رابعه عدویه
زندگینامه
رابِعِۀ عَدَویّه (د ۱۸۰ یا ۱۸۵ ق / ۷۹۶ یا ۸۰۱ م)، از زنان عارف و زاهد قرن دوم / ۸ م، ملقب به تاجالرجال می باشد. کنیۀ رابعـه را «امالخیر» گفتهانـد و ازآنرو که در دستیافتن به کمالات معنوی و مراتب عرفانیگوی سبقت را از مردان ربوده بود، او را «تاجالرجال» لقب دادهاند.[۱] او دختر «اسماعیل عدوی قیسی» بود. نام او را از این جهت رابعه گذاشتند که فرزند چهارم خانواده بود و قبل از خود سه خواهر داشت.[۲] رابعه یکی از کسانی است که فریدالدین عطار در کتاب تذکره الاولیاء از او یاد کردهاست. رابعه صوفی ای بود ربودهٔ جذبات الهیه و در طریقت جذبه اش بر سلوک غلبه داشت. او طبع شاعری هم داشته و اشعاری در عشق به خدا سرودهاست. در منابع تاریخی و آثار صوفیه اطلاعات اندک و پراکندهای دربارۀ زندگی رابعه یافت میشود که اغلب با کرامات و افسانهها، و گاه با احوال و اقوال دیگران درآمیخته است و به همین سبب، بازسازی جزئیات زندگی او بسیار دشوار مینماید. کهنترین منابعی که در آنها نامی از او به میان آمده است، آثار جاحظ (د ۲۵۵ ق / ۸۶۹ م) است که در آنها از او با عنوان رابعۀ قیسیه، در کنار مردان و زنان دیگری که گاه نُسّاک و زهادِ اهل بیان و گاه اهل ورع به شمار آمدهاند، نام برده میشود و در جاهایی دیگر، سخنی از او در زمینۀ شرمداشتن از خواستن چیزی از خداوند نقل میشود. [۳] پس از جاحظ در آثار صوفیانه و منابع تاریخی نیز اطلاعاتی اندک و نقل قولهایی از او را میتوان یافت. آنچه با یقین نسبی میتوان گفت این است که وی اهل بصره بود و به همراه خانوادهاش در زمرۀ موالی عدیّ بن قیس (د ۱۶۰ ق / ۷۷۷ م) از آلعتیک به شمار میآمد و از همین رو، منابع مختلف او را رابعۀ قیسیه و رابعۀ عدویه گفتهاند. [۴] از آنجایی که گروهی از آلعتیک مدتها پیش از تولد رابعه در مرو ساکن بودند، برخی محققان احتمال دادهاند که خانوادۀ رابعه در اصل غیرعرب و ایرانی بودهاند. [۵] همچنین بهسبب درآمیختگی اخبار رابعۀ عدویه و رابعۀ شامیه (د ۲۳۵ ق / ۸۴۹ م)، خادمۀ ابوسلیمان دارانی (د ۲۰۵ ق / ۸۲۰ م) صوفی شامی، و همسر احمد ابن ابیالحواری (د ۲۳۰ ق / ۸۴۵ م)، در برخی منابع نام پدرش را اسماعیل گفتهاند و برخی نیز در این زمینه سکوت کردهاند. [۶]
بههرروی، چنانکه در منابع آمده است، رابعه بهسبب آنکه چهارمین دختر خانواده بود، به این نام نامیده شد. وی در خانوادهای بسیار تهیدست به دنیا آمد و پدر و مادرش در اوان نوجوانی او درگذشتند. در پی خشکسالی بصره، خواهران از هم دور افتادند و رابعه به دست فردی ستمگر ربوده، و بهبردگی فروخته شد. اما صاحبش پس از اینکه مدتی رنج و مشقت بر او روا داشت، با شنیدن مناجاتهای شبانه و دیدن کراماتش وی را رها کرد (عطار، ۷۳-۷۴؛ پند پیران، ۱۴۷؛ نخشبی، ۱۷۹). بعضی گفتهاند که رابعه زیباروی بود و پس از رهایی، رامشگری را پیشۀ خود ساخت و در پی تحولی درونی توبه کرد، اما این مطلب چندان قابل اعتنا نمینماید (عطار، ۷۴؛ بدوی، ۱۷- ۱۹). بههـرروی، روایـت کردهاند که رابعه ازآنپس از مردم کناره گرفت و در گوشهای خلوت گزید و گاه در مجالس درس و ذکر بزرگان شرکت میکرد. گفتهاند که وی در طول حیات خود بارها به زیارت کعبه رفت (عطار، ۷۳-۷۵؛ بدوی، ۴۰؛ نخشبی، ۳۴).
بنابر برخی روایتها، رابعه مدت کوتاهی با عبدالواحد بن زید (شاگرد نامدار حسن بصری) ازدواج کرد، اما میلی به زندگی زناشویی در خود نیافت و از او کناره گرفت. برپایۀ برخی روایتهای دیگر، محمد بن سلیمان هاشمی، امیر بصره (د ۱۷۲ ق / ۷۸۸ م) نیز مایل بود که با او ازدواج کند، اما رابعه نپذیرفت، زیرا ازدواج را با توجه کامل به خداوند ناسازگار میدید (مناوی، ۱۸۰؛ عینالقضات، ۲۵؛ غزالی، ربع مهلکات، ۲۸۲-۲۸۳؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۸۶). داستانهایی نیز دربارۀ خواستگاری حسن بصری از رابعه و دیدارهای آن دو نقل شده که همه بیانگر برتری رابعه بر حسن بصری است و در تذکرههای پیش از عطار نیامده است (عطار، ۷۸-۸۰؛ بدوی، ۳۸- ۳۹، ۵۹-۶۰؛ اسمیث، 10-13). اما چون حسن بصری (د ۱۱۰ ق / ۷۲۸ م) مدتها پیش از رابعه میزیست، میتوان احتمال داد که این روایتها برساختههای بعدی باشد، یا آنکه به رابعۀ دیگری غیر از رابعۀ عدویه اشاره دارد، زیرا در بسیاری از منابع از معاذۀ عدویه نیز در کنار رابعۀ عدویه نام برده میشود و کسان دیگری نیز با نام رابعه ثبت شدهاند.
صوفیان معاصر رابعه بسیارند، اما از میان آنها بهویژه عبدالواحد ابن زید، رباح بن عمرو قیسی، سفیان ثوری، مالک بن دینار، شقیق بلخی و عبده بنت ابی شوال با او معاشرت داشتهاند (سراج، ۳۲۲؛ عطار، ۷۲- ۸۸؛ ابنجوزی، ۴ / ۲۹-۳۰؛ شیبی، ۱ / ۳۱۸؛ بدوی، ۳۶، ۱۳۷- ۱۳۸؛ اسمیث و پلا، 354). رباح بن عمرو قیسی (د ۱۸۰ یا ۱۹۵ ق / ۷۹۶ یا ۸۱۱ م) که خود از «بَکّائین» بود، با رابعه نشست و برخاست داشت و برخی از حکایتهای مربوط به رابعه، داستان گفتوگوی آن دو ست (نک : ابونعیم، ۶ / ۱۹۳، ۱۹۵؛ ابنجوزی، ۴ / ۲۷- ۲۸؛ ماسینیون، «مجموعه [۱]... »، 6).
براساس روایتها، رابعه پس از دورهای ضعف و بیماری درگذشت. در منابع، سالهای ۱۳۵، ۱۸۰ و ۱۸۵ ق بهعنوان سال مرگ او ذکر شده است (ابنخلکان، ۲ / ۲۸۷؛ صفدی، ۱۴ / ۵۲؛ ابنملقن، ۴۰۸؛ ابنعماد، ۱ / ۱۹۳؛ یافعی، ۱ / ۲۸۱). اما محققان جدید با توجه به آنکه روایتهای متعددی از گفتوگوی او با سفیان ثوری در بصره نقل شده است و میدانیم که ثوری پس از ۱۵۵ ق به بصره آمد، و نیز با توجه به دورۀ حکومت محمد بن سلیمان هاشمی در بصره (۱۴۵-۱۷۲ ق / ۷۶۲- ۷۸۸ م)، که یکی از خواستگاران او معرفی شده است، سالهای ۱۸۰ یا ۱۸۵ ق را درستتر میدانند (نک : ماسینیون، «بحث [۲]... »، 239؛ اسمیث، 45؛ شیبی، ۱ / ۳۲۱؛ زین، ۸۵-۸۶؛ بدوی، ۱۲۹-۱۳۲).
رابعه ظاهراً در خارج بصره به خاک سپرده شد و مزار او شاید بعدها در تخریبهای بصره از میان رفته باشد (حفنی، ۱۷۲؛ بدوی، ۱۲۹؛ اسمیث و پلا، همانجا). بااینهمه، دو مزار دیگر نیز به رابعه منسوب است: یکی بر قلۀ کوهی در شرق بیتالمقدس (ابنکثیر، ۱۰ / ۱۸۷؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۸۷؛ ابنملقن، همانجا؛ یافعی، ۱ / ۲۸۲؛ ابنعماد، ۱ / ۱۹۳؛ نبهانی، ۲ / ۷۱؛ بدوی، ۱۲۵)، و دیگری در دمشق (همو، ۱۲۶). اما چون رابعه ظاهراً بهجز مکه، به جای دیگری سفر نکرد، حضور او در این شهرها و درگذشت و تدفینش در آنها نامحتمل مینماید. از رابعه ابیاتی چند، مناجات و جملههای کوتاهی به جای مانده که در منابع مختلف نقل شده است.
اگر سال مرگ رابعه را ۱۸۰ یا ۱۸۵ ق در نظر بگیریم، درمییابیم که دورۀ زندگی او با روزگار ۳ امام شیعه، یعنی صادق (۸۳- ۱۴۸ ق)، کاظم (۱۲۸-۱۸۳ ق) و رضا (ع) (۱۴۸-۲۰۳ ق) معاصر بوده است. اکنون با توجه به اینکه حدود ۳۰ تن از راویان سخنان امام صادق (ع) از میان صوفیه بودند (امینینژاد، ۳۴)، و نیز ماجرای دیدار شقیق بلخی (د ۱۹۴ ق / ۸۱۰ م)، از همنشینان رابعه با امام کاظم (ع) که پس از آن وی راوی سخنان امام شد (دلائل ... ، ۳۱۷؛ نک : ابنجوزی، ۲ / ۱۸۵؛ انصاری، ۲۱۵-۲۱۶)، میتوان احتمال داد که وی با اندیشههای ائمه آشنایی داشته است. شباهت دیدگاههای رابعه دربارۀ حب الٰهی، فنا، توکل، خوف، توبه، معرفت درونی، و مناجاتها و گفتههای او با سخنان علی (ع) در دعای کمیل، و شباهت مناجاتهای او با بخشهایی از مناجات المحبین و صحیفۀ امام سجاد (ع)، و دعاها و سخنان امام صادق (ع) خطاب به فضیل عیاض نیز این گمان را تقویت میکند (نک : مناوی، ۱۰۶؛ شیبی، ۱ / ۳۲۱-۳۲۲، ۲ / ۲۹؛ سهروردی، ۱۸۳؛ عطار، ۸۱، ۸۳، ۸۷- ۸۸؛ جامی، ۶۱۶؛ قشیری، ۲۶۲، ۵۳۱؛ میبدی، ۶ / ۱۷۰-۱۷۱؛ محمد بن منور، ۲۶۳).
پیش از رابعه مهمترین ویژگی تصوف زهد، عبادت و ریاضت افراطی بود و صوفیان معاصر او نیز بیشتر از زمرۀ بکائین، یا اهل اندوه و حزن و گریه بودند؛ اما او با گذر از زهد خشک و ریاضت آمیخته به اندوه و ترس، زهدی عارفانه و عاشقانه را در سلوک عملی خویش در پیش گرفت که واضحترین جلوۀ آن پرهیز از پرداختن به غیر خدا بود. رابعه نخستین صوفی بود که بر یاد خدا همراه با محبت خالصانه، فارغ از شوق بهشت و ترس از دوزخ تأکید میکرد و این دو را آفت پرستش بیشائبۀ خداوند میشمرد (سلمی، ۲۹-۳۱؛ ابوطالب، ۲ / ۱۱۳-۱۱۴؛ غزالی، نیمۀ دوم از ربع منجیات، ۸۶۶؛ عطار، ۸۰، ۸۳، ۸۷). تأکید بسیار او بر حب خداوند و عشق مطلق به او، چنانکه در قلب عاشق هیچ جایی برای چیز دیگری باقی نمیگذارد، و نیز تأکید او بر رعایت شرایط آن، ازجمله تقوا و ترک دنیا، صدق و ترک همۀ دعویها، و اندوهی که برخاسته از دوری و شوق رسیدن است، رابعه را از بسیاری از صوفیان معاصر وی متمایز میسازد، تا آنجا که برخی محققان او را «آغازگر عرفان عاشقانه» در اسلام و «شهید عشق الٰهی» خواندهاند (زین، ۸۸- ۸۹؛ بدوی، ۷۸-۸۰؛ ریتر، ۱۳۷؛ شیمل، 38-40؛ اسمیث، 97-104؛ ماسینیون، «بحث»، 215-216).
معاصرین
رابعه با صوفیانی چون حسن بصری، ابراهیم ادهم، سفیان ثوری و مالک دینار همدوره دانستهاند. همدوره بودن و شاید دیدار رابعهٔ عدویه با حسن بصری قابل تردید است، زیرا حسن بصری در سال ۱۱۰ هجری فوت نمودهاست. احتمالاً با حسن بصری دیگری همدوره بودهاست. جواد نوربخش (۱۳۷۹). [۷]
از منظر دیگران
برخی سخنان
آموزه ها
پیش از رابعه مهمترین ویژگی تصوف زهد، عبادت و ریاضت افراطی بود و صوفیان معاصر او نیز بیشتر از زمرۀ بکائین، یا اهل اندوه و حزن و گریه بودند؛ اما او با گذر از زهد خشک و ریاضت آمیخته به اندوه و ترس، زهدی عارفانه و عاشقانه را در سلوک عملی خویش در پیش گرفت که واضحترین جلوۀ آن پرهیز از پرداختن به غیر خدا بود. رابعه نخستین صوفی بود که بر یاد خدا همراه با محبت خالصانه، فارغ از شوق بهشت و ترس از دوزخ تأکید میکرد و این دو را آفت پرستش بیشائبۀ خداوند میشمرد (سلمی، ۲۹-۳۱؛ ابوطالب، ۲ / ۱۱۳-۱۱۴؛ غزالی، نیمۀ دوم از ربع منجیات، ۸۶۶؛ عطار، ۸۰، ۸۳، ۸۷). تأکید بسیار او بر حب خداوند و عشق مطلق به او، چنانکه در قلب عاشق هیچ جایی برای چیز دیگری باقی نمیگذارد، و نیز تأکید او بر رعایت شرایط آن، ازجمله تقوا و ترک دنیا، صدق و ترک همۀ دعویها، و اندوهی که برخاسته از دوری و شوق رسیدن است، رابعه را از بسیاری از صوفیان معاصر وی متمایز میسازد، تا آنجا که برخی محققان او را «آغازگر عرفان عاشقانه» در اسلام و «شهید عشق الٰهی» خواندهاند (زین، ۸۸- ۸۹؛ بدوی، ۷۸-۸۰؛ ریتر، ۱۳۷؛ شیمل، 38-40؛ اسمیث، 97-104؛ ماسینیون، «بحث»، 215-216). تعالیم رابعۀ عدویه را که برگرفته از جهانبینی توحیدی او ست، میتوان در ۴ زمینۀ اصلی خلاصه کرد: ۱. حب الٰهی، که در آغاز راه عشقی خودخواهانه است، اما به محبت ناب به خداوند میانجامد که از هرگونه حب نفسانی خالی است. رابعه خود اذعان دارد که خداوند را به هر دو نوع از محبت دوست دارد، اما تنها دومی را شایستۀ پروردگارش میداند. خداوند به میانجیگری این حب شدید، حجابها را از پیش روی بنده برمیدارد و راه او را برای رسیدن به خود باز میکند و به این ترتیب، محب با فانی شدن در محبوب، به وصال او دست مییابد. رابعه بر این باور بود که رسیدن و وصال باید در همین دنیا حاصل شود و اگر لذت ذکر مدام و مشاهدۀ محبوب در دنیا چشیده نشود، در آخرت نیز بهرهای برای انسان نخواهد بود (ابوطالب، ۲ / ۱۱۴؛ عطار، ۸۰؛ غزالی، نیمۀ دوم از ربع منجیات، ۸۶۶-۸۶۷؛ بدوی، ۸۰-۸۳). شرط در یافتن و رسیدن به این عشق، که حجابهای معرفتی را از میان برمیدارد و سالک را به مشاهدۀ مولا میرساند، بریدن از غیر خدا در اندیشه، قول، عمل و قلب است تا آنجا که از نظر او، دوستداشتن اولیای خدا، و دشمنداشتن شیطان نیز مصداق توجه به غیر به شمار میآید (غزالی، نیمۀ دوم از ربع منجیات، ۹۴۷، ۱۰۰۳؛ سلمی، ۲۹-۳۰؛ عطار، ۸۰-۸۱، ۸۳، ۸۶؛ سهروردی، ۸۹؛ نخشبی، ۸۲). رابعه تا آنجا پیش میرود که حقیقت کفر و ایمان در دنیا را، فراق و وصال با خداوند در قیامت میداند (میبدی، ۱۰ / ۱۴۹). ۲. خوف از بریدهشدن و جداافتادن از خداوند، در کنار امید به وصال او، همراه با حزن و اندوه شدید از دوری محبوب، چندانکه رابعه خود گاه میشد که از یاد مرگ بر خود میلرزید و با شنیدن آیات جهنم بهشدت میگریست (ابنجوزی، ۴ / ۲۷؛ عطار، ۸۱، ۸۳). ۳. پایبندی به شریعت، در عین فرارفتن از ظاهر و کوشش برای رسیدن به باطن دین، و نیز بیارزششمردن زهدورزی میانتهی و کرامتهای صوفیانه (نخشبی، ۱۸۰؛ پند پیران، ۱۴۷- ۱۴۸؛ عطار، ۷۸). ۴. اهتمام به عبادت بسیار، قناعت و فقر. رابعه مشغولبودن به دنیا را با یاد خداوند قابل جمع نمیدید و وجود روحیۀ رضا، استغنا و حیا در او، نهتنها راه درخواست از خلق را بر او میبست، بلکه حتى مانع از آن میشد که از خدا چیزی بخواهد (قشیری، ۴۲۴؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۸۶-۲۸۷؛ عطار، ۸۴-۸۶؛ هجویری، ۵۲۶؛ ابنجوزی، ۴ / ۲۷- ۲۸). دگرگونیای که رابعه در جهتگیری تصوف زاهدانۀ پیش از خود ایجاد کرد، در اندیشۀ عارفان پس از او مانند بایزید بسطامی، حلاج، احمد غزالی و چهبسا محییالدین ابنعربی نیز تأثیرگذار بود، که خود نیازمند پژوهشی جداگانه است. روایتها و اقوال مربوط به رابعه بهتدریج به جهان غرب نیز راه یافت و بهویژه با نقل داستان حمل آتش در یک دست، و آب در دست دیگر توسط رابعه، به منظور آنکه بهشت و دوزخ را از میان بر دارد، در نوشتههای وقایعنگار لوئی نهم پادشاه فرانسه، و نیز کتاب ژان پُل کامو در ۱۶۴۰ م به جهان مسیحی نیز راه پیدا کرد. طرح روی جلد این کتاب، زنی با لباسی به سبک سرزمینهای شرقی را نشان میدهد که در یک دستش آتشدان و در دست دیگرش سطلی پر از آب دارد و بر فراز سر او خورشیدی میدرخشد، به نشانۀ آنکه او به دنبال آن بود که بهشت و دوزخ را نابود کند، تا آدمیان بدون ترس از دوزخ و امید بهشت، خداوند را از آنرو که سزاوار پرستش است، بستایند (افلاکی، ۳۹۷؛ اسمیث و پلا، 355-356؛ شیمل، ۴۱-۴۲). با آنکه رابعه کرامات و اعمال خارقالعاده را بیارزش میشمرد و آن را انحراف توجه سالک از مقصود اصلی میدانست (نک : عطار، ۷۸)، در منابع کرامتهایی به او نسبت دادهاند که گاه با اسطورهپردازی و تخیل همراه شده، و گاه با اخبار دیگر شخصیتها درهم آمیخته است (نک : همو، ۷۸- ۷۹، ۸۶-۸۷؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۸۷؛ یافعی، ۱ / ۲۸۳؛ بدوی، ۱۱۸-۱۲۲). در منابع گوناگون همچنین از دیرباز اشعاری را به رابعه نسبت دادهاند و به تفسیر آنها پرداختهاند (برای نمونه، نک : ابوطالب، ۲ / ۱۱۴-۱۱۵؛ میبدی، ۵ / ۱۷، ۷ / ۵۴۲؛ غزالی، نیمۀ دوم از ربع منجیات، ۸۶۶-۸۶۷؛ سهروردی، ۸۹؛ نجمالدین، ۱۴؛ یافعی، ۱ / ۲۸۲؛ ابنکثیر، ۱۰ / ۱۸۷).
پانویس
منابع
- تذکرة الالیا، عطار نیشابوری
- دانشنامه جهان اسلام
- دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی
- تاریخ ما
- ویکی پدیا
- ↑ منوفی، نیز ابنخلکان، همانجاها؛ اعتمادالسلطنه، ۳ / ۱۳۸؛ نیز نک : شیمل، ۴۲
- ↑ عطار نیشابوری، 1378، ص 73
- ↑ البیان ... ، ۱۹۱، ۴۴۸، ۴۸۴، الحیوان، ۱ / ۱۷۰، ۵ / ۵۸۹، ۶ / ۵۲.
- ↑ سلمی، ۲۷؛ سراج، ۳۲۲؛ ابنخلکان، ۲ / ۲۸۵؛ ابنکثیر، ۱۰ / ۱۸۶
- ↑ بدوی، ۹-۱۰؛ نوربخش، ۲۴؛ حسینی، ۱۹
- ↑ صفدی، ۱۴ / ۵۱-۵۲؛ منـوفی، ۱ / ۱۵۳؛ نـوربخش، ۲۶؛ بـدوی، ۱۲، ۵۵
- ↑ زنان صوفی. تهران: انتشارات یلدا قلم. ص. ۳۲. شابک ۹۶۴-۵۷۴۵-۱۴-۴.