Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۱: خط ۳۱:
احمد کسروی چهره شاخص و سرشناس مکتب تاریخ‌نگاری مشروطه ایران است که دو اثر مشهورش درباره تاریخ مشروطیت ایران، در هفتاد سال اخیر مصدر و محور بسیاری از دیدگاه‌ها و داوری‌های تاریخی قرار گرفته و احیاناً مندرجات آن‌ها، همچون مطالب دیگر آثار او،  توسط نویسندگان، نقد شده‌است. شهرت کسروی، عمدتاً مرهون تک‌روی‌های فکری و عملی، به‌ویژه تالیفات بحث‌ برانگیز او می‌باشد که درباره موضوعات گوناگون (تاریخی، مذهبی، عرفانی و ...) تحریر نموده است و اساساً همین مخالفت‌های «بی‌پروا» با باورها و عقاید اصولیِ هم‌وطنان مسلمان خویش (همچون نگارش کتاب «شیعی‌گری» بر ضدّ عقاید تشیع، و سوزاندن بعضی از کتب مذهبی و عرفانی نظیر مفاتیح‌الجنان و دیوان سعدی و حافظ) بود که به بحث‌ها و جنجال‌های بسیاری در زمان او دامن زد و نهایتاً موجبات خشم مسلمانان  و قتل وی را فراهم ساخت.مواضع تند کسروی بر ضد آیین تشیع و پیشوایان دین، بسیاری از آثار وی (از آن جمله: تاریخ مشروطه ایران) را دقیقاً و عمیقاً پوشش داده است.
احمد کسروی چهره شاخص و سرشناس مکتب تاریخ‌نگاری مشروطه ایران است که دو اثر مشهورش درباره تاریخ مشروطیت ایران، در هفتاد سال اخیر مصدر و محور بسیاری از دیدگاه‌ها و داوری‌های تاریخی قرار گرفته و احیاناً مندرجات آن‌ها، همچون مطالب دیگر آثار او،  توسط نویسندگان، نقد شده‌است. شهرت کسروی، عمدتاً مرهون تک‌روی‌های فکری و عملی، به‌ویژه تالیفات بحث‌ برانگیز او می‌باشد که درباره موضوعات گوناگون (تاریخی، مذهبی، عرفانی و ...) تحریر نموده است و اساساً همین مخالفت‌های «بی‌پروا» با باورها و عقاید اصولیِ هم‌وطنان مسلمان خویش (همچون نگارش کتاب «شیعی‌گری» بر ضدّ عقاید تشیع، و سوزاندن بعضی از کتب مذهبی و عرفانی نظیر مفاتیح‌الجنان و دیوان سعدی و حافظ) بود که به بحث‌ها و جنجال‌های بسیاری در زمان او دامن زد و نهایتاً موجبات خشم مسلمانان  و قتل وی را فراهم ساخت.مواضع تند کسروی بر ضد آیین تشیع و پیشوایان دین، بسیاری از آثار وی (از آن جمله: تاریخ مشروطه ایران) را دقیقاً و عمیقاً پوشش داده است.
==زندگی نامه==
==زندگی نامه==
احمد کسروی در تبریز، در خانواده مذهبی در تاریخ14صفر1308 به دنیا آمد، اجدادش ملا بودند، به اذعان کسروی جدش میراحمد نام داشت که مسجدی در هکماوار ساخت و پدر کسروی علاقمند بود پسری داشته باشد که راه پدرش را ادامه دهد پس برای هر فرزند پسرش نام میراحمد می گذاشت و فرزندانش می مردند تا اینکه چهارمین فرزند زنده ماند و پدرش نامش را احمد گذاشت.<ref>رک:زندگانی من، احمد کسروی</ref>
احمد کسروی در تبریز، در خانواده مذهبی در تاریخ 14 صفر 1308 به دنیا آمد، اجدادش ملا بودند، به اذعان کسروی جدش میراحمد نام داشت که مسجدی در هکماوار ساخت و پدر کسروی علاقمند بود پسری داشته باشد که راه پدرش را ادامه دهد پس برای هر فرزند پسرش نام میراحمد می گذاشت و فرزندانش می مردند تا اینکه چهارمین فرزند زنده ماند و پدرش نامش را احمد گذاشت.<ref>کسروی، احمد، زندگانی من، 1355</ref>


مردم منطقه و خانواده، به او امید داشتند و تمایل داشتند او به علوم حوزوی روی بیاورد و راه اجدادش را ادامه دهد. خانواده اش از او مراقبت می کردند و نذر می کردند. پدرش با اینکه ملا بود و از بازاریان شهر بود روضه نمی خواند و در خانه هم روضه نمی گرفت به کربلا یا مشهد نمی رفت و معتقد بود سرمایه اش را باید صرف نیازمندان کند. و معتقد بود نان ملایان نان شرک است به همین دلیل به جای ملایی به بازار روی آورده بود. <ref>رک: زندگانی من، کسروی، احمد</ref>
مردم منطقه و خانواده، به او امید داشتند و تمایل داشتند او به علوم حوزوی روی بیاورد و راه اجدادش را ادامه دهد. خانواده اش از او مراقبت می کردند و نذر می کردند. پدرش با اینکه ملا بود و از بازاریان شهر بود روضه نمی خواند و در خانه هم روضه نمی گرفت به کربلا یا مشهد نمی رفت و معتقد بود سرمایه اش را باید صرف نیازمندان کند. و معتقد بود نان ملایان نان شرک است به همین دلیل به جای ملایی به بازار روی آورده بود. <ref>همان</ref>


کسروی در سن 12 سالگی پدرش ر از دست داد و برای تدبیر امور پدر و خانواده اش به شغل پدر که کارخانه فرش بافی داشت، روی آورد. همچنین یکی از کارهایی که به گردن او افتاد، عمامه به سر کردن و عبا پوشیدن بود تا راه پدر و اجدادش را ادامه دهد و در مجالس شادی و عزای مردم شرکت می کرد. هرچند که به اعتراف خودش از ملایی بیزار بود. اطرافیان از او می خواهند سلوک و روش طلبگی را در ظاهر حفظ کند اما او نمی پسندد و می گوید من نمی توانم، او تصمیم می گیرد وارد بازار شود و برادرانش را برخلاف روش مرسوم به جای مکتب به مدرسه بفرستد.<ref>رک: زندگانی من، کسروی، احمد</ref>  به همین جهت او از طلبگی خارج می شود و به دنبال شغلی جدید می گردد و با مطالعه کتب و نشست برخاست در کنار آزادیخواهان و... روزگار می گذراند او تا پایان عمر یکی از مخالفان روحانیون بود و از آنها با عنوان ملا یاد می کرد.
کسروی در سن 12 سالگی پدرش ر از دست داد و برای تدبیر امور پدر و خانواده اش به شغل پدر که کارخانه فرش بافی داشت، روی آورد. همچنین یکی از کارهایی که به گردن او افتاد، عمامه به سر کردن و عبا پوشیدن بود تا راه پدر و اجدادش را ادامه دهد و در مجالس شادی و عزای مردم شرکت می کرد. هرچند که به اعتراف خودش از ملایی بیزار بود. اطرافیان از او می خواهند سلوک و روش طلبگی را در ظاهر حفظ کند اما او نمی پسندد و می گوید من نمی توانم، او تصمیم می گیرد وارد بازار شود و برادرانش را برخلاف روش مرسوم به جای مکتب به مدرسه بفرستد.<ref>همان</ref>  به همین جهت او از طلبگی خارج می شود و به دنبال شغلی جدید می گردد و با مطالعه کتب و نشست برخاست در کنار آزادیخواهان و... روزگار می گذراند او تا پایان عمر یکی از مخالفان روحانیون بود و از آنها با عنوان ملا یاد می کرد.


==تحصیلات==
==تحصیلات==