Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
مهناز در كودكي به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصي در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان مي رفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههاي اشرافي و متمكن تا طبقات كم درآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتي و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهاي مذهبي مي گويد كه عكس العمل  به خصوصي كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصي باشد، نداشتند.<ref>افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص ۴</ref> بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايي را قبل از آنكه حائز شرايط سني لازم باشد، آغاز كرد و روشهاي تعليم و تربيت زرتشتي نيز در شكل گيري شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگي به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستي مادرش با «دكتر يارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به امريكا پناهنده شد و داير↕ المعارف ايرانيكا را با همكاري دانشگاه بركلي منتشر مي كند</ref>در جهت گيري فكري اش بي تأثير نماند: «دردوران كودكي دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلي كمك مي كرد. او مي آمد و يك سري كتابها برايم مي آورد و تشويقم مي كرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر مي كنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگي انتلكتوئل براي من داشت و مرتب كتاب  مي آورد. هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد.»هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد».<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷</ref>
مهناز در كودكي به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصي در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان مي رفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههاي اشرافي و متمكن تا طبقات كم درآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتي و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهاي مذهبي مي گويد كه عكس العمل  به خصوصي كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصي باشد، نداشتند.<ref>افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمي، ويراستار، غلامرضا افخمي، بنياد مطالعات ايراني،ص ۴</ref> بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايي را قبل از آنكه حائز شرايط سني لازم باشد، آغاز كرد و روشهاي تعليم و تربيت زرتشتي نيز در شكل گيري شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگي به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستي مادرش با «دكتر يارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به امريكا پناهنده شد و داير↕ المعارف ايرانيكا را با همكاري دانشگاه بركلي منتشر مي كند</ref>در جهت گيري فكري اش بي تأثير نماند: «دردوران كودكي دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلي كمك مي كرد. او مي آمد و يك سري كتابها برايم مي آورد و تشويقم مي كرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر مي كنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگي انتلكتوئل براي من داشت و مرتب كتاب  مي آورد. هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد.»هنوز خيلي بچه بودم و او كتابهاي نويسنده هاي روسي را برايم مي آورد».<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷</ref>
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد.
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهي آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را درمدرسه اي در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمي، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانواده اي امريكايي زندگي تازه اي را شروع كرد و سبك و سياق زندگي و فرهنگ امريكايي را از آنها فراگرفت و در فضاهاي شغلي و حرفه اي نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علي رغم ميل پدرش كه وي را به تحصيل در رشته پزشكي تشويق مي كرد، پس از مكاتباتي از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسي را براي تحصيلات دانشگاهي اش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبي برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمي خواني كه هميشه دوست داشتي و استعدادش را داري... فكر مي كنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسي را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او هم زمان براي گذران امورات زندگي به كار نيز مي پرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگي (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمي )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمي از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمي پسري داشت به نام دكتر غلامرضا افخمي استاد دانشگاه ملي ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمي پيوند زناشويي بست. (دكتر باقر عاقلي، «خاندانهاي حكومتگر»، فصل نامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسي امريكا مكرر از خاندانهاي صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوي نام برده شده است، يكي از اين خانواده ها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز برعهده داشت. مجله اي كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر مي كرد.
==ریشه‌ها==
در جســتجوي ريشه ها و علقه هاي افخمي بايد كندوكاوهايي كرد كه بتوان او را از كودكي تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلي چون تحصيل در مدرسه زردشتيها، خانواده اي بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبي، زندگي اشرافي، و تأثير شخصيتي مادر كه استقلال اقتصادي زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايي پدر و مادر در نخســتين ســالهاي بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايي نظير «[[احسان االله يارشاطر]]» در دوران جواني و نوجواني، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگي در كنار خانواده اي امريكايي، كار و اشتغال دانشجويي، ايجاد ارتباط با سازمانهاي اجتماعي امريكايي، عدم آشنايي كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهاي زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهاي دوري از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهاي رفورمهاي ظاهري، سالهاي توسعه با مباني سكولار، جلب توجه اشرف پهلوي و داشتن حمايت وي، همكاري و هم فكري با زناني منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و ... بي شك عوامل بسياري از اين دست در شكل گيري شخصيتي مهناز افخمي بي تأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوه هاي مديريتي و همكار گزينيهاي او ملاحظه مي كنيم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگيس يگانگي]]»، «[[مهري راسخ]]»<ref group="پانویس">مهري راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادي از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و ديگران شاهد اين مدعا هستند.بنابراين در راســتاي اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهاي اجتماعي صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگاني به دستگاه حكومتي شده بود تا پايه هاي اقتدار حكومت را محكم تر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتي در حدود سال ۱۳۵۴ ،شاه را بر آن داشت تا براي بررسي موقعيت مديران رده بالا و نيز كساني كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامي منصوب شوند دستوري صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسي انتصابات مشاغل حساس غيرنظامي تشكيل شد. يكي از اعضاي اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسيهاي اين كميته در اختيار شاه قرار مي گرفت و انتصابات با نظر نهايي او بود. در چنين شرايطي بود كه افخمي پا به عرصه سياست ايران گذارد. وي كه زمينه تحصيلي يا مطالعاتي يا فعاليت اجتماعي در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل [[سازمان زنان]] و وزير مشاور در امور زنان معرفي شد. انتصاب وي به سمت وزير مشاور حاكي از ويژگيهاي مديريتي و وفاداري وي به شخص شاه بود. اگرچه يكي از ملاكهاي انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسي و خط مشي فكري آنها بود ولي در دهه ۱۳۵۰ با مديراني با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد. افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند.
==سوابق شغلی==
==سوابق شغلی==
مهناز افخمي در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ايران بازگشت و از پاييز همان سال در دانشگاه ملي ايران با سمت استاديار زبان انگليسي مشغول به تدريس شد. او پس از عزيمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدير گروه انگليسي دانشكده ادبيات اين دانشگاه ـ از ايران، مديريت اين گروه را نيز برعهده گرفت، سپس به اجراي برنامه هاي موردنظر پرداخت. او مي نويسد: «كتابهايي كه من به عنوان كتاب درسي به آنها (شاگردان و دانشجويان دانشگاه) مي دادم، همان كتابهايي بود كه در  آمريكا استفاده مي شد.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۳</ref>
مهناز افخمي در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ايران بازگشت و از پاييز همان سال در دانشگاه ملي ايران با سمت استاديار زبان انگليسي مشغول به تدريس شد. او پس از عزيمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدير گروه انگليسي دانشكده ادبيات اين دانشگاه ـ از ايران، مديريت اين گروه را نيز برعهده گرفت، سپس به اجراي برنامه هاي موردنظر پرداخت. او مي نويسد: «كتابهايي كه من به عنوان كتاب درسي به آنها (شاگردان و دانشجويان دانشگاه) مي دادم، همان كتابهايي بود كه در  آمريكا استفاده مي شد.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۲۳</ref>
خط ۵۴: خط ۵۶:
در سال ۱۳۴۵ پيش نويس نظام نامه [[سازمان زنان]] ايران براي تصويب به مجمع نمايندگان زنان سراســر كشــور تقديم شد. اين نظام نامه، هدف ســازمان را كمك به زنان در اجراي مسئوليتهاي اجتماعي آنان و نيز در ايفاي نقش مهم مادري و همسري در واحد متحول خانواده اعلام كرد.افخمي در اين مقاله، اين سازمان را نهادي غيرانتفاعي و غيردولتي مي داند كه نمايندگان آن ازميان اعضاي شعباتي برگزيده مي شدند كه كوچك ترين واحدهاي محلي سازمان بودند. وي پس از تشريح ساختار اين سازمان به نحوه انتخاب اعضا پرداخته، مي افزايد: «در همين اوان پنجاه و پنج
در سال ۱۳۴۵ پيش نويس نظام نامه [[سازمان زنان]] ايران براي تصويب به مجمع نمايندگان زنان سراســر كشــور تقديم شد. اين نظام نامه، هدف ســازمان را كمك به زنان در اجراي مسئوليتهاي اجتماعي آنان و نيز در ايفاي نقش مهم مادري و همسري در واحد متحول خانواده اعلام كرد.افخمي در اين مقاله، اين سازمان را نهادي غيرانتفاعي و غيردولتي مي داند كه نمايندگان آن ازميان اعضاي شعباتي برگزيده مي شدند كه كوچك ترين واحدهاي محلي سازمان بودند. وي پس از تشريح ساختار اين سازمان به نحوه انتخاب اعضا پرداخته، مي افزايد: «در همين اوان پنجاه و پنج
جمعيت كه در زمينه هاي مختلف فعاليت مي كردند وابستگي خود را به سازمان زنان ايران اعلام كردند.جمعيتهاي ديگر از جمله جمعيت زنان حقوق دان، جمعيت زنان روزنامه نگار، جمعيت زنان دانشگاهي كه برخي از اعضاي آن فعالانه در برنامه هاي سازمان زنان ايران شركت مي كردند به اين سازمان ملحق نشدند و مستقلا به كار خود ادامه دادند.»<ref group="پانویس">البته اينها همه حركتهايي در داخل حكومت بود و نه برآمده از متن جامعه كه حتي در بسياري از موارد تنها بانام چند چهره درباري مواجه بوديم و نه با تشكيلات منسجم و گسترده.</ref>افخمي در اينجا به دلايل و علل عدم الحاق اين جمعيتها به سازمان نپرداخته است.وی برشمردن اصولي كه كوششهاي اصلي زنان بر آن استوار بود را يادآور مي شود: «تغييروضع زنان تنها از طريق دست يابي به قدرت عملي است و دست يابي به قدرت از طريق تجهيزگروههاي وسيع زنان از قشرهاي مختلف جامعه به منظور گسترش نفوذ طرفداران حقوق زن درنهادها و مؤسسات و تشكيلات مختلف فرهنگي، سياسي، و اقتصادي جامعه ميسر مي شود.»افخمي فاصله ميان مردم و حكومت را از ياد مي برد؛ بويژه پس از خرداد ۱۳۴۲ كه مشروعيت و مقبوليت نظام نيز زير سئوال رفته بود.او در اين مقاله، نگرش اعضاي سازمان را چنين بيان مي كند: «سازماندهي نهضت زنان گرچه دراصل يك پديده غربي است بايد در ايران نيز مورد توجه و تأكيد قرار مي گرفت تا انگيزه آزاديخواهي در بين زنان كه كمابيش در طول تاريخ ايران وجود داشته به ثمر بنشيند.»در اين گونه مواضع به اصطلاح روشنفكرانه، روند آزادي زنان و آزاديخواهي صرفا آزادي ازمذهب، نفي هويت ملي، و آزادي از اصول اخلاقي بود. در آن دوران مگر مردان از چه حقوق وآزادي ويژه اي برخوردار بودند، كه زنان از آن بي بهره بودند.وي مي افزايد: «آشــكار بود كه الگوهاي جوامع غربي و مفاهيم و مقررات ســنتي ايران درباره نقش زن، هيچ يك به تنهايي نمي توانست قالب مطلوب ايدئولوژيك براي جنبش زنان باشد. در نتيجه چاره اي جز آن نبود كه بين آرمانهاي پذيرفته شــده جهاني و شرايط خاص حقوقي و سياسي ناشي از سنتهاي محلي به هر ترتيب كه شده پيوندي زده شود.»در بيان استراتژيها و برنامه هاي سازمان، وي به تشريح اولويتها و تعيين اهداف پرداخته، براستقلال كاركردهاي مراكز خانواده و وظايف اصلي آنها در بخشهايي از اين مقاله تأكيد مي كند.تصور مي شود به دليل ويژگيهاي اجتماعي و متفاوت بافت سنتي جامعه ايران از غرب، بناچاردر كلاسهاي آموزشي برنامه هايي چون قرائت قرآن هم لحاظ شده بود.<ref> افخمي، مهناز، «انقلاب مسالمت آميز: مروري بر فعاليتها و دستاوردهاي سازمان زنان ايران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ ،«( ايران نامه، تابستان ۱۳۷۶ ،س پانزدهم، ص ۳۹۵. </ref> تا درواقع محملي باپوششي موجه باشد.افخمي در بخشي از اين مقاله مي نويسد: «گرچه اين گونه كلاسها نسبتاً آسان بودند و چشم اندازهاي حقوق و مزاياي آينده براي كساني كه آنها را مي گذراندند قابل توجه [نبود، اما] بسياري از زنان نسبت به شركت در آنها از بيم آنكه به بخت ازدواجشان لطمه زند، ترديد مي كردند.» در چاره انديشي براي ادامه اين فعاليت تصميم گرفته شد: «به تدريج ميزان آگاهي جامعه افزايش مي يافت تا اين گونه كلاسهاي غيرمتعارف مورد توجه و پذيرش قرار گيرد.»افخمي با اشاره به اصلاحات قانوني براي بهبود وضع زنان و دگرگونيهاي اساسي آن اظهارمي دارد: «پيشنهادهاي حقوقي سازمان با برخي علما و پيشوايان روحاني تجددطلب در ميان گذاشته مي شد اما مواردي بود كه سازمان زنان ناگزير بود بدون جلب توجه گسترده عمومي مقدمات دگرگونيهاي حقوقي را در زمينه هاي خاصي فراهم آورد.»البته بعيد نيست اين علما و پيشوايان ديني و مذهبي موردنظر افخمي كساني چون «سيدحسن امامي» امام جمعه شاه و رئيس لژ فراماسونري، «عباس مهاجراني»، «غلامحسين دانشي» و چند تن ديگر از وعاظ السلاطين بوده باشند.مراجع، علما و انديشمندان اسلامي با روند غربي سازي و امريكايي كردن يا تقليد از امريكابه شدت مخالف بوده، در مقابله با اين گونه افكار و انديشه ها حتي جان خود را زير شكنجه ها ازدست دادند.
جمعيت كه در زمينه هاي مختلف فعاليت مي كردند وابستگي خود را به سازمان زنان ايران اعلام كردند.جمعيتهاي ديگر از جمله جمعيت زنان حقوق دان، جمعيت زنان روزنامه نگار، جمعيت زنان دانشگاهي كه برخي از اعضاي آن فعالانه در برنامه هاي سازمان زنان ايران شركت مي كردند به اين سازمان ملحق نشدند و مستقلا به كار خود ادامه دادند.»<ref group="پانویس">البته اينها همه حركتهايي در داخل حكومت بود و نه برآمده از متن جامعه كه حتي در بسياري از موارد تنها بانام چند چهره درباري مواجه بوديم و نه با تشكيلات منسجم و گسترده.</ref>افخمي در اينجا به دلايل و علل عدم الحاق اين جمعيتها به سازمان نپرداخته است.وی برشمردن اصولي كه كوششهاي اصلي زنان بر آن استوار بود را يادآور مي شود: «تغييروضع زنان تنها از طريق دست يابي به قدرت عملي است و دست يابي به قدرت از طريق تجهيزگروههاي وسيع زنان از قشرهاي مختلف جامعه به منظور گسترش نفوذ طرفداران حقوق زن درنهادها و مؤسسات و تشكيلات مختلف فرهنگي، سياسي، و اقتصادي جامعه ميسر مي شود.»افخمي فاصله ميان مردم و حكومت را از ياد مي برد؛ بويژه پس از خرداد ۱۳۴۲ كه مشروعيت و مقبوليت نظام نيز زير سئوال رفته بود.او در اين مقاله، نگرش اعضاي سازمان را چنين بيان مي كند: «سازماندهي نهضت زنان گرچه دراصل يك پديده غربي است بايد در ايران نيز مورد توجه و تأكيد قرار مي گرفت تا انگيزه آزاديخواهي در بين زنان كه كمابيش در طول تاريخ ايران وجود داشته به ثمر بنشيند.»در اين گونه مواضع به اصطلاح روشنفكرانه، روند آزادي زنان و آزاديخواهي صرفا آزادي ازمذهب، نفي هويت ملي، و آزادي از اصول اخلاقي بود. در آن دوران مگر مردان از چه حقوق وآزادي ويژه اي برخوردار بودند، كه زنان از آن بي بهره بودند.وي مي افزايد: «آشــكار بود كه الگوهاي جوامع غربي و مفاهيم و مقررات ســنتي ايران درباره نقش زن، هيچ يك به تنهايي نمي توانست قالب مطلوب ايدئولوژيك براي جنبش زنان باشد. در نتيجه چاره اي جز آن نبود كه بين آرمانهاي پذيرفته شــده جهاني و شرايط خاص حقوقي و سياسي ناشي از سنتهاي محلي به هر ترتيب كه شده پيوندي زده شود.»در بيان استراتژيها و برنامه هاي سازمان، وي به تشريح اولويتها و تعيين اهداف پرداخته، براستقلال كاركردهاي مراكز خانواده و وظايف اصلي آنها در بخشهايي از اين مقاله تأكيد مي كند.تصور مي شود به دليل ويژگيهاي اجتماعي و متفاوت بافت سنتي جامعه ايران از غرب، بناچاردر كلاسهاي آموزشي برنامه هايي چون قرائت قرآن هم لحاظ شده بود.<ref> افخمي، مهناز، «انقلاب مسالمت آميز: مروري بر فعاليتها و دستاوردهاي سازمان زنان ايران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ ،«( ايران نامه، تابستان ۱۳۷۶ ،س پانزدهم، ص ۳۹۵. </ref> تا درواقع محملي باپوششي موجه باشد.افخمي در بخشي از اين مقاله مي نويسد: «گرچه اين گونه كلاسها نسبتاً آسان بودند و چشم اندازهاي حقوق و مزاياي آينده براي كساني كه آنها را مي گذراندند قابل توجه [نبود، اما] بسياري از زنان نسبت به شركت در آنها از بيم آنكه به بخت ازدواجشان لطمه زند، ترديد مي كردند.» در چاره انديشي براي ادامه اين فعاليت تصميم گرفته شد: «به تدريج ميزان آگاهي جامعه افزايش مي يافت تا اين گونه كلاسهاي غيرمتعارف مورد توجه و پذيرش قرار گيرد.»افخمي با اشاره به اصلاحات قانوني براي بهبود وضع زنان و دگرگونيهاي اساسي آن اظهارمي دارد: «پيشنهادهاي حقوقي سازمان با برخي علما و پيشوايان روحاني تجددطلب در ميان گذاشته مي شد اما مواردي بود كه سازمان زنان ناگزير بود بدون جلب توجه گسترده عمومي مقدمات دگرگونيهاي حقوقي را در زمينه هاي خاصي فراهم آورد.»البته بعيد نيست اين علما و پيشوايان ديني و مذهبي موردنظر افخمي كساني چون «سيدحسن امامي» امام جمعه شاه و رئيس لژ فراماسونري، «عباس مهاجراني»، «غلامحسين دانشي» و چند تن ديگر از وعاظ السلاطين بوده باشند.مراجع، علما و انديشمندان اسلامي با روند غربي سازي و امريكايي كردن يا تقليد از امريكابه شدت مخالف بوده، در مقابله با اين گونه افكار و انديشه ها حتي جان خود را زير شكنجه ها ازدست دادند.
==ریشه‌ها==
در جســتجوي ريشه ها و علقه هاي افخمي بايد كندوكاوهايي كرد كه بتوان او را از كودكي تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلي چون تحصيل در مدرسه زردشتيها، خانواده اي بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبي، زندگي اشرافي، و تأثير شخصيتي مادر كه استقلال اقتصادي زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايي پدر و مادر در نخســتين ســالهاي بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايي نظير «[[احسان االله يارشاطر]]» در دوران جواني و نوجواني، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگي در كنار خانواده اي امريكايي، كار و اشتغال دانشجويي، ايجاد ارتباط با سازمانهاي اجتماعي امريكايي، عدم آشنايي كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهاي زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهاي دوري از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهاي رفورمهاي ظاهري، سالهاي توسعه با مباني سكولار، جلب توجه اشرف پهلوي و داشتن حمايت وي، همكاري و هم فكري با زناني منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و ... بي شك عوامل بسياري از اين دست در شكل گيري شخصيتي مهناز افخمي بي تأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوه هاي مديريتي و همكار گزينيهاي او ملاحظه مي كنيم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگيس يگانگي]]»، «[[مهري راسخ]]»<ref group="پانویس">مهري راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادي از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و ديگران شاهد اين مدعا هستند.بنابراين در راســتاي اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهاي اجتماعي صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگاني به دستگاه حكومتي شده بود تا پايه هاي اقتدار حكومت را محكم تر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتي در حدود سال ۱۳۵۴ ،شاه را بر آن داشت تا براي بررسي موقعيت مديران رده بالا و نيز كساني كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامي منصوب شوند دستوري صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسي انتصابات مشاغل حساس غيرنظامي تشكيل شد. يكي از اعضاي اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسيهاي اين كميته در اختيار شاه قرار مي گرفت و انتصابات با نظر نهايي او بود. در چنين شرايطي بود كه افخمي پا به عرصه سياست ايران گذارد. وي كه زمينه تحصيلي يا مطالعاتي يا فعاليت اجتماعي در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل [[سازمان زنان]] و وزير مشاور در امور زنان معرفي شد. انتصاب وي به سمت وزير مشاور حاكي از ويژگيهاي مديريتي و وفاداري وي به شخص شاه بود. اگرچه يكي از ملاكهاي انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسي و خط مشي فكري آنها بود ولي در دهه ۱۳۵۰ با مديراني با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد. افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند.
==فعاليتهاي پس از انقلاب==  
==فعاليتهاي پس از انقلاب==  
مهنــاز افخمي پــس از پيــروزي انقلاب اسلامي به امريكا رفت و به فعاليتهاي خود در امور زنان ادامه داد. وي هم اكنون در ســازمانهاي بســياري براي برابري حقوق زنان و تثبيت جايگاه آنان فعاليت مي كند. او از جمله بنيان گذاران ســازمان غيردولتي بين المللي آمــوزش مديريت زنان در امريكا و رئيس سازمان بين المللي همبستگي زنان (SIGI)است. افخمي از اعضاي بنياد مطالعات ايراني است كه توسط [[اشرف پهلوی]] در خارج از ايران تأسيس شده مسئوليت تاريخ شفاهي زنان دربار يا وابسته و پناهنده به امريكا را برعهده دارد و در فصل نامه اين بنياد با عنوان ايران نامه مقالاتي از وي به چاپ رسيده است.<ref group="پانویس">اين فصل نامه زيرنظر احسان يارشاطر، حسين نصر و ... منتشر مي شود</ref> او در اين باره مي نويسد: «در سال ۱۹۸۱ كه به همت جمعي از دانشگاهيان ايراني، بنياد مطالعات ايران را پايه گذاري مي كرديم، تاريخ شفاهي را به عنوان يكي از برنامه هاي اصلي اين بنياد شناختيم... از ابتدا برنامه اي براي مصاحبه با زنان ايراني در خارج از كشور بويژه زناني كه در ايران عهده دار مشــاغل مهم بوده اند يا در تصميم گيريهاي عمده تأثيري قابل توجه گذاشــته اند و يا در حركتهاي گوناگون زنان ايران نقش رهبري ايفا مي كرده اند، تنظيم گرديد و به مرحله اجرا رسيد.»<ref>مهناز افخمي، «تاريخ شفاهي ايران: نيمه ديگر زن ايراني پس از انقلاب»، نخستين سمينار بنياد پژوهشهاي زنان ايراني، شم ۱۴ ،بهار ۱۳۷۰ ،ص ۱۷۲.</ref>
مهنــاز افخمي پــس از پيــروزي انقلاب اسلامي به امريكا رفت و به فعاليتهاي خود در امور زنان ادامه داد. وي هم اكنون در ســازمانهاي بســياري براي برابري حقوق زنان و تثبيت جايگاه آنان فعاليت مي كند. او از جمله بنيان گذاران ســازمان غيردولتي بين المللي آمــوزش مديريت زنان در امريكا و رئيس سازمان بين المللي همبستگي زنان (SIGI)است. افخمي از اعضاي بنياد مطالعات ايراني است كه توسط [[اشرف پهلوی]] در خارج از ايران تأسيس شده مسئوليت تاريخ شفاهي زنان دربار يا وابسته و پناهنده به امريكا را برعهده دارد و در فصل نامه اين بنياد با عنوان ايران نامه مقالاتي از وي به چاپ رسيده است.<ref group="پانویس">اين فصل نامه زيرنظر احسان يارشاطر، حسين نصر و ... منتشر مي شود</ref> او در اين باره مي نويسد: «در سال ۱۹۸۱ كه به همت جمعي از دانشگاهيان ايراني، بنياد مطالعات ايران را پايه گذاري مي كرديم، تاريخ شفاهي را به عنوان يكي از برنامه هاي اصلي اين بنياد شناختيم... از ابتدا برنامه اي براي مصاحبه با زنان ايراني در خارج از كشور بويژه زناني كه در ايران عهده دار مشــاغل مهم بوده اند يا در تصميم گيريهاي عمده تأثيري قابل توجه گذاشــته اند و يا در حركتهاي گوناگون زنان ايران نقش رهبري ايفا مي كرده اند، تنظيم گرديد و به مرحله اجرا رسيد.»<ref>مهناز افخمي، «تاريخ شفاهي ايران: نيمه ديگر زن ايراني پس از انقلاب»، نخستين سمينار بنياد پژوهشهاي زنان ايراني، شم ۱۴ ،بهار ۱۳۷۰ ،ص ۱۷۲.</ref>