانش ریاضیات و فلسفه می آموخت و علاوه بر آن، چون از اوضاع سیاسی مصر آگاه بود و دلیرانه از آن سخن می گفت شاگردانش را در مورد مسائل سیاسی نیز کنجکاو می کرد. | پس از جامع احمدی به جامع الازهر رفت. در آنجا بزرگترین علمای آن روزگار مصر جمع بودند، ولی شیوه و موضوع درسها چنان نبود که او را خرسند کند. در سراسر مدت تحصیلاتش در الازهر تنها یک استاد بود که می توانست تشنگی او را برای دانستن بیشتر فرو نشاند. و او شیخ حسن الطویل بود که به رغم بدگوییهای مخالفان به شاگردانش ریاضیات و فلسفه می آموخت و علاوه بر آن، چون از اوضاع سیاسی مصر آگاه بود و دلیرانه از آن سخن می گفت شاگردانش را در مورد مسائل سیاسی نیز کنجکاو می کرد. | ||
با اینهمه هیچ کس به اندازه ی [[سیدجمال الدین اسدآبادی]] در تحول روحی عبده مؤثر نبود. سید جمال هنگام نخستین سفرش به قسطنطنیه از مصر گذشت و عبده او را نخستین بار در همین سفر در قاهره دید و یکباره شیفته اش شد. روش سید جمال الدین در تفسیر قرآن و احاطه اش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانی و فلسفی و اخلاق اجتماعی اسلام، چشم عبده را به جهانی که الازهر از او پنهان نگاه می داشت گشود.<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | با اینهمه هیچ کس به اندازه ی [[سیدجمال الدین اسدآبادی]] در تحول روحی عبده مؤثر نبود. سید جمال هنگام نخستین سفرش به قسطنطنیه از مصر گذشت و عبده او را نخستین بار در همین سفر در قاهره دید و یکباره شیفته اش شد. روش سید جمال الدین در تفسیر قرآن و احاطه اش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانی و فلسفی و اخلاق اجتماعی اسلام، چشم عبده را به جهانی که الازهر از او پنهان نگاه می داشت گشود.<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D9%87 دانشنامه اسلامی]</ref> | ||
اعتراف خود عبده به تأثیر سید جمال بر او، هرچند به گزافه آمیخته است، از اندازه ی دلبستگی او به سید در این دوره حکایت دارد: «پدرم به من حیاتی بخشید که علی و محروس [دو برادرش که کشاورز بودند] در آن با من سهیم بودند، ولی سیدجمال به من حیاتی بخشید که من در آن با محمد و ابراهیم و موسی و عیسی و اولیاء و قدیسان شریکم». او به تشویق سید به مطالعه ی فلسفه پرداخت و گواه آن، دو دستنویسی است که خود از کتاب «اشارات» ابن سینا تهیه کرده است و یکی از آنها با ستایش سید پایان می پذیرد. | اعتراف خود عبده به تأثیر سید جمال بر او، هرچند به گزافه آمیخته است، از اندازه ی دلبستگی او به سید در این دوره حکایت دارد: «پدرم به من حیاتی بخشید که علی و محروس [دو برادرش که کشاورز بودند] در آن با من سهیم بودند، ولی سیدجمال به من حیاتی بخشید که من در آن با محمد و ابراهیم و موسی و عیسی و اولیاء و قدیسان شریکم». او به تشویق سید به مطالعه ی فلسفه پرداخت و گواه آن، دو دستنویسی است که خود از کتاب «اشارات» ابن سینا تهیه کرده است و یکی از آنها با ستایش سید پایان می پذیرد. | ||
در سال ۱۲۹۴ ق (۱۸۷۷ م)، تحصیلاتش را به پایان رساند و از الازهر شهادتنامه ی علمی گرفت. از آن پس پیشه ی معلمی را آغاز کرد که تا پایان عمر بیش از هر کار دیگری با طبعش سازگار افتاد. علاوه بر الازهر در دارالعلوم که به تازگی برای تربیت قاضی و معلم، از میان طلاب الازهر، تأسیس شده بود درس می داد.<ref> عنایت، حمید؛ (۱۳۷۰)، سیری در اندیشه سیاسی عرب: از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم ۱۳۸۹</ref> | در سال ۱۲۹۴ ق (۱۸۷۷ م)، تحصیلاتش را به پایان رساند و از الازهر شهادتنامه ی علمی گرفت. از آن پس پیشه ی معلمی را آغاز کرد که تا پایان عمر بیش از هر کار دیگری با طبعش سازگار افتاد. علاوه بر الازهر در دارالعلوم که به تازگی برای تربیت قاضی و معلم، از میان طلاب الازهر، تأسیس شده بود درس می داد.<ref> عنایت، حمید؛ (۱۳۷۰)، سیری در اندیشه سیاسی عرب: از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم ۱۳۸۹</ref> | ||
او شاگردان زیادی را تربیت نمود که از آن جمله میتوان به [[محمد رشید رضا]]، سعد زغلول، احمد امین، طه حسین، عبدالقادر مغربی، مصطفی عبدالرازق اشاره کرد. سال بعد به دعوت دانشکده دارالعلوم قاهره به تدریس تاریخ پرداخت. عبده علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم میکرد و به همین خاطر وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا، وزیر خدیو پاشا، به سردبیری روزنامه الوقایع المصریه منصوب شد. | او شاگردان زیادی را تربیت نمود که از آن جمله میتوان به [[محمد رشید رضا]]، سعد زغلول، احمد امین، طه حسین، عبدالقادر مغربی، مصطفی عبدالرازق اشاره کرد. سال بعد به دعوت دانشکده دارالعلوم قاهره به تدریس تاریخ پرداخت. عبده علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم میکرد و به همین خاطر وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا، وزیر خدیو پاشا، به سردبیری روزنامه الوقایع المصریه منصوب شد. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۶: | ||
محمد عبده، بیشتر زندگی خود را صرف اصلاح فکر دینی و سازمانهای دینی و فعالیتهای خیریه نمود. مسافرتهای متعدد به شهرهای اروپائی داشت و مطالعات بسیاری در قوانین مدنی کشورهای اروپائی در وین و برلین انجام داد. در سال ۱۸۹۹ خدیو مصر، عبده را به مقام مفتی منصوب کرد. وی اصلاحات زیادی در روش تدریس و برگزاری امتحان شاگردان بعمل آورد. عبده تا پایان عمر بر این مسند باقیماند. | محمد عبده، بیشتر زندگی خود را صرف اصلاح فکر دینی و سازمانهای دینی و فعالیتهای خیریه نمود. مسافرتهای متعدد به شهرهای اروپائی داشت و مطالعات بسیاری در قوانین مدنی کشورهای اروپائی در وین و برلین انجام داد. در سال ۱۸۹۹ خدیو مصر، عبده را به مقام مفتی منصوب کرد. وی اصلاحات زیادی در روش تدریس و برگزاری امتحان شاگردان بعمل آورد. عبده تا پایان عمر بر این مسند باقیماند. | ||
محمد عبده سرانجام در سال ۱۳۲۳ ه.ق. به علت بیماری در گذشت. | محمد عبده سرانجام در سال ۱۳۲۳ ه.ق. به علت بیماری در گذشت. | ||
==دیدگاه== | ==دیدگاه== | ||
اگر چه افرادى دیگرى از نویسندگان عرب مسأله حقوق زن را اندکى پیشتر از عبده مطرح کرده بودند، اما از میان عالمان دینى، اولین کسى که درباره حقوق زنان و تعدد زوجات با دیدگاه هاى جدید سخن گفت محمد عبده بود.عبده قائل به بازگشت به میراث فرهنگی اسلام است و در این باره میگوید:«از مهمترین واجبات، این است که به تمدن کهن اسلامی بنگریم و بدان بازگردیم، اما نه برای اینکه از آن صورت و رونوشت برداریم و از تمامی آنچه هست، پیروی کنیم، بلکه بدان منظور که این تمدن را با عقل و خِرَد بسنجیم و در علل پیشرفت و انحطاط امت اسلامی بیندیشیم و قاعده ای را به دست آوریم که بتوانیم بنیانی سودمند ـ برای حال و زمان آینده ـ بسازیم.» از این رو مهمترين رهآورد محمدعبده براي ديدگاه اجتهادي انديشه اسلامي معاصر، رهايي مسائل زنان از زندان ظاهرگرايي است. گرايش عبده در مسايل زنان راه ميانهاي بين ديدگاههاي سلفي و نگرشهاي تجددگرا در جوامع اسلامي است. اگرديدگاه سلفي ارزش ميراث منقول از سلف را بر منزلت عقل در مسايل زنان برتري ميدهد، عبده به جايگاه ويژه عقل تأكيد ميكند؛ هرچند كه او به عقل ارزش مطلقي نميدهد و اهميت نصوص ديني مربوط به زن را ناچيز نميشمارد. به عقيده عبده،كاربرد عقل براي فهم الگوهاي رهايي زنان در انديشه اسلامي نوگرا در گروي سه نكته است: اولاً، عقل بشر به عنوان قوهاي در ميان قواي ديگر، توان درك مسايل زنان جامعه اسلامي معاصر را دارد. ثانياً، عقل بشر توان تفسير كتاب خداوند را دارد؛ از اين روتفسير روشنگرانه و معاصر از آيات مربوط به زنان، صرفاً مبتني بر ديدگاه مفسران پيشين، نكات ادبي، سيره پيامبران و شأن نزول آيات نميباشد؛ زيرا نگرش مفسران پيشين درباره زنان بر سطح عقل، ميزان دانش آنها، آگاهي جامعه و ساختار فرهنگي آن زمان درباره زن وابسته است؛ در حاليكه دستاوردهاي عقلي كنوني، تنها به رهآوردهاي فكري آنها محدود و منحصر نميشود و ثالثاً، ميان نصوص سلف درباره زنان و آيات قرآن در اين زمينه، تمايز وجود دارد. به اين ترتيب در نظر عبده منزلت عقل بشر، برتراز منزلت ميراث سلفي است؛ زيرا از محتواي متون سلفي دليلي كه بر دستاوردهاي عقل | اگر چه افرادى دیگرى از نویسندگان عرب مسأله حقوق زن را اندکى پیشتر از عبده مطرح کرده بودند، اما از میان عالمان دینى، اولین کسى که درباره حقوق زنان و تعدد زوجات با دیدگاه هاى جدید سخن گفت محمد عبده بود.عبده قائل به بازگشت به میراث فرهنگی اسلام است و در این باره میگوید:«از مهمترین واجبات، این است که به تمدن کهن اسلامی بنگریم و بدان بازگردیم، اما نه برای اینکه از آن صورت و رونوشت برداریم و از تمامی آنچه هست، پیروی کنیم، بلکه بدان منظور که این تمدن را با عقل و خِرَد بسنجیم و در علل پیشرفت و انحطاط امت اسلامی بیندیشیم و قاعده ای را به دست آوریم که بتوانیم بنیانی سودمند ـ برای حال و زمان آینده ـ بسازیم.» از این رو مهمترين رهآورد محمدعبده براي ديدگاه اجتهادي انديشه اسلامي معاصر، رهايي مسائل زنان از زندان ظاهرگرايي است. گرايش عبده در مسايل زنان راه ميانهاي بين ديدگاههاي سلفي و نگرشهاي تجددگرا در جوامع اسلامي است. اگرديدگاه سلفي ارزش ميراث منقول از سلف را بر منزلت عقل در مسايل زنان برتري ميدهد، عبده به جايگاه ويژه عقل تأكيد ميكند؛ هرچند كه او به عقل ارزش مطلقي نميدهد و اهميت نصوص ديني مربوط به زن را ناچيز نميشمارد. به عقيده عبده،كاربرد عقل براي فهم الگوهاي رهايي زنان در انديشه اسلامي نوگرا در گروي سه نكته است: اولاً، عقل بشر به عنوان قوهاي در ميان قواي ديگر، توان درك مسايل زنان جامعه اسلامي معاصر را دارد. ثانياً، عقل بشر توان تفسير كتاب خداوند را دارد؛ از اين روتفسير روشنگرانه و معاصر از آيات مربوط به زنان، صرفاً مبتني بر ديدگاه مفسران پيشين، نكات ادبي، سيره پيامبران و شأن نزول آيات نميباشد؛ زيرا نگرش مفسران پيشين درباره زنان بر سطح عقل، ميزان دانش آنها، آگاهي جامعه و ساختار فرهنگي آن زمان درباره زن وابسته است؛ در حاليكه دستاوردهاي عقلي كنوني، تنها به رهآوردهاي فكري آنها محدود و منحصر نميشود و ثالثاً، ميان نصوص سلف درباره زنان و آيات قرآن در اين زمينه، تمايز وجود دارد. به اين ترتيب در نظر عبده منزلت عقل بشر، برتراز منزلت ميراث سلفي است؛ زيرا از محتواي متون سلفي دليلي كه بر دستاوردهاي عقل |