معنای لغوی خویشاوندی
خويشاوندى از لحاظ لغوی به معنای قرابت، نسبت، خویشی آمده است. [۱] خویشاوندان نیز به بستگان و نزدیکان گفته میشود.[۲]
معنای اصطلاحی خویشاوندی
خویشاوندی پیوندی میان افراد است که بر پایهی همخونی، زناشویی، شیرخوارگی، فرزند-خواندگی و یا اسطورهی توتمی شکل میگیرد. [۳] از نگاه اسلام قرابتی که بر سه مبنای نخست یعنی نسب، سبب و رضاع باشد دارای اثر شرعی و حقوقی است. [۴] برخی خویشاوندی را اینگونه تعریف کردهاند: شبکهای از روابط اجتماعی که بر پایهی ارتباطات سببی، نسبی یا حقوقی استوار است و با قواعدی عرفی یا قانونی که روابط اعضای شبکه را از نظر حقوق، وظایف، تعهدات و هنجارهای رفتاری میان یکدیگر مشخص میکند. [۵]
خویشاوندی در فقه
با توجه به تعاریف ذکر شده برای خویشاوندی میتوان گفت: در فقه به نسبت خانوادگىِ پديد آمده از راه نسب، سبب يا رضاع، خويشاوندى اطلاق میكنند. اين عنوان در بابهايى همچون نكاح و ارث به كار رفته است. [۶] به هر حال، در متون دینی واژههایی مانند « ارحام»، « اولوالارحام»، « اولوالقربی»، « ذویالقربی»، « اقربون» و مشتقات آنها که از دو واژهی رَحِم و قرابت مشتق شدهاند، از مفهوم خویشاوندی حکایت میکنند. [۷]
اسباب خویشاوندی
اسباب قرابت و خویشاوندی سه قسم است:
قرابت نسبی
قرابت نسبى عبارت از خويشاوندى است كه در اثر تولّد يكى از ديگرى و يا دو نفر از يك منشأ بوجود مى آيد. [۸] با این بیان که خويشاوندان نسبى کسانی هستند که از راه ولادت ناشى از نكاح صحيح يا ملک یمین و يا آميزش به شبهه با يكديگر نسبت خانوادگى پيدا میکنند [۹]. مانند پدر و مادر و هرچه بالا روند؛ فرزندان دخترى و پسرى و هرچه پايين روند؛ برادران و خواهران و فرزندان آنان؛ عمّه، خاله، عمو، دايى و فرزندان ايشان. افراد ياد شده جز فرزندان عمه، خاله، دايى و عمو از محارم میباشند. بر نسب آثار و احكامى مترتّب است، مانند ارث و حرمت ازدواج با محارم نسبى. [۱۰] مراد از نسب ناشى از ازدواج و يا به تعبير ديگر نسب قانونى عبارت است از خويشاوندى طفل به پدر و مادرى كه در حين انعقاد نطفه بين آنان نكاح صحيح اعم از دائم و منقطع موجود بوده است. [۱۱]
قرابت سببی
قرابت سببى كه آن را قرابت با مصاهره نيز مىگويند، خويشاوندى است كه در اثر نكاح بين هر يك از زوجين با خويشاوندان ديگرى ايجاد مىگردد. [۱۲] مانند زن و شوهر و مادر و پدر، هر كدام از آن دو نسبت به ديگرى. زوجيّت همچون نسب، داراى آثار و احكام بسيارى است، نظير ارث و محرميّت. [۱۳]
قرابت رضاعی
قرابت رضاعى خويشاوندى است كه بين دو نفر بر اثر شيرخوردن حاصل مىشود، قرابت رضاعى در سنتهای قديمی عرب وجود داشته و اسلام نيز آن را به رسميّت شناخته است. قانون مدنى ايران هم مقرّرات آن را از فقه اماميّه اقتباس كرده است. در قرابت رضاعى، طفلى كه شير زن ديگرى را خورده مرتضع، و زن شيردهنده مرضعه، و شوهر زن صاحب اللّبن ناميده مىشود. [۱۴] به كسانى كه از طريق رضاع با يكديگر نسبت پيدا مىكنند، خويشاوندان رضاعى گويند. بنابراين، زنى كه كودكى را با شرايطى خاص شير داده، مادرِ بچه و شوهر او پدر وى به شمار مىروند؛ چنان كه پدر و مادر آن دو، پدربزرگ و مادربزرگ كودك؛ فرزندان آنها، برادران و خواهران وى و برادران و خواهران آن دو، عمو، دايى، خاله، و عمّهی رضاعى بچه محسوب مىگردند. خويشان رضاعى در حرمت ازدواج مانند خويشان نسبىاند. [۱۵] قرابت رضاعى از حيث حرمت ازدواج در حكم قرابت نسبى است مشروط بر اينكه:
- شير زن از حمل مشروع حاصل شده باشد.
- شير مستقيما از پستان مكيده شده باشد.
- نوزاد حداقل يك شبانه روز متوالى و يا پانزده دفعه شير كامل خورده باشد، بدون اينكه در بين غذاى ديگر يا شير زن ديگر را بخورد.
- شیرخوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد.
- مقدار شيرى كه طفل خورده است از يك زن و از يك شوهر باشد.
بنابراين اگر طفل در شبانه روز مقدارى از شير يك زن و مقدارى از شير زن ديگر بخورد موجب حرمت نمىشود، اگر چه شوهر آن دو زن يكى باشد و همچنين اگر يك زن يك دختر و يك پسر رضاعى داشته باشد كه هريك را از شير متعلق به شوهر ديگر شير داده باشد، آن پسر با آن دختر، برادر و خواهر رضاعى نبوده و ازدواج بين آنها از اين حيث ممنوع نمىباشد. [۱۶]
گسترهی مصداقی خویشاوندی
از نظر گسترهی مصداقی، با توجه به اینکه در منابع دینی حد مشخصی برای خویشاوندی تعیین نشده است، باید به عرف رجوع شود و از آنجا که خویشاوندان در نگاه عرف به خویشاوندان دور و نزدیک تقسیم میشوند، میتوان نتیجه گرفت که نزدیک بودن در صدق مفهوم خویشاوندی دخیل نیست. [۱۷]
خویشاوندی در قرآن
خویشاوندی در قرآن به « ارحام» تعبیر شده است. مقصود از رحم؛ رحم زن( محل رشد جنين) است و جمع آن ارحام است. «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ» آل عمران: 6. «وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ» (لقمان: 34) رحم به معناى فوق در قرآن هميشه جمع آمده است. به قوم و خويش از آن جهت، رحم و ارحام گفته شده كه آنها از يك رحم خارج شدهاند.[۱۸] يعنى ريشه همه يك رحم است. ذو رحم يعنى صاحب قرابت و ذوى الارحام يعنى صاحبان قرابت. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ» نساء: 1. يعنى از خدا و از ارحام بترسيد و قطع رحم نكنيد، مراد از ارحام، خويشان است. «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» انفال: 75. نظير اين آيه، آيه ششم احزاب است كه فرموده «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً». به موجب دو آيه فوق، وارث شخص متوفّى، فقط ارحام اوست نه ديگران و در ميان ارحام هم بعضى از بعض ديگر برتر هستند و با وجود ارحام نزديك، ارحام ديگر ارث نمىبرند مثلا با وجود اولاد، فرزندان اولاد و با وجود برادران، برادر زادگان ارث نمىبرند. مؤمنين و مهاجران و غيره هم با آنكه دوست و رفيق و برادر پيمانى شخصاند، باز حقّى در ارث ندارند؛ مگر آنكه بطور احسان چيزى به آنها داده شود و اينكه رسول خدا بالاتر از خود مؤمنان بر آنهاست و زنانش مادران مؤمنين هستند،اينها هيچ يك سبب ارث نميشوند و «تركه» به ارحام اختصاص دارد.[۱۹]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامهی دهخدا
- ↑ فراهیدی، کتابالعین، ج 3، ص 224
- ↑ ساروخانی، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، ص 384.
- ↑ جلالیزاده، مبادى و اصطلاحات علم فقه، ص: 201
- ↑ جعفری دهقی، محمود، عربستانی، مهرداد،(( خویشاوندی))، دایره المعارف بزرگ اسلامی، شنبه 7 دی 1398
- ↑ هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهمالسلام، ج3، ص: 538
- ↑ بستان، خانواده در اسلام، ص140.
- ↑ امامى، حقوق مدنى ، ج4، ص: 2892
- ↑ نجفی، جواهرالكلام 29/ 243- 244
- ↑ هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج3، ص: 538
- ↑ طاهرى، حقوق مدنى ، ج5، ص: 274
- ↑ یزدی، بررسى فقهى حقوق خانواده، نكاح و انحلال آن، ص: 86
- ↑ هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهمالسلام، ج3، ص: 538
- ↑ یزدی، بررسى فقهى حقوق خانواده، نكاح و انحلال آن، ص:68
- ↑ هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهمالسلام، ج3، ص: 538
- ↑ یزدی، بررسى فقهى حقوق خانواده، نكاح و انحلال آن، ص: 69
- ↑ بستان، خانواده در اسلام، ص141.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، کتاب الراء، ص347
- ↑ قرشى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، چاپ: ششم، 1371 ه.ش، ج3، ص68
منابع
- دهخدا، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، مؤسسه لغتنامه دهخدا، ۱۳۷۷ش.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتابالعین، ج 3، ص 224، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410.
- بستان(نجفی)، خانواده در اسلام،قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، کتاب الراء
- قرشى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، چاپ: ششم، 1371 ه.ش، ج3
- دایره المعارف بزرگ اسلامی
- امامى، سيد حسن، حقوق مدنى، تهران، انتشارات اسلاميه، بیتا.
- طاهرى، حبيب الله، حقوق مدنى، قم، دفترانتشارات اسلامى، 1418 ه ق.
- نجفی، محمدحسن، جواهرالكلام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- هاشمى شاهرودى، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهمالسلام، موسسه دائرةالمعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهمالسلام، مركز پژوهشهاى فارسى الغدير، قم، 1426 ه. ق