Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
[[کاترین مکینان]] بر دو اساس به کوششهایی که برای ایجاد فمینیسم تلفیقی سوسیالیستی صورت می گیرد ایراد وارد کرده است. نخست آنکه اینگونه بر هم نهاده ها فقط مسائل اصلی فمینیستی مانند تولید مثل و میل جنسی و تربیت کودک را در دل «تحلیلی مارکسیستی که در اساس تحولی نیافته است» جای می دهند. | [[کاترین مکینان]] بر دو اساس به کوششهایی که برای ایجاد فمینیسم تلفیقی سوسیالیستی صورت می گیرد ایراد وارد کرده است. نخست آنکه اینگونه بر هم نهاده ها فقط مسائل اصلی فمینیستی مانند تولید مثل و میل جنسی و تربیت کودک را در دل «تحلیلی مارکسیستی که در اساس تحولی نیافته است» جای می دهند. | ||
دوم آنکه این گونه برهم نهاده ها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو می کاهند.<ref>MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.</ref> اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهره گیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن زنان در سرمایه داری مهم ترین پدیده ای است که فمینیسم سوسیالیستی باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم [[ازخودبیگانگی]] بود و میگفت ستم بر زنان را باید به جای طبقه بر حسب [[ازخودبیگانگی]] تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه [[سیستمهای وحدتیافته]] یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد [[مارکسیستی]] تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریهها به زنان اجازهی پرسش و پاسخ درباره ی مسائل پیش پا افتاده ی تولبدمثل و میل جنسی و تربیت فرزند را نمیدهند.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ ص305.</ref> | دوم آنکه این گونه برهم نهاده ها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو می کاهند.<ref>MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.</ref> اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهره گیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن زنان در سرمایه داری مهم ترین پدیده ای است که فمینیسم سوسیالیستی باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم [[ازخودبیگانگی]] بود و میگفت ستم بر زنان را باید به جای طبقه بر حسب [[ازخودبیگانگی]] تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه [[سیستمهای وحدتیافته]] یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد [[مارکسیستی]] تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریهها به زنان اجازهی پرسش و پاسخ درباره ی مسائل پیش پا افتاده ی تولبدمثل و میل جنسی و تربیت فرزند را نمیدهند.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ ص305.</ref> | ||
=== نقد نظام مردسالاری === | |||
[[مردسالاري]]، نظامي از ستم و تبعيض عليه زنان است كه در تمامي حوزههاي زندگي، اعم از روابط شخصي، رفتارهاي جنسي (تجاوز، فحشا، مزاحمت جنسي) و عرصههاي ديگر اجتماع، فرهنگ، اعمال و تقويت ميشود؛ در واقع از منظر فمينيستهاي راديكال، مردسالاري يك نظام اعم يا فرانظام است؛ به اين معنا كه تمام ستمها و تبعيضها در نظامهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي توسط نظام مردسالار طراحي و تقويت ميشود و هماهنگي ميان نظامهاي متفاوت براي استمرار سلطة جنس يا طبقة مذكر بر جنس يا طبقة مؤنث، توسط اين نظام صورت ميگيرد.<ref>حسین بستان (نجفی)؛ نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 80. </ref> از نظر آنها مردسالاري امري فراتاريخي<ref>شيلا روباتم ميگويد: «چيزي نيست كه ساختة دست مرد نباشد؛ نه تفكر، نه زبان و نه كلمات؛ حتي اكنون چيزي وجود ندارد كه به دست مردان ساخته نشده باشد؛ حتي خود من؛ بهويژه خود من» (شيلا روباتم؛ زنان در تكاپو: فمينيسم و كنش اجتماعي؛ ترجمة حشمتالله صباغی؛ ص 435).</ref> است و اختصاص به يك دوره تاريخي و يا يك فرهنگ ندارد. | |||
قبل از ورود به نقد مفهوم مردسالاري، لازم است پيشفرض جنبشهاي فمينيستي مبنيبر تعميم ستم و تبعيض يك جنس بر جنس ديگر مورد سؤال قرار گيرد. ادعاي اصلي اين پيشفرض آن است كه زنان در طول تاريخ و بهواسطة جنسیتشان، هميشه و در همه حال از موقعيت فروتري نسبت به مردان برخوردار بودهاند و برخي از اشكال اين فرودستي در قالب ستم و تبعيض قابل شناسايي است. | |||
در مورد اين ادعا بايد گفت: اولاً اثبات فراگيري ظلم و ستم در طول تاريخ و با اين گستردگي، بايد بهصورت گزارشهاي مستند و تاريخي صورت گيرد و چنين گزارشهايي نه وجود دارند و نه عملاً امکانپذیر هستند. ثانياً ادعاي ظلم و ستم و تبعيض عليه زنان، عموماً با پيشفرضهاي نظام سرمايهداري و مدرن و بعضاً [[ماركسيست]]ي صورت ميگيرد كه در آن، خانواده منشأ ظلم و ستم است و تفاوتهاي حقوقي و [[نقشهای جنسيتی]] متمايز، مصاديق روشن تبعيض عليه زنان هستند؛ بهتعبيرديگر فمينيستها تاريخ خانواده، تاريخ تفاوتهاي حقوقي و تاريخ نقشهاي متمايز جنسيتي را با تاريخ ظلم و ستم عليه زنان يكي گرفتهاند. | |||
1. يكي از اشكالات اساسي در نقد [[مردسالاري]] ـ كه بر بسياري از آموزههاي ديگر فمينيستي نيز وارد است ـ ابهام مفهومي اين واژه است. فمينيستها تصويري از مردسالاري ارائه ميكنند كه زيرمجموعة هيچكدام از نظامهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي نيست، بلكه فراتر از اين نظام و به نوعي تدبيركنندة آن است. حال جاي اين سؤال باقي است كه واقعاً چه تصويري از اين نظام وجود دارد و چه عاملي آن را ايجاد كرده است؟ فرض بر اين است كه هيچكدام از نظامهاي يادشده، توانايي ايجاد [[مردسالاري]] را ندارند؛ از طرفي نظامهاي يادشده، هم بهلحاظ تاريخي و هم بهلحاظ جغرافيايي از چنان تنوعی برخوردارند كه نميتوانند منشأ امري ثابت و فراتاريخي مانند مردسالاري باشند. | |||
2. ميان ايدة [[مردسالاري تاريخي]] و تصوير ادعايي مبنيبر [[مادرسالاري اوليه]] نيز تعارضي وجود دارد. | |||
3. فرایند موفقيت [[نظام مردسالاري]] در گفتمان فمينيستي بههيچوجه تبيين نميشود. چرا با وجود نظامهاي متفاوت سياسي، اجتماعي و اقتصادي، [[نظام مردسالاري]] در همهجا ـ به زعم فمينيستها ـ بهنحو يكسان موفق بوده است؟ چرا طبقة فرودست زنان در برابر اين سلطه مقاومت نكرده است؟ و چگونه در دورانهاي قبل و با نبود تكنولوژي ارتباطات، هماهنگي در نحوة عمل نظام مردسالاري صورت ميگرفته است؟ | |||
4. اگر بپذيريم استيلاي نظام مردسالار تا اين حد فراگير است كه تمامي ابعاد فرهنگي، سياسي، اجتماعي و حتي مقولة دانش را فراگرفته است، بايد بپذيريم كه ايده يا [[جنبش فمينيستي]]، معلول سلطة همين نظام مردسالار است و بروز و ظهور اين جنبش، خود معلولِ بازي جديد نظام مردسالاري است؛ بهعلاوه در صورت استيلاي فراگير نظام مردسالار، برونرفت از اين سلطه عملاً غيرممكن است<ref>اين اشكال شبيه اشكالي است كه برخي بر هايدگر و فوكو وارد ميدانند. بنابر آموزههاي اين دو فيلسوف، سلطة مدرنيته عامترين سلطههاست؛ در نتيجه برونرفت از آن عملاً ناممكن است.</ref> و اين امر با ماهيت رهاييبخش اين جنبش ناسازگار است. به دلیل وجود اين دسته از اشكالات است كه برخي از فمينيستهاي متأخر با اين توصيفات جهانشمول از [[مردسالاری]] مخالفاند؛ برای مثال شيلا روباتم با قرائتهاي غيرتاريخي از [[مردسالاري]] مخالف است؛ ضمنآنکه برخي [[فمينيستهاي انسانشناس]] تلاش دارند [[مردسالاري]] را به [[جامعهپذيري]] و عمل اجتماعي نسبت دهند.<ref>مگي هام و سارا گمبل؛ فرهنگ نظريههاي فمينيستي؛ ترجمة فیروزه مهاجر و دیگران؛ ص 325. در اينجا تلاش بر نفی کلی مردسالاري نیست، بلكه بر، جلوگیری از تعميم آن است؛ چهاینکه وجود برخي شيوههای مردسالارانه در بسياري از فرهنگها قابل انكار نيست؛ اما در تحليل آن، ارجاع مردسالاري به فرهنگ و در نتيجه توصيه به اصلاحات فرهنگي راهگشاست.</ref> | |||
== مدخلهای مرتبط == | == مدخلهای مرتبط == |