|
|
خط ۳۰: |
خط ۳۰: |
| |خدمات = | | |خدمات = |
| }} | | }} |
| سیمون دوبوار<ref>De Beavoir, simon.</ref>(زاده 1908 و فوت شده در 1986) نویسندهی [[اگزیستانسیالیست]] و [[فمینیست]] در سال 1908 در خانوادهای [[بورژوا]] در پاریس زاده شد. او در دانشگاه سوربن به تحصیل فلسفه پرداخت و [[ارتباط نامشروع]]ی با [[ژان پل سارتر]]<ref>jean Paul Sartre.</ref> داشت و چون معتقد است نباید [[آزادی فردی]] را به پای هیچ چیزی قربانی کرد، هیچ گاه با سارتر ازدواج نمی کند. او به علت نظریات خود در حوزهی [[جنسیت]] و ترکیب آن با کنشگری اجتماعی، از سال 1968 به عنوان [[مادر فمینسیم]] شناخته میشود. او نویسندهی [[مانیفست 343]] بیانیه ای در آزادی [[سقط جنین]] بود. این بیانیه زنان فرانسوی به سقط جنین –که در آن زمان در فرانسه غیرقانونی بود- اقرار کرده و خواستار واگذاری حق تصمیمگیری به خودشان شده بودند.<ref>بیر، 1990.</ref> کتاب مهم او با نام "[[جنس دوم]]" (1949) از ماندگارترین متون فمینسیتی است؛ چراکه بسیاری فصلبندی مفهوم [[جنسیت]] را مدیون این اثر دانستهاند. او از تأثیرگذارترین افراد بر [[موج دوم فمینیسم]] در [[قرن بیستم]] است. | | سیمون دوبوار<ref>De Beavoir, simon.</ref>نویسندهی اگزیستانسیالیست و [[فمینیست]] |
| | |
| | سیمون دوبوار در سال 1908م در خانوادهای بورژوا در پاریس زاده شد. او در دانشگاه سوربن به تحصیل فلسفه پرداخت و ارتباط نامشروعی با [[ژان پل سارتر]]<ref>jean Paul Sartre.</ref> داشت. دوبوار معتقد بود نباید [[آزادی فردی]] را به پای هیچ چیزی قربانی کرد.او هیچ گاه با سارتر ازدواج نکرد. او به علت نظریات خود در حوزهی [[جنسیت]] و ترکیب آن با کنشگری اجتماعی، از سال 1968 به عنوان «مادر فمینسیم» شناخته شد. او نویسندهی مانیفست 343 بیانیه ای در آزادی [[سقط جنین]] بود. این بیانیه به آزادی زنان فرانسوی در سقط جنین –که در آن زمان در فرانسه غیرقانونی بود- اقرار کرده و خواستار واگذاری حق تصمیمگیری به زنان شده بود. کتاب مهم سیمون دوبوار با نام "جنس دوم" از ماندگارترین متون فمینسیتی است؛ چراکه بسیاری فصلبندی مفهوم [[جنسیت]] را مدیون این اثر دانستهاند. او از تأثیرگذارترین افراد بر موج دوم فمینیسم در قرن بیستم بود.<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی (2جلد) جلد اول، توس، تهران، 1383ش، ص 98-97.</ref> |
| == زندگینامه == | | == زندگینامه == |
| | سیمون دوبوار در نهم ژانویه 1908م در خانوادهای مرفه در پاریس به دنیا آمد. کودکی شاد را سپری کرد. پدرش به شغل وکالت اشتغال داشت و مردی با فرهنگ و مادرش، زنی دلسوز و مهربان بود. به این ترتیب فضایی تنیده از آسودگی خیال، توأم با مهر و محبت، کودکی او را در بر گرفته بود و چون برادری نداشت از دختر بودن خود در شگفت نبود. |
| | از پنج سالگی به یک مدرسه کاتولیکی رفت؛ مدرسهای که به گفته خودش، هرگز او را اقناع نمیکرد. در دوره دبیرستان، همواره شاگرد ممتاز دبیرستان دزیر <ref>Desir</ref> بود. پسرعمویش که عشق دوره نوجوانی دوبوار بود، ذهن وی را به تمامی نسبت به میراث فرهنگیاش بیدار کرد. دوبوار در کتاب خاطرات خود چنین مینویسد: |
|
| |
|
| سیمون دوبوار در نهم ژانویه 1908 در خانوادهای مرفه در پاریس به دنیا آمد. کودکی شاد را سپری کرد. پدرش به شغل وکالت اشتغال داشت و مردی بود با فرهنگ و مادرش، زنی دلسوز و مهربان. سیمون خواهری هم داشت که دلبستگی زیادی به او داشت.
| | «ژاک<ref>jacque.</ref>، شاعران و نویسندگان بسیاری را میشناخت که من هیچ دربارهشان نمیدانستم. همراه با او معمولاً همهمهای دور از جهانی که دروازههایش به روی من بسته بود به خانه میآمد. وای که چقدر دلم میخواست در این جهان کند و کاو کنم. پدر با غرور میگفت: «سیمون ذهن مردها را دارد؛ مثل مردها فکر میکند. اصلاً یک پا مرد است.» با این همه با من مثل دختر بچهها رفتار میکرد. ژاک و دوستانش کتابهای واقعی میخواندند و در جریان تمام وقایع روز بودند. آنها در فضایی باز و آزاد زندگی میکردند و من محبوس کودکستان بودم.»<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی، 1383ش، ص 98-97.</ref> به این ترتیب دوبوار به مطالعه ترغیب شد و کتابها از عنفوان جوانی، قلمرو او شدند تا ذهن کنجکاوش را سیراب کنند. |
| به این ترتیب فضایی تنیده از آسودگی خیال، توأم با مهر و محبت، کودکی او را در بر گرفته بود و چون برادری نداشت از دختر بودن خود در شگفت نبود.
| |
| از پنج سالگی به یک مدرسه کاتولیکی رفت؛ مدرسهای که به گفته خودش، هرگز او را اقناع نمیکرد. در دوره دبیرستان، همواره شاگرد ممتاز دبیرستان دزیر Desir بود. پسرعمویش که عشق دوره نوجوانی دوبوار بود، ذهن وی را به تمامی نسبت به میراث فرهنگیاش بیدار کرد. دوبوار در کتاب خاطرات<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی (2جلد) جلد اول، توس، تهران، 1383، صص 98 و 97.</ref> خود چنین مینویسد:
| |
|
| |
|
| «ژاک<ref>jacque.</ref>، شاعران و نویسندگان بسیاری را میشناخت که من هیچ دربارهشان نمیدانستم. همراه با او معمولاً همهمهای دور از جهانی که دروازههایش به روی من بسته بود به خانه میآمد. وای که چقدر دلم میخواست در این جهان کند و کاو کنم. پدر با غرور میگفت: «سیمون ذهن مردها را دارد؛ مثل مردها فکر میکند. اصلاً یک پا مرد است.» با این همه با من مثل دختر بچهها رفتار میکرد. ژاک و دوستانش کتابهای واقعی میخواندند و در جریان تمام وقایع روز بودند. آنها در فضایی باز و آزاد زندگی میکردند و من محبوس کودکستان بودم.»<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی (2جلد) جلد اول، توس، تهران، 1383، صص 98 و 97.</ref>
| | در سال 1925م دوبوار دیپلم گرفت و علیرغم مخالفت خانوادهاش، حرفه معلمی را برای خود برگزید. در همین سال در انستیتوسن ماری<ref>Institut Saint Marrie.</ref> به تحصیل ادبیات و فلسفه مشغول شد. سپس به دانشگاه سوربن رفت و تا اخذ مدرک لیسانس یکسری برنامه مطالعاتی فشرده را که شامل خواندن آثار فلاسفه مشهور همچون [[دکارت]]، [[کانت]]، [[برگسون]]، [[نیچه]] و دیگران بود در دستور کار خود قرار داد. سال 1928م به چند دلیل، سالی بس مهم در زندگیاش بود. نخست لیسانس خود را از سوربن گرفت و آنگاه آشنایی با ژان پل سارتر پیش آمد.<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی، 1383ش، ص 98-97.</ref> |
|
| |
|
| به این ترتیب دوبوار به مطالعه ترغیب شد و کتابها از عنفوان جوانی، قلمرو او شدند تا ذهن کنجکاوش را سیراب کنند.
| |
| در سال 1925 دوبوار دیپلم گرفت و علیرغم مخالفت خانوادهاش، حرفه معلمی را برای خود برگزید. در همین سال در انستیتوسن ماری<ref>Institut Saint Marrie.</ref> به تحصیل ادبیات و فلسفه مشغول شد. سپس به دانشگاه سوربن رفت و تا اخذ مدرک لیسانس یکسری برنامه مطالعاتی فشرده را که شامل خواندن آثار فلاسفه مشهور همچون [[دکارت]]، [[کانت]]، [[برگسون]]، [[نیچه]] و دیگران بود در دستور کار خود قرار داد. سال 1928 به چند دلیل، سالی بس مهم در زندگیاش بود. نخست لیسانس خود را از سوربن گرفت و آنگاه آشنایی با ژان پل سارتر پیش آمد.
| |
| [[سارتر]]، [[آندره اربو]]<ref>Anderre Arabe.</ref> و [[پل نیزان]]<ref>Paul Nauzan.</ref>، سه دانشجوی فلسفه بودند که محفلی به هم پیوسته را شکل دادند. سیمون دوبووار موفق شد به این جمع راه یابد. دوبوار این سالها را تا پیش از [[جنگ دوم جهانی]]، «سالهای طلایی» عمر خود مینامد و این، آغاز کنار هم قرار گرفتن [[ژان پل سارتر]] و سیمون دوبوار به عنوان زوجی بود که تا پایان عمرشان دوام آورد. خود او میگوید: | | [[سارتر]]، [[آندره اربو]]<ref>Anderre Arabe.</ref> و [[پل نیزان]]<ref>Paul Nauzan.</ref>، سه دانشجوی فلسفه بودند که محفلی به هم پیوسته را شکل دادند. سیمون دوبووار موفق شد به این جمع راه یابد. دوبوار این سالها را تا پیش از [[جنگ دوم جهانی]]، «سالهای طلایی» عمر خود مینامد و این، آغاز کنار هم قرار گرفتن [[ژان پل سارتر]] و سیمون دوبوار به عنوان زوجی بود که تا پایان عمرشان دوام آورد. خود او میگوید: |
|
| |
|
| «من و سارتر همچون پریان در دایره سحرآمیز خلوت خود میزیستیم ...»<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی (2جلد) جلد اول، توس، تهران، 1383، صص 98 و 97.</ref> | | «من و سارتر همچون پریان در دایره سحرآمیز خلوت خود میزیستیم ...»<ref>دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی، 1383ش، ص 98-97.</ref> |
| | |
| «به اقرار همه، زندگی او خلاف عرف بود. نوشتههای او دو برابر زندگیاش خلاف عرف است؛ زیرا تحلیلی است لجوجانه از زندگی زنانه نامتعارف.»<ref>مکلینتاک، ان، سیمون دوبوار، ترجمه صفیه روحی، نشر نشانه، تهران، 1372، ص 7.</ref>
| |
| نزدیک به چهل سال سیمون دوبوار وانمود کرده که زن بودن هیچ تفاوتی در زندگی ایجاد نمیکند. او نسبت به مسایل عصرش کاملاً متعهد بود. او با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفت عمدی قرار داده بود؛ یعنی نفی قید و بندهای فرهنگ بورژوازی، نفی [[خانواده]]، طبقه و خصوصاً سرنوشت زنانه.
| |
| سیمون دوبوار در چهاردهم آوریل 1986 در سن 78 سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست.
| |
|
| |
|
| | به اعتقاد برخی از دانشمندان زندگی شخصی و حتی نوشتههای دوبوار بر خلاف زندگی زنانه و نامتعارف بودهاست: «به اقرار همه، زندگی او خلاف عرف بود. نوشتههای او دو برابر زندگیاش خلاف عرف است؛ زیرا تحلیلی است لجوجانه از زندگی زنانه نامتعارف.»<ref>مکلینتاک،آن، سیمون دوبوار، ترجمه صفیه روحی، 1372ش، ص 7.</ref> |
|
| |
|
| | سیمون دوبوار در چهاردهم آوریل 1986م در سن 78 سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست.<ref>[https://www.iranketab.ir/blog/simone-de-beauvoir «سیمون دوبووار: دیوِ دنیای مردسالار و دلبرِ سارتر»، وب سایت ایران کتاب]</ref> |
| == دیدگاه == | | == دیدگاه == |
| بحثهای دوبوار، راههایی که [[تفاوتهای جنسیتی]] از طریق آنها منجر به ایجاد سلسله مراتب میان زنان و مردان می شود را آشکار می کند. او تلاش می کند نشان دهد که چگونه قواعد مردانه همواره "بهنجار" تلقی شده و کارها و مسائل زنانه به مثابه اموری حاشیه ای و متعلق به "[[دیگری]]" تعریف میشود. دوبوار استدلال میکند که زنان، همواره [[دیگریِ مردان]] به حساب آورده شدهاند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساختهاند. بنابراین [[مردان کنشگرا]]، و [[زنان کنشپذیر]] هستند. | | بحثهای دوبوار، راههایی که [[تفاوتهای جنسیتی]] از طریق آنها منجر به ایجاد سلسله مراتب میان [[زنان]] و مردان می شود را آشکار می کند. او تلاش می کند نشان دهد که چگونه قواعد مردانه همواره "بهنجار" تلقی شده و کارها و مسائل زنانه به مثابه اموری حاشیهای و متعلق به "[[دیگری]]" تعریف میشود. دوبوار استدلال میکند که زنان، همواره [[دیگریِ مردان]] به حساب آورده شدهاند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساختهاند. بنابراین مردان کنشگرا، و زنان کنشپذیر هستند.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار، مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979م</ref> |
| | |
| به زعم دوبوار زنانگی در فرهنگ غربی چیزی میان "مردانگی و [[اختگی]] " معنا می شود. بنابراین چنین تمدنی تا اعماق خود مردانه است و زنان نسبت به آن صرفا موجوداتی خارجی میباشند (دوبوار، 1380). دوبوار بهعنوان یک [[اگزیستانسیالیست]] باور دارد که بودن مقدم بر ماهیت است. وی بههمین منوال استنباط میکند که "انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود"، چرا دختران از اوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی او، نشان دادن آن است که چگونه زنان به وسیلهی تاریخ و افسانههایی تعریف و محدود شدهاند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد. به باور بووآر، تاریخ فرهنگی مانع از آن شدهاست که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانههای فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. دوبووار استدلالهای زیستشناختی، روانشناختی، و مادهگرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.
| |
|
| |
|
| دوبوار بر این باور است که با وجود [[ساختارهای فرهنگی]] موجود (همچون [[ازدواج]]، [[مادری]]، روابط زن-مرد) زنان، بختی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، دوبوار خوشبین بود و عقیده داشت زنان میتوانند زمینهی [[آزادی]] خود را فراهم کنند. آنها میتوانند افسانههای فرهنگی را به چالش بکشند، میتوانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند و بر تصور اشتباه پاییندست بودنشان در هنر و ادبیات فائق آیند. | | به زعم دوبوار زنانگی در فرهنگ غربی چیزی میان "مردانگی و اختگی" معنا می شود. بنابراین چنین تمدنی تا اعماق خود مردانه است و زنان نسبت به آن صرفا موجوداتی خارجی میباشند. دوبوار بهعنوان یک [[اگزیستانسیالیست]] باور دارد که بودن مقدم بر ماهیت است. وی بههمین منوال استنباط میکند که "انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود"، چرا دختران از ابتدای کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی او، نشان دادن آن است که چگونه زنان به وسیلهی تاریخ و افسانههایی تعریف و محدود شدهاند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد. به باور دوبوار، تاریخ فرهنگی مانع از آن شدهاست که [[زنان]] آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانههای فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که [[زنان]] به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. دوبووار استدلالهای زیستشناختی، روانشناختی، و مادهگرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.<ref>پیلچر، 2004م، ص57.</ref> |
| قرائت دوبوار از [[جنسیت به مثابه امری برساخته]]، محور کلیدی نظریات فمینسیتی در دههی 1970 بود و تا حدی به تاثیر گذاری سیاسی نیز انجامید تا آنجا که فرهنگ عامهی جوانان نیز به این مسئله صحه گذاشت و علاقه برای پوشیدن لباس های "مربوط به دو جنس " از همین منظر معنا مییابد.<ref>پیلچر، 2004، 57.</ref>
| |
| وی این باور بود که شخصیت دختران و زنان می توانست بسیار متفاوت با الگوی نابرابر کنونی شکل گیرد، مشروط به اینکه دختر بچه از ابتدا با همان توقعات و پاداش ها و با همان سخت گیریهای و آزادیهایی تربیت می شد که برادرانش تربیت می شوند. در همان تحصیلات و همان بازی ها سهیم میشد، وعده آینده یکسانی با آینده پسر بچه به وی داده می شد و توسط مردان و زنانی احاطه می گردید که در نگاهش آشکارا یکسان و برابر بودند.
| |
|
| |
|
| نظریه پردازان معاصر هنوز به کندوکاو در زمینه هایی می پردازند که در کتاب جنس دوم دوبوار مطرح شده است. بنابراین در بطن هر گفتگوی فمینیستی می توان رد نوعی گفتگو با سیمون دوبوار را پی گرفت.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار؛ مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979. </ref>
| | دوبوار بر این باور است که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون [[ازدواج]]، [[مادری]]، روابط زن-مرد) زنان، بختی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، دوبوار خوشبین بود و عقیده داشت [[زنان]] میتوانند زمینهی [[آزادی]] خود را فراهم کنند. آنها میتوانند افسانههای فرهنگی را به چالش بکشند، میتوانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند و بر تصور اشتباه پاییندست بودنشان در هنر و ادبیات فائق آیند. |
| از آنجا که تردیدهایی درباره ی ارتباط دقیق [['''جنس دوم''']] نوشته ی دوبوار وبا [['''هستی و نیستی''']] نوشته [[ژان پل سارتر]] وجود داشته است، شاید اشاره ای به [[فلسفهی سارتر]] ضروری باشد.
| | قرائت دوبوار از [[جنسیت]] به مثابه امری برساخته، محور کلیدی نظریات فمینسیتی در دههی 1970م بود و تا حدی به تاثیر گذاری سیاسی نیز انجامید تا آنجا که فرهنگ عامهی جوانان نیز به این مسئله صحه گذاشت و علاقه برای پوشیدن لباس های "مربوط به دو جنس " از همین منظر معنا مییابد.<ref>پیلچر، 2004م، ص57.</ref> |
|
| |
|
| سارتر برای تفکیک ناظر از منظر، هستی را به دو بخش تقسیم کرد: [['''هستی در خود''']]<ref>en-soi.</ref> و [['''هستی برای خود''']]<ref>pour-soir.</ref>. «هستی در خود» وجودِ مادی و ثابتی است که میان انسان و حیوان و جماد و نبات مشترک است، در حالیکه «هستی برای خود» به وجود پویا و آگاهی اشاره دارد که فقط انسانها در آن باهم اشتراک دارند. [[سارتر]] به این دو صورت هستی صورت سومی نیز افزود: «[['''هستی برای دیگران''']]»<ref>mit-sein.</ref> او معتقد است مناسبات اجتماعی در ذات خود متعارضند زیرا هر '''هستی برای خود''' تنها در صورتی خویشتن را به صورت فاعل یا '''خود''' تثبیت می کند که هستی های دیگر به صورت مفعول یا '''دیگر''' بنگرد. این نظریه [[هستی برای دیگران]] مناسب ترین مقوله برای تحلیل فمینیستی دوبوار است. او با این ادعا که مرد از ابتدا خویشتن را '''خود''' و زن را '''دیگری''' نامیده است، می گوید: اگر دیگری تهدیدی برای خود است پس زن تهدیدی است برای مرد و اگر مرد می خواهد آزاد بماند باید زن راه انقیاد خود درآورد.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظریه: درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشرنی، چاپ سوم، 1387؛ صص 315-323.</ref>
| | سیمون دوبوار بر این باور بود که شخصیت دختران و [[زنان]] می توانست بسیار متفاوت با الگوی نابرابر کنونی شکل گیرد، مشروط به اینکه دختر بچه از ابتدا با همان توقعات و پاداشها و با همان سخت گیریهای و آزادیهایی تربیت می شد که برادرانش تربیت می شوند. در همان تحصیلات و همان بازی ها سهیم میشد، وعده آینده یکسانی با آینده پسر بچه به وی داده می شد و توسط مردان و زنانی احاطه می گردید که در نگاهش آشکارا یکسان و برابر بودند.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار؛ مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979ش. </ref> |
|
| |
|
| دیگر بودنی به زعم دوبوار در نهادهای [[ازدواج]] و [[مادری]] تحکیم میشود. او در این باب می گوید: مادریت به صورت کنونی همچنان که برخی [[فمینیست]]ها می گویند به راستی زنان امروز را به برده بدل می سازد. و به گمان من مادریت خطرناکترین دامی است که بر سر راه تمامی زنانی که می خواند آزاد و مستقل باشند، زندگی خود را اداره کنند، استقلال اندیشه داشته باشند و به شیوه ی خود زندگی کنند گسترده شده است.
| | نظریه پردازان معاصر هنوز به کندوکاو در زمینه هایی می پردازند که در کتاب جنس دوم دوبوار مطرح شده است. بنابراین در بطن هر گفتگوی فمینیستی می توان رد نوعی گفتگو با سیمون دوبوار را پی گرفت.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار؛ مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979ش. </ref> |
|
| |
|
| == نقد دیدگاه ==
| | دیگر بودنی به زعم دوبوار در نهادهای [[ازدواج]] و [[مادری]] تحکیم میشود. او در این باب میگوید: مادریت به صورت کنونی همچنان که برخی [[فمینیست]]ها میگویند به راستی [[زنان]] امروز را به برده بدل می سازد. و به گمان من مادریت خطرناکترین دامی است که بر سر راه تمامی زنانی که می خواند آزاد و مستقل باشند، زندگی خود را اداره کنند، استقلال اندیشه داشته باشند و به شیوه ی خود زندگی کنند گسترده شده است. |
| === نقد بر کتاب جنس دوم ===
| |
| تحلیل دوبوار از ستم بر زنان در کتاب جنس دوم با انتقادات بسیاری روبرو شده است: به سبب آرمان گرایی آن -تأکید دوبوار بر اسطورهها و انگارهها و ارائه ندادن راهبردی عملی برای [[آزادی]] بخشی؛ و به سبب نگاه قومیتگرا و مردمحور آن- گرایش دوبوار به تعمیم تجربه [[زنان بورژوا]]ی اروپایی و تأکید بر بی ثمری تاریخی زنان که از آن تعمیم ناشی می شود.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار؛ مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979.</ref>
| |
|
| |
|
| در شرایطی که فمینیسم در شاخه های مختلف علوم نفوذ کرده و بر شمار [[انواع فمینیسم]] افزوده می شود، کتابهای سیمون دوبوار از تقدس گرایی عدول نمود و حتی برخی منتقدین از دهه 80 تاکنون به طرد و رد نظرات وی پرداخته اند تا جایی که شاهد اعتراضات و رشد نگرش های منفی نسبت به شخصیت علمی و روانی سیمون دوبوار هستیم. | | تحلیل دوبوار از ستم بر [[زنان]] در کتاب جنس دوم با انتقادات بسیاری روبرو شدهاست: به سبب آرمان گرایی آن -تأکید دوبوار بر اسطورهها و انگارهها و ارائه ندادن راهبردی عملی برای [[آزادی]] بخشی؛ و به سبب نگاه قومیتگرا و مردمحور آن- گرایش دوبوار به تعمیم تجربه [[زنان بورژوا]]ی اروپایی و تأکید بر بی ثمری تاریخی زنان که از آن تعمیم ناشی می شود.<ref>سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا؛ نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار؛ مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم؛ شماره2، تابستان 1979ش.</ref> |
|
| |
|
| به نظر منتقدان، کتاب جنس دوم از کمبود دانش فلسفی سیاسی همراه با ضعف شخصیتی مؤلف رنج می برد، آنها در مطالعات متعدد و در مراسم بزرگداشت او که 50 | سال پس از مرگش برگزار گردید موارد ذیل را مطرح نمودند: | | در شرایطی که فمینیسم در شاخههای مختلف علوم نفوذ کرده و بر شمار [[انواع فمینیسم]] افزوده می شود، کتابهای سیمون دوبوار از تقدس گرایی عدول نمود و حتی برخی منتقدین از دهه 80 تاکنون به طرد و رد نظرات وی پرداخته اند تا جایی که شاهد اعتراضات و رشد نگرش های منفی نسبت به شخصیت علمی و روانی سیمون دوبوار هستیم.به نظر منتقدان، کتاب جنس دوم از کمبود دانش فلسفی سیاسی همراه با ضعف شخصیتی مؤلف رنج می برد، آنها در مطالعات متعدد و در مراسم بزرگداشت او که 50 سال پس از مرگش برگزار گردید موارد ذیل را مطرح نمودند: |
| | #کمبود دانش سیاسی سیمون دوبوار تا حدی بوده که مسائل سیاسی زنان را در زمانش (جنگ جهانی دوم) نشناخته و موقعیت جامعه خود را درک نکرده بود. |
| | #در مورد رابطه اش با [[ژان پل سارتر]] تا مدت ها لقب بت پرستی را به وی نسبت داده اند. |
| | #بلند پروازی<ref>Piedestel.</ref>؛ لقب دیگر او از سوی منتقدانش است، زیرا چنین تصور می شود که وی با [[کتاب جنس دوم]] خود در تغییر و تحریف جنسیت نقش داشته است، در حالی که خود او همیشه یک زن ماند و محققین هر روز بر غیر علمی بودن کتایش بیشتر اصرار می ورزند.[[http//llibertaim free.f|يزدخواستي، بهجت ، «مروري بر افكار سيمون دوبوار»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]] |
|
| |
|
| ا- کمبود دانش سیاسی سیمون دوبوار تا حدی بوده که مسائل سیاسی زنان را در زمانش (جنگ جهانی دوم) نشناخته و موقعیت جامعه خود را درک نکرده بود.
| | به اعتقاد [[آندره میشل]] هر چند جنبه های تئوری سیمون دوبوار را نمی توانیم نادیده بگیریم، اما این خطای او که ایدهاليسم و فردگرایی را در تئوریهای خود مخلوط کرد، باعث شد تا نظریهاش از اعتبار ساقط شود.<ref>17/8/2005 A, Michell.htmt.</ref> |
|
| |
|
| 2- در مورد رابطه اش با [[ژان پل سارتر]] تا مدت ها لقب بت پرستی را به وی نسبت داده اند.
| | از دیگر مباحث مطرح بر تئوریهای سیمون دوبوار این است که، همه زنان جهان را به طور یکسان در فشار و سلطههای متعدد و خاص می بینند. منظور وی، تفاوت بین «دیگران<ref>Alterite.</ref>» است که در تئوری «دیگران به آن را مطرح می کند. در واقع افراد را تنها بین دو جنس متفاوت میبیند. به اعتقاد وی همجنسانخواهان در تمام فرهنگها مشکل دارند.<ref>Sylvie Chaperon, 1997, p3.</ref> |
|
| |
|
| 3- بلند پروازی<ref>Piedestel.</ref>؛ لقب دیگر او از سوی منتقدانش است، زیرا چنین تصور می شود که وی با [[کتاب جنس دوم]] خود در تغییر و تحریف جنسیت نقش داشته است، در حالی که خود او همیشه یک زن ماند و محققین هر روز بر غیر علمی بودن کتایش بیشتر اصرار می ورزند.[[http//llibertaim free.f]]
| | سیمون دوبوار جملههای زیادی را با کلمات، اسامی و القاب به [[زنان]] نسبت میدهد که بسیاری از فمینیستها به همین جهت بر فمینیست بودن او شک می کنند و به نظر برخی او کسی است که حرمت [[زنان]] را با این کلمات شکسته و کمتر کسی تاکنون این چنین در مورد [[زنان]] نوشتهاست، به عنوان مثال او در کتاب «عوامل توانمند<ref>La farce des choses.</ref>» صفات دخترک بیچاره<ref>pauvre fille.</ref>، عصبی<ref>nervosé.</ref>، به عقب رانده شده<ref>une refouples.</ref>، بدخلق و ترش<ref>aigrie.</ref>، تندخو، لبريز از کمبودها و عقدهها<ref>les complexes en manque.</ref> نسبت به مردان و زنان دیگر، کمبود جنسیدار<ref>manque sexuelle.</ref>، متقاضی جنسی با رایزن جنسی<ref>mym phomane.</ref>، همجنسباز<ref>lesbien.</ref>، صد بار کورتاژ شده<ref>cents fois Avorte.</ref>، مادر پنهانی.<ref>mere Cache.</ref> ناراحت و بدبخت<ref>mapheureux.</ref> را به زنان نسبت می دهد.<ref>Toril moi, 1997, p205.</ref> این صفات منفی از سوی سیمون دوبوار نشان از نگاه فرودست وی به زنان است، او با قلم خود به زنان توهین نموده است، لذا یکی از دلایلی که فمینیسمها به فمینیسم بودن دوبوار شک می کنند در همین طرز نوشتار وی میباشد. <ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1378ش، ص337-339.</ref> |
| به اعتقاد آندره میشل هر چند جنبه های تئوری سیمون را نمی توانیم نادیده بگیریم، اما این خطای او که [[ایدهاليسم]] و [[فردگرایی]] را در تئوریهای خود مخلوط کرد، باعث شد تا نظریهاش از اعتبار ساقط شود.<ref>17/8/2005 A, Michell.htmt.</ref> | |
|
| |
|
| از دیگر انتقادات مطرح بر تئوریهای وی این که همه زنان جهان را به طور یکسان در فشار و سلطههای متعدد و خاص می بینند. منظور وی، تفاوت بین «دیگران<ref>Alterite.</ref>» است که در تئوری «دیگران به آن را مطرح می کند. در واقع افراد را تنها بین دو جنس متفاوت میبیند. به اعتقاد وی [[همجنسانخواهان]] در تمام فرهنگها مشکل دارند.<ref>Sylvie Chaperon, 1997, p3.</ref>
| | همچنین توريل موا در کتاب «تئوری فمینیسم» سیمون دوبوار تحلیلی از دادههای کیفی مجموعه آثار سیمون ارائه می کند و ضمن نشان دادن جدی و علمی نبودن نظرات سیمون دوبوار، آنها را تمکین کننده، متلک گو، نیش دار و مایه حقارت می داند<ref>Ibid, p22.</ref> و ثابت می کند که معانی و محتوایی که در ادبیات غیر قابل استفاده و غیر مصطلح بوده، از سوی سیمون دوبوار عادی تلقی شده است.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1378ش، ص337-339.</ref> |
| | |
| 4- سیمون دوبوار جملههای زیادی را با کلمات، اسامی و القاب به زنان نسبت میدهد که بسیاری از فمینیستها به همین جهت بر فمینیست بودن او شک می کنند و به نظر برخی او کسی است که حرمت زنان را با این کلمات شکسته و کمتر کسی تاکنون این چنین در مورد زنان نوشته است، به عنوان مثال او در کتاب «عوامل توانمند<ref>La farce des choses.</ref>» صفات دخترک بیچاره<ref>pauvre fille.</ref>، عصبی<ref>nervosé.</ref>، به عقب رانده شده<ref>une refouples.</ref>، بدخلق و ترش<ref>aigrie.</ref>، تندخو، لبريز از کمبودها و عقدهها<ref>les complexes en manque.</ref> نسبت به مردان و زنان دیگر، کمبود جنسیدار<ref>manque sexuelle.</ref>، متقاضی جنسی با رایزن جنسی<ref>mym phomane.</ref>، همجنسباز<ref>lesbien.</ref>، صد بار کورتاژ شده<ref>cents fois Avorte.</ref>، مادر پنهانی.<ref>mere Cache.</ref> ناراحت و بدبخت<ref>mapheureux.</ref> را به زنان نسبت می دهد.<ref>Toril moi, 1997, p205.</ref> این صفات منفی از سوی سیمون دوبوار نشان از نگاه فرودست وی به زنان است، او با قلم خود به زنان توهین نموده است، لذا یکی از دلایلی که فمینیسمها به فمینیسم بودن دوبوار شک می کنند در همین طرز نوشتار وی میباشد.
| |
| | |
| 5- همچنین [[توريل موا]] در [[کتاب تئوری فمینیسم سیمون دوبوار]] تحلیلی از دادههای کیفی مجموعه آثار سیمون ارائه می کند و ضمن نشان دادن جدی و علمی نبودن نظرات سیمون دوبوار، آنها را تمکین کننده، متلک گو، نیش دار و مایه حقارت می داند<ref>Ibid, p22.</ref> و ثابت می کند که معانی و محتوایی که در ادبیات غیر قابل استفاده و غیر مصطلح بوده، از سوی سیمون دوبوار عادی تلقی شده است.
| |
| | |
| 6- سیمون دوبوار مفاهیمی را در مورد زنان اعلام می کند که قادر به عملیاتی کردن آن نیست. او تفکیک جنسیت را خطای جامعه میداند، ولی خود خطای فاحش تری را مرتکب می شود و می خواهد زنان مردانه فکر کنند و عمل نمایند تا جایگاهی مشابه مردان در جامعه بدست آورند، اما در مقابل این سوال که زنان در چه جایگاهی و به چه قیمتی و در چه نقش هایی می توانند موفق شوند پاسخی ندارد و نهایتا بیان می کند که زنان هیچ گروه خاصی نیستند، وی عاجز از این است که بگوید پس چه هستند.
| |
|
| |
|
| [[جین بتکه الشتاین]] در نقد خود بر '''جنس دوم''' سه نکته متذکر می شود: | | [[جین بتکه الشتاین]] در نقد خود بر '''جنس دوم''' سه نکته متذکر می شود: |
| | | #درک مطالب کتاب برای اکثریت زنان بسیار دشوار است. «درون مانایی»، «تعالی جویی»، «گوهر»، «وجود»، «هستی در خود» و «هستی برای خود» مستقیما از تجربیات زندگی زن مایه نمیگیرند و در واقع مفاهیمی انتزاهی اند که فیلسوف در برج عاج خود به آن ها اندیشیده است.<ref>Elshtain, Jean bethke. 1981. public man, private women. princeton, N.J: princeton university press.</ref> |
| 1. درک مطالب کتاب برای اکثریت زنان بسیار دشوار است. «درون مانایی»، «تعالی جویی»، «گوهر»، «وجود»، «هستی در خود» و «هستی برای خود» مستقیما از تجربیات زندگی زن مایه نمیگیرند و در واقع مفاهیمی انتزاهی اند که فیلسوف در برج عاج خود به آن ها اندیشیده است.<ref>Elshtain, Jean bethke. 1981. public man, private women. princeton, N.J: princeton university press.</ref>
| | #دومین نکته مهم در نقد الشتاین به اعتراض او نسبت به تلقی دوبوار از بدن زن مربوط میشود. پیکر زن در '''جنس دوم''' اغلب جلوه ای منفی دارد و مفلوک، بی اهمیت، کثیف، شرم آور، مزاحم و ذاتا بیگانه تلقی می شود. به نظر [[الشتاین]] ریشه ی بدگمانی بارز دوبوار نسبت به پیکر زن از یکسو در انزجاری است که [[وجودگرایان]] نسبت به [[جنسیت]] و فناپذیری بدن انسان دارند و از سوی دیگر ناشی از دغدغه های فمینیستی درباره ی تعهداتی است که پیکر زنانه به زن تحمیل می کند. از آنجا که فروپاشی آرام بدن نشانه ای بر نزدیک شدن مرگ یعنی پایان آگاهی و آزادی و فاعلیت است، وجودگرایانی مانند دوبوار چندان علاقه ندارند از بدن که برای ایشان تجلی نیروی نیستی است، تمجید کنند.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1378ش، ص337-339.</ref> |
| | | # سومین نکته، تحسین معیارهای عمدتا مردانه در '''کتاب جنس دوم''' است. از نظر دوبوار مرد شخصیتی فعال و زنده و مسلط و تعالیجو دارد. به نظر [[الشتاین]] بی ارزش شمردن بدن زن در کتاب جنس دوم برخاسته از تصور سیمون دوبوار است که بدن مرد را تا حد الگویی آرمانی ارتقا میدهد.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1378ش، ص337-339.</ref> |
| 2. دومین نکته مهم در نقد الشتاین به اعتراض او نسبت به تلقی دوبوار از بدن زن مربوط میشود. پیکر زن در '''جنس دوم''' اغلب جلوه ای منفی دارد و مفلوک، بی اهمیت، کثیف، شرم آور، مزاحم و ذاتا بیگانه تلقی می شود. به نظر [[الشتاین]] ریشه ی بدگمانی بارز دوبوار نسبت به پیکر زن از یکسو در انزجاری است که [[وجودگرایان]] نسبت به [[جنسیت]] و فناپذیری بدن انسان دارند و از سوی دیگر ناشی از دغدغه های فمینیستی درباره ی تعهداتی است که پیکر زنانه به زن تحمیل می کند. از آنجا که فروپاشی آرام بدن نشانه ای بر نزدیک شدن مرگ یعنی پایان آگاهی و آزادی و فاعلیت است، وجودگرایانی مانند دوبوار چندان علاقه ندارند از بدن که برای ایشان تجلی نیروی نیستی است، تمجید کنند.
| |
| | |
| 3. سومین نکته، تحسین معیارهای عمدتا مردانه در '''کتاب جنس دوم''' است. از نظر دوبوار مرد شخصیتی فعال و زنده و مسلط و تعالیجو دارد. به نظر [[الشتاین]] بی ارزش شمردن بدن زن در کتاب جنس دوم برخاسته از تصور سیمون دوبوار است که بدن مرد را تا حد الگویی آرمانی ارتقا میدهد.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1378؛ صص337-339.</ref>
| |
| | |
| === نقد بر برساخت فرهنگی و اجتماعی بودن جنسیت ===
| |
| شاید اولین نکته در مورد [[برساختگرایی]] این باشد که از ما می خواهد نسبت به تمام مفروضات یقینی خود در نگریستن به پدیده های اجتماعی تردید کنیم و آنها را کنار بگذاریم؛ یعنی شک و تردید در روش هایی که جهان به واسطه آنها، خود را بر ما پدیدار می سازد. در واقع این شک و تردید بدین معنا است که ممکن است دسته بندی هایمان برای درک جهان، لزوما منطبق با تقسیم بندی واقعی نباشد؛ مثال رادیکال برساخت بودن اجتماعی در مورد تقسیم بندی ''[[جنسیتی]]'' است. مشاهدات ما در مورد جهان به ما می گوید که نوع بشر به دو جنس مرد و زن تقسیم می شوند. حال آنکه ''[[برساختگرایی]]'' از ما میخواهد تا به طور جدی این سؤال را مطرح کنیم که آیا دسته بندی انسان ها به مرد و زن، فقط واکنشی ساده به تمایزی طبیعی (تمایزی که طبیعت خود به خود انجام داده) در نوع بشر است؟ چرا این تمایز مهم است؟ این تردید ما را به سمت فقدان شفافیت چنین شکلی از تقسیم بندی و گرایش به درک بهتر آن با دیدگاه های غیر بیولوژیک سوق می دهد. باید توجه داشت آنچه در دسته بندی، طبیعی به نظر می رسد، ممکن است بیش از هر چیز، [[برساختهای فرهنگی]] با تبعات اجتماعی گسترده آن باشد. با این دیدگاه، اذعان قطعی به تقسیم بندی جنسیتی، می تواند درست مثل تقسیم بندی مردم به قدکوتاهها و قدبلندها یا حتی تقسیم بندی آنها بر اساس غبغب با نوع لاله گوش و غیره باشد
| |
| | |
| زیرا این گونه تقیسم بندی ها حداقل اندازه تقسیم بندی جنسیتی جدی نیستند؛ از این رو بنا بر تعبیر [[ویوین بار]] هیچ چیز اجتماعی، بدیهی نیست؛ زیرا همه چیز برساخته است و قابل تشکیک مجدد»<ref>Burr, Vivien (1995), an introduction to social constructionism, Routledg press p 15.</ref>
| |
| | |
| افزون بر تأکید جدی [[برساختگرایی]] بر لزوم اذعان نکردن به اصل بدیهی در امور اجتماعی و اصرار به بازاندیشی به منظور فهم مجدد آنها، این رویکرد بر ''تاریخ مندی'' تحولات، پدیده ها و واقعیت های اجتماعی تأکید دارد و بر توجه به زمانمند و مکانمند بودن امور اجتماعی و فرهنگی تمرکز می کند، رویکردی که در نهایت به نوعی ''[[نسبیتگرایی]]'' می رسد.
| |
| | |
| ادعای نسبی بودن همه شناخت ها، خود یک قضیه مطلق و کلی و دائمی است بنابراین حداقل یک [[شناخت مطلق]] اتفاق افتاده است. و اگر مدعی شوند که این قضیه هم نسبی است، پس دلالت بر مدعای آنها نمیکند. یعنی در بعضی موارد صحیح نیست پس قضیه مطلق و دائمی وجود دارد.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه؛ تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم، 1383؛ ص 160.</ref>
| |
| فارغ از نقد کلی [[نسبیت]] میتوان به این نکته اشاره کرد که همه انسانها حداقل با [[علم حضوری]] در درون خود حقایقی را به صورت مطلق درک میکنند. در دایره [[علوم حصولی]] نیز بسیاری از حقایق مطلق وجود دارند که همگان به آن اذعان دارند مانند وجود هستی و اصل وجود انسان. در میان سایر حقایق نیز میتوان موارد بسیاری را یافت که فارغ از جنسیت، نژاد و طبقات اجتماعی و ... ثابت بوده و در برخورد با فاعل شناسا تغییری در آنها رخ نمیدهد.
| |
| در برابر نظریهی [[برساختگرایی]] و از نظر دانشمندان بسیاری، این سخن (برساختگی بسیاری از تفاوتها) بیدلیل است؛ همانگونه که نفی ارتباط میان [[تفاوتهای جنسیتی]] و ویژگیهای طبیعی مربوط به جنس به دلایلی محکم و علمی نیازمند است که [[فمینیست]]ها هنوز از ارائه آنها عاجزند.<ref>برای نمونه، ر.ک: پاتریشیا مدو لنگرمن، «نظریة فمینیستی معاصر»، نظریة جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثی، ص 471؛ ویون بار، جنسیت و روانشناسی اجتماعی، ترجمة حبیب احمدی و بیتا شایق، ص 50؛ ویلیام گاردنر، جنگ علیه خانواده، ترجمة معصومه محمدی، ص 192ـ198؛ آلن و باربارا پیس، آنچه زنان و مردان نمیدانند، محسن جدهدوست و آذر محمودی، ص 338. </ref> بنابراین و بر پایهی شواهد علمی فراوان، [[هویت جنسی]] هر فرد، اگرچه به کمک عناصر اجتماعی (مثل برخورد و تربیت والدین، نظام پاداشها، الگوگیری و شرطیسازی) شکل میگیرد، جنبهی زیستی و روانیای که بهطور طبیعی در هر فرد وجود دارد، این هویت را استوار میسازد<ref>ر.ک: ریتا ال اتکینسون، ریچاردسی و دیگران، زمینة روانشناسی هیلگارد، ترجمة محمدنقی براهنی، ج 1، ص 198.</ref> و به آن مشروعیت میبخشد.
| |
| === نقد بر هستی برای دیگران ===
| |
| تفسیری که [[سارتر]] از هستی دارد و انحای آن را در سه هستی في نفسه، لنفسه و لغيره معرفی می کند، تفسیری کاملا مادی است و ماورای ماده هیچ نقشی در آن ندارد و این تفسیر از هستی، مبتنی بر انکار خدا و حتی متناقض بودن مفهوم خدا، از جانب وی میباشد.
| |
| | |
| در صورتی که از دیدگاه اسلامی وجود و هستی دارای مراتب و شدت و ضعف است که بالاترین مرتب آن، ذات مقدس الهی بوده و تنها وجود مستقل در عالم، اوست
| |
| | |
| انسان مطلوب [[سارتر]]، همه کاره عالم است؛ [[آزادی]] او مطلق است و هیچ هدف و برنامه از پیش تعیین شده ای برای زندگی او وجود ندارد.<ref>سارتر، ژان پل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؛ ترجمه مصطفی رحیمی؛ تهران: نشر مروارید، چاپ هشتم، 1361؛ ص 42.</ref>
| |
| تنها و ناامید از هر کس و هر چیز غیر از خودش است <ref>سارتر، ژان پل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؛ ترجمه مصطفی رحیمی؛ تهران: نشر مروارید، چاپ هشتم، 1361؛ ص 36.</ref> هیچ تعریف مشخصی برای انسان وجود ندارد، این بشر است که خود را می سازد.
| |
| | |
| جز در (به دنیا آمدن، در جهان بودن، کار کردن، در میان دیگران زیستن و فانی شدن) هیچ وجه مشترکی بین انسانها وجود ندارد.
| |
| این بشر است که خودش را می سازد تصویری که [[سارتر]] از انسان ارائه میدهد، تقریبا هیچ نقطه مشترکی با انسانی که در مکتب اسلام جایگاه خليفة اللهی به او داده شده، ندارد. [[سارتر]] با عینک الحادی خود به انسان و شئون او پرداخته است و دو موضوع اصلی را در تقابل با نظريه خود می بیند: یکی وجود خدا و دیگری سرشت مشترک؛ در صورتی که هر دو با دلایل متقن و مستحکم فراوان به اثبات رسیدهاند. از نظر وی، این دو موضوع هر کدام به نحوی با آزادی انسان در تضاد میباشد. نظریات سارتر موجب پیامدهایی شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
| |
| | |
| بدیهی است که با انکار خدا و عدم طرح و برنامه معین برای زندگی و وانهاده شدن، نبود امید به کسی یا چیزی، و همچنین مسئولیتهای مافوق طاقت و نبود فطرت، جایی برای معنایابی زندگی نمی ماند.<ref>علوی تبار، هدایت؛ سارتر و میل انسان به خدا شدن؛ مجله نامه فلسفی، ش2، ص25.</ref> طبیعتا نمی توان تأثیر زندگی همراه با ترس و اضطراب [[سارتر]] را بخصوص در حیات کودکیاش در شکل گیری فلسفه او نادیده گرفت. این مطلب را در لابه لای کتابهای وی می توان دریافت کرد: «من همچون علف هرزی روی کود آیین کاتولیک رشد کردم؛ ریشههایم عصاره آن را جذب می کرد و من آن را تبدیل به شیره گیاهی می کردم. این سرآغاز بی خردی آشکاری بود که در سی سال گرفتارش بودم».<ref>خسروپناه، تاریخ فلسفه غرب، kosropanah. ir </ref> سارتر به طور کلی از کودکی خود راضی به نظر نمی رسد. همین نگرش در ادامه حیات به صورت [[نظام فلسفی]] در میآید و در داستانهای او به صورت حکایت دردها و رنجها و واقعیتهای جهان خارجی و کوشش بیهوده انسان در جهان رخ می نمایاند؛ اما بیشک، [[الحاد]] که روح فلسفه [[سارتر]] است، علت اصلی این [[پوچگرایی]] و تصویر سیاه و تاریک در اندیشه اوست۔
| |
| | |
| از دیگر پیامدهای خطرناک مبانی [[سارتر]] و دوبوار، نفی هر گونه [[اخلاق مطلق]] میباشد.<ref>سارتر، ژان پل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؛ ترجمه مصطفی رحیمی؛ تهران: نشر مروارید، چاپ هشتم، 1361؛ ص 42.</ref>: «نه میتوان در خود حالت اصیلی یافت که محرک اعمال ما شود و نه میتوان در اصول اخلاقی، مفاهیمی یافت که موجب و مجوز اعمال ما به شمار رود» <ref>سارتر، ژان پل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؛ ترجمه مصطفی رحیمی؛ تهران: نشر مروارید، چاپ هشتم، 1361؛ ص 41.</ref>
| |
| طبق دیدگاه [[سارتر]] و دوبوار [[آزادی]] یک ارزش مطلق بوده و آن را به عنوان یک اصل مطلق ارزشی اشاعه داده و همگان را به [[مطلقانگاری]] این اصل دعوت میکند؛<ref>سارتر، ژان پل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؛ ترجمه مصطفی رحیمی؛ تهران: نشر مروارید، چاپ هشتم، 1361؛ ص 41-42.</ref> درحالیکه، با اینکه انسان به لحاظ [[تکوینی]] آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در [[مبانی ارزششناسی]] دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.<ref>زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.</ref>
| |
| | |
| == آثار == | | == آثار == |
| * جنس دوم | | * جنس دوم |
|
| |
| * خون دیگران | | * خون دیگران |
|
| |
| * ماندارینها | | * ماندارینها |
|
| |
| * خاطرات یک دختر مطیع | | * خاطرات یک دختر مطیع |
|
| |
| * زن وانهاده | | * زن وانهاده |
|
| |
| * کهنسالی | | * کهنسالی |
| | *وداع با سارتر <ref>[https://www.chetor.com/225402-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%88%D8%A7%D8%B1/ «زندگینامه و کتابهای سیمون دوبوار؛ معرفی ۸ کتاب از مهمترین آثار او»، وبسایت چطور]</ref> |
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| * [[فمینیسم اگزیستانسیالیسم]] | | * [[فمینیسم اگزیستانسیالیسم]] |
|
| |
| * [[ژان پل سارتر]] | | * [[ژان پل سارتر]] |
| == پانویس == | | == پانویس == |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
| | ==منابع== |
| | *دوبووار، سیمون، خاطرات، ترجمه قاسم صنعوی (2جلد) جلد اول، توس، تهران، 1383ش. |
| | *مکلینتاک، ان، سیمون دوبوار، ترجمه صفیه روحی، نشر نشانه، تهران، 1372ش. |
| | *«سیمون دوبووار: دیوِ دنیای مردسالار و دلبرِ سارتر»، وب سایت ایران کتاب، تاریخ بازدید: 26 دی 1401ش. |
| | *سیمونز، مارگارت و بنجامین، جسیکا، نشریه مطالعات فمینیستی: مصاحبه با سیمون دوبوار، مقدمه بر متن مصاحبه در اهمیت اثر جنس دوم، شماره2، تابستان 1979م. |
| | *تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1378ش. |
| | *«زندگینامه و کتابهای سیمون دوبوار؛ معرفی ۸ کتاب از مهمترین آثار او»، وبسایت چطور، تاریخ بازدید: 26 دی 1401ش. |
| | *يزدخواستي، بهجت ، «مروري بر افكار سيمون دوبوار»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تاریخ بازدید: 26 دی 1401ش. |
| [[رده: ویکیجنسیت]] | | [[رده: ویکیجنسیت]] |
| [[رده: کنشگران]] | | [[رده: کنشگران]] |