خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
== نقد دیدگاه == | == نقد دیدگاه == | ||
ازآنجاكه [[فمينيسم سوسيال]]، تركيبی از دو گرايش [[فمينيسم راديكال]] و [[فمينيسم ماركسيستی]] محسوب میشود، از انتقادات وارد بر هر كدام از گرايشهای ياد شده برخوردار است؛ بهويژه از جهت فروكاستن مسئله زنان به مسئله كارگران و پذيرش چارچوب تحليلی [[ماركسيسم]].<ref>حسين بستان (نجفی)؛ نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 59.</ref> | ازآنجاكه [[فمينيسم سوسيال]]، تركيبی از دو گرايش [[فمينيسم راديكال]] و [[فمينيسم ماركسيستی]] محسوب میشود، از انتقادات وارد بر هر كدام از گرايشهای ياد شده برخوردار است؛ بهويژه از جهت فروكاستن مسئله زنان به مسئله كارگران و پذيرش چارچوب تحليلی [[ماركسيسم]].<ref>حسين بستان (نجفی)؛ نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 59.</ref> | ||
دوم آنکه اینگونه برهم نهادهها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو میکاهند.<ref>MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.</ref> اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهرهگیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن زنان در سرمایهداری مهمترین پدیدهای است که [[فمینیسم سوسیالیستی]] باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم [[ازخودبیگانگی]] بود و میگفت ستم بر زنان را باید به جای طبقه بر حسب [[ازخودبیگانگی]] تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه [[سیستمهای وحدتیافته]] یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد [[مارکسیستی]] تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریهها به زنان اجازهی پرسش و پاسخ دربارهی مسائل پیش پا افتادهی تولیدمثل و میل جنسی و تربیت فرزند را نمیدهند.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ ص305.</ref> | [[کاترین مکینان]] بر دو اساس به کوششهایی که برای ایجاد فمینیسم تلفیقی سوسیالیستی صورت میگیرد ایراد وارد کرده است. نخست آنکه اینگونه بر هم نهادهها فقط مسائل اصلی فمینیستی مانند [[تولید مثل]] و میل جنسی و [[تربیت]] کودک را در دل «تحلیلی مارکسیستی که در اساس تحولی نیافته است» جای میدهند. | ||
دوم آنکه اینگونه برهم نهادهها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو میکاهند.<ref>MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.</ref> اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهرهگیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن [[زنان]] در سرمایهداری مهمترین پدیدهای است که [[فمینیسم سوسیالیستی]] باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم [[ازخودبیگانگی]] بود و میگفت ستم بر [[زنان]] را باید به جای طبقه بر حسب [[ازخودبیگانگی]] تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه [[سیستمهای وحدتیافته]] یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد [[مارکسیستی]] تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریهها به [[زنان]] اجازهی پرسش و پاسخ دربارهی مسائل پیش پا افتادهی [[تولیدمثل]] و میل جنسی و [[تربیت]] فرزند را نمیدهند.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ ص305.</ref> | |||
=== نقد نظام مردسالاری === | === نقد نظام مردسالاری === | ||
[[مردسالاري]]، نظامی از ستم و تبعيض عليه زنان است كه در تمامی | [[مردسالاري]]، نظامی از ستم و تبعيض عليه [[زنان]] است كه در تمامی حوزههای زندگی، اعم از روابط شخصی، رفتارهای جنسی (تجاوز، فحشا، مزاحمت جنسی) و عرصههای ديگر اجتماع، فرهنگ، اعمال و تقويت میشود؛ در واقع از منظر فمينيستهای راديكال، [[مردسالاری]] يك نظام اعم يا فرانظام است؛ به اين معنا كه تمام ستمها و تبعيضها در نظامهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسط [[نظام مردسالار]] طراحی و تقويت میشود و هماهنگی ميان نظامهای متفاوت برای استمرار سلطه [[جنس]] يا طبقه مذكر بر [[جنس]] يا طبقهی مؤنث، توسط اين نظام صورت میگيرد.<ref>حسین بستان (نجفی)؛ نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 80. </ref> از نظر آنها [[مردسالاری]] امری فراتاريخی<ref>شيلا روباتم میگويد: «چيزی نيست كه ساخته دست مرد نباشد؛ نه تفكر، نه زبان و نه كلمات؛ حتي اكنون چيزي وجود ندارد كه به دست مردان ساخته نشده باشد؛ حتی خود من؛ بهويژه خود من» (شيلا روباتم؛ زنان در تكاپو: فمينيسم و كنش اجتماعی؛ ترجمه حشمتالله صباغی؛ ص 435).</ref> است و اختصاص به يك دوره تاريخی و يا يك فرهنگ ندارد. | ||
قبل از ورود به نقد مفهوم | قبل از ورود به نقد مفهوم [[مردسالاری]]، لازم است پيشفرض جنبشهای فمينيستی مبنی بر تعميم ستم و تبعيض يك [[جنس]] بر [[جنس]] ديگر مورد سؤال قرار گيرد. ادعای اصلی اين پيشفرض آن است كه [[زنان]] در طول تاريخ و بهواسطه جنسیتشان، هميشه و در همه حال از موقعيت فروتری نسبت به [[مردان]] برخوردار بودهاند و برخی از اشكال اين فرودستی در قالب ستم و تبعيض قابل شناسايی است. | ||
در مورد اين ادعا بايد گفت: | در مورد اين ادعا بايد گفت: | ||
#يكي از اشكالات | *اولا: اثبات فراگيری ظلم و ستم در طول تاريخ و با اين گستردگی، بايد بهصورت گزارشهای مستند و تاريخی صورت گيرد و چنين گزارشهايی نه وجود دارند و نه عملاً امکانپذیر هستند. | ||
*ثانیا: ادعای ظلم و ستم و تبعيض عليه [[زنان]]، عموماً با پيشفرضهای نظام سرمايهداری و مدرن و بعضاً [[ماركسيست]]ی صورت میگيرد كه در آن، [[خانواده]] منشأ ظلم و ستم است و تفاوتهای حقوقی و [[نقشهای جنسيتی]] متمايز، مصاديق روشن تبعيض عليه [[زنان]] هستند؛ به تعبير ديگر فمينيستها تاريخ [[خانواده]]، تاريخ تفاوتهای حقوقی و تاريخ نقشهای متمايز جنسيتی را با تاريخ ظلم و ستم عليه [[زنان]] يكی گرفتهاند. | |||
#يكي از اشكالات اساسی در نقد [[مردسالاری]] ـ كه بر بسياری از آموزههای ديگر فمينيستی نيز وارد است ـ ابهام مفهومی اين واژه است. فمينيستها تصويری از [[مردسالاری]] ارائه میكنند كه زيرمجموعه هيچكدام از نظامهای اجتماعی، فرهنگی، سياسی و اقتصادی نيست، بلكه فراتر از اين نظام و به نوعی تدبيركننده آن است. حال جای اين سؤال باقی است كه واقعاً چه تصويری از اين نظام وجود دارد و چه عاملی آن را ايجاد كرده است؟ فرض بر اين است كه هيچكدام از نظامهای يادشده، توانايی ايجاد [[مردسالاري]] را ندارند؛ از طرفی نظامهای يادشده، هم به لحاظ تاريخی و هم بهلحاظ جغرافيايی از چنان تنوعی برخوردارند كه نمیتوانند منشأ امری ثابت و فراتاريخی مانند [[مردسالاری]] باشند. | |||
#ميان ايده [[مردسالاری تاريخی]] و تصوير ادعايی مبنی بر [[مادرسالاری اوليه]] نيز تعارضی وجود دارد. | #ميان ايده [[مردسالاری تاريخی]] و تصوير ادعايی مبنی بر [[مادرسالاری اوليه]] نيز تعارضی وجود دارد. | ||
#فرایند موفقيت [[نظام مردسالاری]] در گفتمان فمينيستی بههيچوجه تبيين نمیشود. چرا با وجود نظامهای متفاوت سياسی، اجتماعی و اقتصادی، [[نظام مردسالاری]] در همهجا ـ به زعم فمينيستها ـ به نحو يكسان موفق بوده است؟ چرا طبقه فرودست زنان در برابر اين سلطه مقاومت نكرده است؟ و چگونه در دورانهای قبل و با نبود تكنولوژی ارتباطات، هماهنگی در نحوه عمل نظام مردسالاری صورت میگرفته است؟ | #فرایند موفقيت [[نظام مردسالاری]] در گفتمان فمينيستی بههيچوجه تبيين نمیشود. چرا با وجود نظامهای متفاوت سياسی، اجتماعی و اقتصادی، [[نظام مردسالاری]] در همهجا ـ به زعم فمينيستها ـ به نحو يكسان موفق بوده است؟ چرا طبقه فرودست [[زنان]] در برابر اين سلطه مقاومت نكرده است؟ و چگونه در دورانهای قبل و با نبود تكنولوژی ارتباطات، هماهنگی در نحوه عمل نظام [[مردسالاری]] صورت میگرفته است؟ | ||
#اگر بپذيريم استيلای نظام مردسالار تا اين حد فراگير است كه تمامی ابعاد فرهنگی، سياسی، اجتماعی و حتي مقوله دانش را فراگرفته است، بايد بپذيريم كه ايده يا [[جنبش فمينيستی]]، معلول سلطه همين نظام مردسالار است و بروز و ظهور اين جنبش، خود معلولِ بازی جديد نظام مردسالاری است؛ بهعلاوه در صورت استيلای فراگير نظام | #اگر بپذيريم استيلای نظام مردسالار تا اين حد فراگير است كه تمامی ابعاد فرهنگی، سياسی، اجتماعی و حتي مقوله دانش را فراگرفته است، بايد بپذيريم كه ايده يا [[جنبش فمينيستی]]، معلول سلطه همين نظام [[مردسالار]] است و بروز و ظهور اين جنبش، خود معلولِ بازی جديد [[نظام مردسالاری]] است؛ بهعلاوه در صورت استيلای فراگير [[نظام مردسالار]]، برونرفت از اين سلطه عملاً غيرممكن است<ref>اين اشكال شبيه اشكالی است كه برخی بر هايدگر و فوكو وارد میدانند. بنابر آموزههای اين دو فيلسوف، سلطه مدرنيته عامترين سلطههاست؛ در نتيجه برونرفت از آن عملاً ناممكن است.</ref> و اين امر با ماهيت رهايیبخش اين جنبش ناسازگار است. به دلیل وجود اين دسته از اشكالات است كه برخی از فمينيستهای متأخر با اين توصيفات جهانشمول از [[مردسالاری]] مخالفاند؛ برای مثال [[شيلا روباتم]] با قرائتهای غيرتاريخی از [[مردسالاری]] مخالف است؛ ضمنآنکه برخی فمينيستهای انسانشناس تلاش دارند [[مردسالاری]] را به جامعهپذيری و عمل اجتماعی نسبت دهند.<ref>مگی هام و سارا گمبل؛ فرهنگ نظريههای فمينيستی؛ ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران؛ ص 325. در اينجا تلاش بر نفی کلی مردسالاری نیست، بلكه بر، جلوگیری از تعميم آن است؛ چهاینکه وجود برخی شيوههای مردسالارانه در بسياری از فرهنگها قابل انكار نيست؛ اما در تحليل آن، ارجاع مردسالاری به فرهنگ و در نتيجه توصيه به اصلاحات فرهنگی راهگشاست.</ref> | ||
== آثار == | == آثار == |