پرش به محتوا

آفرینش زن

از ویکی‌جنسیت

در قرآن كريم در چند آيه به موضوع آفرينش زن و مرد اشاره شده است. ظاهر ابتدايى برخى از اين آيات، انديشه آفرينش زن از مرد را اجمالا تأييد مى كند، مانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً»«اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد؛ آن كه همه شما را از يك شخص آفريد و از او همسرش را بيافريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را ]روى زمين [پراكنده ساخت». [۱]

بررسی آیه

تعدادى از مفسّران، از جمله مرحوم علاّمه طباطبايى، بر اين باورند كه مقصود از آفرينش حوّا از آدم، آفرينش او از جنس آدم است و حتى مدّعى ظهور آيه در اين معنا شده اند، [۲]همان گونه كه چند آيه ديگر بر اين مضمون دلالت دارند، مانند آيه اى كه مى فرمايد: «و از نشانه هاى خداوند آن است كه براى شما همسرانى از ]جنس [خودتان آفريد تا در كنارشان آرامش يابيد». [۳]

با وجود اين به نظر مى رسد ادعاى ظهور آيات دسته اول در معناى ياد شده وجهى ندارد، به ويژه با توجه به اينكه سياق آيه مؤيد آن است كه كلمه «مِن» در هر دو تركيب «مِن نفس واحدة» و «منها» به يك معنا باشد، در حالى كه بر حسب تفسير ياد شده، «من» از نظر نحوى در تركيب نخست «ابتدائيه» و در تركيب دوم «بيانيه» يا به گفته علاّمه طباطبايى «نشويّه» و يا طبق احتمالى كه علامه مجلسى(رحمه الله) داده، [۴] تعليليه است.

از اين گذشته، ادّعاى نشويّه بودن «مِن» نادرست و احتمال بيانيه بودن يا تعليليه بودن آن بعيد است؛ زيرا نشويّه بودن در مواردى است كه يك موجود واحد، معروض تبدل حالات شود، مثل اينكه گفته شود: «جعلت منه اسداً» (از او شيرى ساختم)، و روشن است كه در مسئله آفرينش با دو موجود متمايز سر و كار داريم و بى گمان، شخص آدم به حوّا تبدل نيافته است. احتمال بيانيه بودن هم از اين جهت بعيد است كه با بررسى موارد مشابه در مى يابيم كه «من» بيانيه معمولا بر سر اسماى جنس داخل مى شود [۵] نه اسماى حاكى از مفاهيم جزئى، و در آيه مورد بحث، ضمير «منها» به «نفس واحده» باز مى گردد كه موجودى شخصى (حضرت آدم(عليه السلام)) است، ضمن آنكه تطبيق فنّ «استخدام» به اين صورت كه مرجع ضمير را جنس نفس واحده بدانيم، مستلزم مخالفت با ظاهر است. احتمال تعليليه بودن «من» نيز ضعيف است؛ چون قرآن كريم براى بيان علّت غايى معمولا از حرف «ل» استفاده كرده است و بر طبق اين اسلوب قرآنى بايد در اين آيه نيز «خلق لها زوجها» تعبير مى شد.

بنابراين، اگر ادّعا نكنيم كه ظاهر آيات دسته اول، همان معناى نخست يعنى آفرينش زن از مرد است، دست كم مدّعى اجمال اين آيات مى شويم و هيچ ظهورى را براى آنها نمى پذيريم. به هر حال، موضوع نفى و اثبات در ارتباط با اين آيات، اصل انديشه آفرينش زن از مرد است، ولى درباره چگونگى اين آفرينش و اينكه آيا حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده يا نه، هيچ اشاره اى در قرآن كريم صورت نگرفته است و از اين رو بايد به بررسى رواياتى بپردازيم كه موضوع آفرينش مرد و زن در آنها مطرح شده است.

برخى مفسران [۶] با دقت در اين آيه شريفه گفته ‏اند: «نفس واحده» يك «مفهوم» عام دارد كه بيانگر حقيقت واحد و مشترك همه انسان‏هاست و يك «مصداق» خاص دارد كه بيانگر حضرت آدم عليه‏السلام به عنوان پدر همه انسان‏هاست. به همين جهت اين آيه از يك سو به حقيقت مشترك همه انسان‏ها اشاره دارد كه «حوا» نيز از همان حقيقت مشترك مى ‏باشد و نشان از آن دارد كه زن و مرد از يك گوهر مشترك مى ‏باشند. از سوى ديگر در اين آيه شريفه يك لطافت عاطفى و تربيتى نيز وجود دارد و آن اينكه همگى انسان‏ها را متوجه سرآغاز وجودشان كرده كه همگى از يك ريشه و از يك پدر و مادر هستند لذا دليلى ندارد كه اختلاف داشته باشند بلكه لازم است تقواى الهى را رعايت كنند.

علامه طباطبايى نيز فرموده است كه اين آيه در صدد بيان اين نكته است كه همسر حضرت آدم از جنس خود او آفريده شده است و هر دو تشابه در نوعيت دارند، ولى اين كه همسر حضرت آدم از بدن و عضو او آفريده شده باشد، هرگز آيه بر آن دلالت ندارد. [۷]

بنابراين نه تنها در اين آيه نقش زن ناديده گرفته نشده است، بلكه با صراحت و روشنى تمام، بعد از بيان خاستگاه خلقت آدم و حوّا و گسترش نسل انسانى توسط زن و مرد، در ذيل آيه ضمن اشاره به «ارحام» به نقش ممتاز زن در توليد نسل تأكيد مى ‏ورزد چون «ارحام» اشخاصى هستند كه از طريق «رحم»، به يكديگر مرتبط مى ‏باشند كه در فارسى به آن خويشاوند مى ‏گوييم. بنابراين هم از دلالت انفرادى آيه اول نساء و هم از دلالت مجموعى آيات مشابهه به دست مى ‏آيد كه هرگز قرآن نقش زن را در گسترش نسل بشر ناديده نگرفته است.

روایات آفرینش زن

رواياتى كه از امامان معصوم شيعه در اين زمينه نقل شده، بر دو دسته اند: در دسته اول كه بيشتر اين روايات را در بر مى گيرد، اصل انديشه آفرينش حوّا از آدم و در شمارى از آنها به طور خاصْ انديشه آفرينش حوّا از دنده آدم تأييد شده است. دسته دوم نيز كه شامل چند روايت است، اين انديشه را مردود دانسته و بر ابداعى بودن آفرينش حوّا يا آفريده شدن او از زيادى گِل آدم دلالت دارند.[۸] سند بيشتر روايات دسته اول ضعيف است و در ميان آنها تنها به سه روايت بر مى خوريم كه از اعتبار سندى برخوردارند. در بين روايات دسته دوم نيز روايت معتبرى وجود ندارد و روايتى هم كه مرحوم شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه از زراره و او از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده [۹] و ممكن است صحيح السند تلقى شود، دچار ضعف سندى است؛ زيرا به نظر مى رسد سند شيخ صدوق به زراره در اين روايت، سند ضعيفى است كه وى در كتاب علل الشرايع آن را ذكر كرده، [۱۰] نه سند صحيحى كه در تتمه كتاب من لايحضره الفقيه (مشيخه) به آن اشاره داشته است. [۱۱]

تحلیل روایات

پس تا اينجا چنين به نظر مى آيد كه با سه روايت معتبر سر و كار داريم كه هر سه در دسته اول جاى دارند، ولى دو مورد از اينها، به رغم صحت سند از درجه اعتبار ساقط اند، زيرا مشتمل بر مطلبى هستند كه مشاهدات قطعى خلاف آن را ثابت مى كند. در يكى از اين دو روايت آمده است: «خداوند متعال حوّا را از پايين ترين دنده چپ آدم آفريد و تعداد دنده هاى مردان، ناقص و تعداد دنده هاى زنان، كامل است» [۱۲] و در روايت ديگر نيز مى خوانيم: «مرد در مقايسه با زن يك دنده كمتر دارد، زيرا حوّا از پايين ترين دنده چپ آدم آفريده شد، از اين رو يك دنده از دنده هاى او كاسته شد». [۱۳] پس تنها يك روايت معتبر در اين بحث باقى مى ماند كه فقط اصل انديشه آفرينش حوّا از آدم را تأييد كرده، اما درباره چگونگى اين آفرينش و اينكه آيا حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده يا نه، سخنى نمى گويد. تعبير روايت اين است كه «زن از مرد و مرد از زمين ]خاك[ آفريده شد». [۱۴]

نتیجه گیری

بنابر آنچه گفته شد اگر صرفاً روايات معتبر را مبناى استدلال قرار دهيم، مى توانيم انديشه آفرينش حوّا از دنده آدم را از ديدگاه اسلام، فاقد پشتوانه دينى تلقى كنيم و اگر كسى كثرت روايات ضعيف السند را موجب اطمينان و حجيت بداند، در اين صورت با اشكال تعارض روايات روبه رو خواهد شد كه زمينه اطمينان بخشى روايت ها را از بين مى برد. در نتيجه، انديشه آفرينش حوّا از دنده چپ آدم قابل اسناد به دين اسلام نيست، ولى اصل اين انديشه كه حوّا از آدم آفريده شده، مى تواند به طور مجمل به دين اسناد داده شود و تعبير اسناد اجمالى نيز بدان سبب است كه احتمالات متعددى درباره چگونگى اين آفرينش قابل تصوير است؛ مانند اين احتمال كه در برخى از روايات به آن اشاره شده و آن، آفرينش حوّا از زيادى گِلِ به جاى مانده از آفرينش آدم است. [۱۵]

البته بعضى از انديشمندان مسلمان اين نظر را مطرح كرده اند كه گزاره هاى اِخبارى دين در زمينه هاى علمى و تاريخى به دليل اينكه تعبّد در آنها راه ندارد فاقد حجيّت اند،[۱۶] ولى به نظر مى رسد ادّعاى حجيّت اين نوع گزاره ها با ارتكازات و سيره عقلا و به طور خاص، سيره متشرعه سازگارتر است. بديهى است كه حجيّت در اينجا برخلاف حجيّت در احكام شرعى نمى تواند به معناى «معذِّر و منجِّز بودن» باشد، چون معذّريت و منجّزيتْ اختصاص به حوزه تكاليف دارد و اين نوع گزاره ها در بردارنده تكليف نيستند؛ اما حجيّت به معناى «اعتبار كردن ادلّه ظنّى به منزله علم» قابل التزام است و كمترين اثر اين اعتبار آن است كه بتوانيم مضمون گزاره ها را به دين اسناد دهيم و براى صحّت تعبّد شرعى، همين مقدار اثر، كفايت مى كند.

منابع و پانویس ها

  1. (نساء، 1; همچنين ر.ك: اعراف، 189 و زمر، 6).
  2. الطباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج4، ص136; المجلسى; بحار الانوار; ج11، ص222.
  3. «وَ مِنْ ءَايَـتِهِى أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا» (روم، 21; همچنين ر.ك: نحل، 72 و شورى، 11).
  4. . المجلسى; بحارالأنوار; ج11، ص223.
  5. مانند اين آيه شريفه: «يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَب وَ يَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُس وَ إِسْتَبْرَق» (كهف، 31).
  6. . ر.ك: درس‏هاى تفسير آيه ‏اللّه‏ جوادى آملى، سوره نساء.
  7. . طباطبايى، همان، ص 136- 137.
  8. بحارالأنوار; ج11، ص100ـ116; همچنين ر.ك: مهريزى; شخصيت و حقوق زن در اسلام; 43ـ 49.
  9. الصدوق; من لايحضره الفقيه; ج3، ص379 و وسائل الشيعه; ج14، باب 1 از ابواب مقدمات النكاح و باب 28 از ابواب النكاح المحرّم، ص2 و 267.
  10. الصدوق; علل الشرايع; ج1، ص18 و وسائل الشيعه; ج14، ص3. در اين سند، احمد بن ابراهيم واقع شده كه مشترك بين چند نفر است و نيز ابن نويه يا ابن ثوبه كه مجهول است.
  11. الصدوق; من لايحضره الفقيه; ج4، ص425 و وسائل الشيعه; ج19، ص358.
  12. «انّ الله تبارك و تعالى خلق حوّا من ضلع آدم الايسر الاقصى و اضلاع الرجال تنقص و اضلاع النساء تمام» (وسائل الشيعه; ج17، باب 2 از ابواب ميراث الخنثى، ص577).
  13. «انّ الرجل تنقص اضلاعه من اضلاع النساء بضلع، لانّ حوّاء خلقت من ضلع آدم القصوى اليسرى فنقص من اضلاعه ضلع واحد» (همان; ج17، ص576).
  14. «انّ المرأة خلقت من الرجل... و انّ الرجل خلق من الأرض» (همان; ج14، باب 24 از ابواب مقدمات النكاح، ص42).
  15. المجلسى; بحارالأنوار; ج11، ص115ـ116.
  16. الطباطبايى; الميزان فى تفسير القرآن; ج10، ص351.