زندگی نامه
احمد کسروی در تبریز در خانواده مذهبی در تاریخ14صفر1308 به دنیا آمد، اجدادش ملا بودند، به اذعان کسروی جدش میراحمد نام داشت که مسجدی در هکماوار ساخت و پدر کسروی علاقمند بود پسری داشته باشد که راه پدرش را ادامه دهد پس برای هر فرزند پسرش نام میراحمد می گذاشت و فرزندانش می مردند تا اینکه چهارمین فرزند زنده ماند و پدرش نامش را احمد گذاشت.[۱]
مردم منطقه و خانواده او امید داشتند او به علوم حوزوی روی بیاورد و راه اجدادش را ادامه دهد. خانواده اش از او مراقبت می کردند و نذر می کردند. پدرش با اینکه ملا بود و از بازاریان شهر بود روضه نمی خواند و در خانه هم روضه نمی گرفت به کربلا یا مشهد نمی رفت و معتقد بود سرمایه اش را باید صرف نیازمندان کند. و معتقد بود نان ملایان نان شرک است به همین دلیل به جای ملایی به بازار روی آورده بود. [۲]
کسروی در سن 12 سالگی پدرش ر از دست داد و برای تدبیر امور پدر و خانواده اش به شغل پدر که کارخانه فرش بافی داشت، روی آورد. همچنین یکی از کارهایی که به گردن او افتاد، عمامه به سر کردن و عبا پوشیدن بود تا راه پدر و اجدادش را ادامه دهد و در مجالس شادی و عزای مردم شرکت می کرد. هرچند که به اعتراف خودش از ملایی بیزار بود. اطرافیان از او می خواهند سلوک و روش طلبگی را در ظاهر حفظ کند اما او نمی پسندد و می گوید من نمی توانم، او تصمیم می گیرد وارد بازار شود و برادرانش را برخلاف روش مرسوم به جای مکتب به مدرسه بفرستد.[۳]
به دلیل انحرافات فکری که داشت نهایتا در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴. ش، زمانی که به اتفاق منشی خود (حدادپور) در شعبه ۷ بازپرسی دادگستری حضور داشت، دو تن مسلّح (از جمعیت فدائیان اسلام) ناگهانی به او حمله کردند که وی در این حادثه جان باخت.[۴]
تحصیلات
کسروی بنا برعلاقه ای که به یادگیری سواد داشت به مکتب رفت و به سرعت الفبا و قرآن را آموخت، و به یادگیری فارسی روی آورد، او به اصرار اطرافیان به مدرسه طالبیه رفت این مدرسه، بزرگترین مدرسه تبریز بود تا علوم حوزوی را دنبال کند اما پس از مدتی از این مدرس خارج می شود.[۵]
تحصیلات نوین
پس از اتفاقاتی که در زندگی او رخ می دهد تمایل پیدا می کند علوم روز از جمله نجوم،هندسه، ریاضیات را مطالعه کند و به آموزش زبان های متعدد خارجی روی می آورد او به مدرسه آمریکایی ها وارد می شود و از پنجم دبستان آغاز می کند و انگلیسی را در مدرسه آموزش می گیرد، و در طول عمر خود، زبان های متعددی را آموزش می گیرد.[۶] و در این زمینه کتاب هایی را نوشته است.
سمت های شغلی
کسروی همزمان با آموزش انگلیسی در مدرسه آمریکایی، عربی را در آن مدرسه آموزش می دهد و کتابی در مورد آموزش عربی می نویسد.پس از آن از سوی اداره فرهنگ به آموزش عربی در دبیرستان دعوت می شود. او در سال1298 وارد عدلیه می شود و حدود ده سال در عدلیه می ماند.[۷] در طی خدمت ده ساله خویش در آن وزارتخانه، مقامات زیر را پیمود: عضویت استیناف مازندران، ریاست دادگستری اردبیل، زنجان و خوزستان، دادستانی تهران و خراسان، عضویت دیوان عالی جنایی، و ریاست محاکم بدایت. آنگاه از قضاوت دست کشید و به وکالت دعاوی مشغول گردید.[۸]
دیدگاه
حضور او در آذربایجان که جریان های روشنفکری در آن فعال بودند و قرار گرفتن در کنار افراد رونفکر، مشروطه خواهان و... او را متمایل کرد تا به عقاید روشنفکری روی آورد سفر او به تفلیس عقاید او را محکم تر کرد او موافق مشروطه بود به همین سبب مورد مخالفت اطرافیان و ملاهای اطرافش بود.او با آزادیخواهان آن روز آشنا می شود و به آن ها تمایل پیدا می کند که این افراد در او تاثیرگذار می باشند پس او به مطالعه کتاب های روشنفکران می پردازد[۹]
کسروی، چهره شاخص و سرشناس مکتب تاریخنگاری مشروطه ایران است که دو اثر مشهورش درباره تاریخ مشروطیت ایران، در هفتاد سال اخیر مصدر و محور بسیاری از دیدگاهها و داوریهای تاریخی قرار گرفته و احیاناً مندرجات آنها، همچون مطالب دیگر آثار او، جای جای توسط نویسندگان، نقد شده است. جایگاه کسروی در مکتب تاریخنگاری مشروطیت، تا بدانجاست که بررسیِ صحت و سقم گزارشها و داوریهای او بر پایه اسناد و مدارک معتبر تاریخی، میتواند آزمون خوبی برای درک میزان صحت و اصالت «مکتب تاریخنگاری مشروطه» باشد.[۱۰]
شهرت کسروی، عمدتاً مرهون تکرویهای فکری و عملی، بهویژه تالیفات بحثانگیز او میباشد که درباره موضوعات گوناگون (تاریخی، مذهبی، عرفانی و ...) تحریر نموده است و اساساً همین مخالفتهای «بیپروا» با باورها و عقاید اصولیِ هموطنان مسلمان خویش (همچون نگارش کتاب «شیعیگری» بر ضدّ عقاید تشیع، و سوزاندن بعضی از کتب مذهبی و عرفانی نظیر مفاتیحالجنان و دیوان سعدی و حافظ) بود که به بحثها و جنجالهای بسیاری در زمان او دامن زد و نهایتاً موجبات خشم مسلمانان، و تکفیر و قتل وی را فراهم ساخت.
مواضع تند کسروی بر ضد آیین تشیع و پیشوایان آن، بسیاری از آثار وی (از آن جمله: تاریخ مشروطه ایران) را دقیقاً و عمیقاً پوشش داده و بررسی این مساله، میتواند نقطه شروع خوبی برای آشنایی با «زاویه نگاه» و «شیوه عمل» وی در عرصه تاریخنگاری مشروطیت باشد.[۱۱]
تشیع و روحانیت را مایه بدبختی و عقبماندگی ایران شمرده و معتقد است که باید از هر وسیله و افزاری (از جمله: نگارش و تحلیل تاریخ) برای مقابله با این دین و فرهنگ بهره جست و از حرکتهای «هنجارستیزانه» و «ساختارشکنانه» در این مرز و بوم، بهویژه در قرون اخیر (از اقدامات نادر افشار تا مشروطه سکولار) به شدت حمایت کرد و تصویری مطلوب از آنها به ملت ایران ارائه داد.[۱۲]
اهل نظر نوعاً به وسعت دانستهها و معلومات کسروی در بعضی از رشتهها و موضوعات علمی، معترفاند. اما، به لحاظ منش و روش اخلاقی و عملی، او را واجد خصوصیات منفی زیر میشمارند: محدودیت اطلاعات و در عینحال اظهارنظر و داوری تند و جزمی در همه زمینهها و موضوعات علمی (بدون داشتن آگاهی و تخصص کافی در آنها)، بیذوقی و کجسلیقگی، کیش شخصیت و استبداد به رای، جزماندیشی و یکدندگی، پرخاشگری و خشونتزبانی، قلمی و حتی یدی با مخالفان فکری و سیاسی، و بالاخره: عناد و غرضورزی روش او بود.[۱۳]
او در موضوعات متعدد مثل موضع گیری در مورد پهلوی ها و رضا خان، میرزا کوچک خان، خیابانی دچار تناقض گویی شده است و در مرحله ای از آن ها به بزرگی یاد می کند و در رمرحله دیگر آنها را نقد می کند. او در زمینه دین ورزی یا عدو دین ورزی مردم هم دچار تشتت فکری بود. کسروی تحکیم همبستگی ملی و اجتناب از پراکندگی ایجاب میکند که مردم از نظر باور و اعتقاد راهی روشن و واحد داشته باشند. تشتت عقاید و تعدد کیشها موجب پراکندگی مردم و تزلزل مبانی ملت است. بنابراین ملتی که بخواهد به وحدت و یکپارچگی خود دوام بخشد، باید یک دین واحد و خردمندانه داشته باشد. اما در جواب این سوال که چگونه میتوان یک دین واحد و خردمندانه داشت میگوید: «بیاید ده تن و بیست تن فراهم نشسته خرد را پیشوا سازیم و معنی درست دین را دریابیم و کشاکش و پراکنده سخنی را کنار نهاده همگی یک دل و یک زبان باشیم و آنگاه دیگران را به سوی دین خوانیم».
کسروی در تعریف دین حرفهای ضد و نقیض زیادی میزند. اگر بخواهیم در پیرامون همۀ نوشتههای او به گفتگو بپردازیم و هر یک از کتابهای او را در این خصوص مورد بررسی و بحث قرار دهیم به نتیجۀ مثبتی نخواهیم رسید. با بررسی سه کتاب شیعیگری، ورجاوند بنیاد و در پیرامون اسلام نمی توان فهم دقیقی از نگاه او به دین یافت. به عقیدۀ کسروی یک دینی که همۀ جهانیان بپذیرند، پاکدینی است.و این همان دین خردمندانه ایست که قبلا پیش زمینههای آن را در ذهن مردم ایجاد کرده بود. در نتیجه او فرقهایی به نام کسرویگرایی یا همان پاکدینی را تشکیل میدهد.
با آنکه او دینی بنیاد نهاد و کتاب دینی به نام ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) نوشت و پاکدینان را در حزبی به نام باهماد آزادگان که هدف نهاییاش دست زدن به شورش و ایجاد سر رشتهداری توده (حکومت مردم) و مذهبش پاکدینی است، گردآورد و خود به کررات مدعی برانگیختگی (بعثت) و پیمانداری با خدا شد. با اینحال در بحث با مخالفان خود منکر پیغمبری و دینآوری شد [۱۴]
وي دربارة وحي چنين ميگويد: «وحي را چنين گرفتهاند كه به يك پيغمبري فرشتهاي از آسمان ميآيد و از سوي خدا دستورهاي ميآورد و آن فرشته نيز جبرئيل است... ولي همة اينها پندارهاي عاميانه است اينها نمونههايي از نافهميهاي آخوندهاست... من بياد ندارم كه سخني از ديده شدن جبرئيل يا فرشتة ديگري در بيرون، در قرآن رفته باشد.»[10] احمد كسروي معجزه را دروغ ميداند و ميگويد اين از دروغهايي است كه يهوديان ساختهاند. «جاي گفتوگو نيست كه اينها دروغ است... من ميخواهم بگويم كسي كه به راهنمايي گروهي برخاسته به معجزه چه نياز دارد؟ اساساً معجزه به كار او ارتباط ندارد و نتيجهاي از آن در دست نتواند بود...»مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات
دیدگاه او در مسائل زنان
اولين شماره مجله پيمان، در اول آذرماه 1312ش منتشر شد؛ ديدگاههاى اجتماعى و عقيدتى كسروى را مىتوان در خلال شمارههاى پيمان بدست آورد. كسروى در شمارههايى ابتدائى پيمان سعى كرد چهره حقيقى خود را برملا نسازد و با ارائه مقالات مختلف، از اسلام تعريف و تمجيد مىكرد. ولى به تدريج با بىپروايى جملات خويش را عليه فرهنگ اسلام شروع كرد.[۱۵]
او در مجله پیمان نظرات خود را در موضوع زن و خانواده منتشر کرد که آنها را منظم و مدون کرد و شرح داد وبه صورت کتاب منتشر کرد. نام این کتاب « » می باشد.
آثار
کسروی علاوه بر روزنامهها و ماهنامهها، کتابها و رسالههای بسیاری در زمینههای مختلف تالیف کرد که تعداد آنها بیش از هفتاد جلد بهصورت رسالههای کوچک است. تالیفات وی را میتوان از لحاظ مفهوم و محتوی بر سه دسته طبقهبندی کرد: کتابهای تاریخی، کتابهای تحقیقی در زبانشناسی و کتابهای انتقادی در زمینههای اجتماعی، ادبی و مذهبی. تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، از نوشتههای برجستۀ کسروی است.[۱۶]
کسروی علاوه بر روزنامهها و ماهنامهها، کتابها و رسالههای بسیاری در زمینههای مختلف تالیف کرد که تعداد آنها بیش از هفتاد جلد بهصورت رسالههای کوچک است. نوشتههای او با سبک ویژهایی نوشته شدهاند که مبتکر آن خود کسروی است. سبکی که در آن کمتر کلمهها و واژههای غیر فارسی بکار رفته است و در موارد ضرورت که کلمهایی نمییافت، از لغات پهلوی و فارسی کهن استفاده مینمود و جالبتر اینکه در مواردی هم خودش دست به ابداع زده و واژههایی را نیز ابداع میکرد.[۱۷]
او بيشتر كتب خود را در فاصله سالهاى 1312ش تا 1324ش انتشار داد. غالب آثار او در سال 1357ش، يعنى پس از گذشت چهار دهه مجدداً در سطح وسيعى به چاپ رسيد. رژيم شاه در مقابله با موج انقلاب اسلامى، سعى كرد از مطالب ضد مذهبى او استفاده كند.[۱۸]
نام آثار
- بهائیگری
- تاریخ پانصد ساله خوزستان
- تاریخچه شیر و خورشید
- تاریخ مشروطهٔ ایران
- تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان
- در پیرامون تاریخ
- ده سال در عدلیه (دربارهٔ زندگی خودش)
- زبان پاک
- زندگانی من (دربارهٔ زندگی خودش)
- بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری
- آذربایجان فی ثمانیة عشر عاما
- آیین
- الدرةالثمینة (دستور زبان عربی)
- الطریقة
- النجمةالدریة (دستور زبان عربی)
- پاکخویی
- تاریخچه چپق و غلیان
- چرا از عدلیه بیرون آمدم (دربارهٔ زندگی خودش)
- حافظ چه میگوید؟
- خدا با ماست
- خواهران و دختران ما
- در پیرامون شعر و شاعری
- در پیرامون فلسفه
- در پیرامون مادیگری
- در راه سیاست
- شیخ صفی و تبارش
- صوفیگری
- قیام شیخ محمد خیابانی
- کار، پیشه و پول
- نامهای شهرها و دیههای ایران
- و...
نشریهها
- ماهنامه پیمان (هشت سال و نیم یا هفت دوره سالانه نشر شد)
- روزنامه پرچم (یک سال نشرشد)ویکی پدیا
وفات
شهید نواب صفوی به دستور آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کجرویهای کسروی به ایران آمد. سید مجتبی نواب صفوی روحانی صریح، جوان و بانفوذ بود. او با تشکیل جمعیت فدائیان اسلام به مبارزه با بدخواهان و بداندیشان پرداخت. از میان گروههای تروری که حذف فیزیکی دشمنان را برای رسیدن به اهداف خود برگزیدند، فدائیان اسلام بیشتر از بقیه بر تعالیم اسلامی پافشاری داشتند. هر چند خود نواب موفق به ترور او نشد، زیرا گلوله در تفنگ او گیر کرد و تنها توانست او را زخمی کند. اما برادران امامی از اعضای فدائیان اسلام در اسفند ماه سال ۱۳۲۴ش اینکار را انجام دادند. و کسروی و حدادپور (مشاورش) را در مقابل دادگستری به قتل رسانیدند. [۱۹]
پانویس
- ↑ رک:زندگانی من، احمد کسروی
- ↑ رک: زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ رک: زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ رک: زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ رک: زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ رک: زندگانی من، کسروی، احمد
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://wikinoor.ir/%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%8C_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
- ↑ https://wikinoor.ir/%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%8C_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF
- ↑ https://fa.wikifeqh.ir/احمد_کسروی
منابع
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
- ↑ زندگانی من، کسروی، احمد