بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
خط ۱۱: | خط ۴: | ||
==جنبشهای زنان در جهان اسلام معاصر== | |||
==[[جنبشهای زنان]] در جهان اسلام معاصر== | |||
ابتدا توصیفی از جریانهای کلی جهان اسلام معاصر ارائه میکنیم و در بخش دوم [[زنان]] هویتبخش را ذیل یکی از این جریانها قرار میدهیم. | ابتدا توصیفی از جریانهای کلی جهان اسلام معاصر ارائه میکنیم و در بخش دوم [[زنان]] هویتبخش را ذیل یکی از این جریانها قرار میدهیم. | ||
منظور ما از معاصر نیمه دوم قرن نوزده هست. آنجایی که یک پرسش بنیادینی شکل گرفته است. این پرسش، پرسش از عقبماندگی است. این پرسش در یک فرایند تبدیل به یک بحران هویت در [[جهان اسلام]] شده است. حداقل سه کلانجریان در جهان اسلام آمدهاند که به این پرسش پاسخ بدهند. اولین جریانی که این سؤال را درک کرده، | منظور ما از معاصر نیمه دوم قرن نوزده هست. آنجایی که یک پرسش بنیادینی شکل گرفته است. این پرسش، پرسش از عقبماندگی است. این پرسش در یک فرایند تبدیل به یک بحران هویت در [[جهان اسلام]] شده است. حداقل سه کلانجریان در جهان اسلام آمدهاند که به این پرسش پاسخ بدهند. اولین جریانی که این سؤال را درک کرده، جریان نوگرا یا اصلاحی هست. نسل اولش با طحطاوی و [[خیرالدین تونسی]] است. با [[سید جمال]] و [[محمدعبده]] ادامه پیدا میکند. بعد از [[محمدعبده]] به دو مسیر منحرف میشود. | ||
جریان نوگرا بوده است. با [[رشیدرضا]]ی متأخر به سمت [[سلفیه]] منحرف شده است. با شاگردان [[مسیح]]ی [[عبده]] به سمت [[سکولاریسم]] و [[تجددگرایی]] سوق پیدا کرده است. این که میگویم شاگردان [[مسیحی]]، افراد و مسلمانانی مثل [[عبدالرزاق]] با نوشتن کتاب [[الاسلام و اصول الحکم]] بودند که نهادینه کردند. او گفت اصلاً چه کسی گفته است که دین متولی پاسخگویی به مسائل سیاسی ـ اجتماعی است. یک شیخ الازهری همان حرفهایی را که روشنفکران [[مسیحی]] میگفتند را در جهان اسلام مطرح کرد. گفت [[پیامبر]] چون مردم به او مراجعه کردند این طوری شد نه اینکه جزو شریعتاش و وحی بود که باید این کار را بکند. اگر مردم مراجعه نکرده بودند و پیامبر این کار را نکرده بود [[پیامبر]] وظیفهاش را انجام داده بود. اینکه گفتم نسل اول شاگردان بودند ولی کسانی از منظر اسلامی آمدند و این را [[تئوریزه]] کردند و منجر به جریان [[سکولار]] و [[تجددگرا]] شد. ضعیفترین خط، خط وسط هست. بیشترین طرفداران را آن دو جریان دارند. جریان [[تجددگرا]] پایگاه نخبگانی دارد. عموم مردم در جهان اسلام با آن ارتباط برقرار نمیکنند چون شما را به یک سنت دیگری ارجاع میدهد که مسلمانان با آن ارتباط ندارند. مشکل جریان [[سلفیه]] علیرغم کوشش خیلی زیادی که دارد این است که به پرسش امروز پاسخ نمیدهد. شما را به گذشته میبرد و به امروز نمیآورد. اما جریان وسط سعی میکند خلأهای هر دو گروه را پوشش بدهد. هم امروز را ببیند هم شما را به گذشته ببرد و دوباره به همین دنیا برگرداند و به ما بگوید که مثلاً امام به ما میگوید [[جمهوری]]. [[جمهوری]] مسألهای هست که امروز اتفاق افتاده است. یک فقیه قرن هشتم نهم که به جمهوری فکر نکرده است. چون اصلاً مسأله نبوده است. پس مسأله را از امروز گرفته است. پس موضوعشناس است. میداند مسأله چیست. برمیدارد و به گذشته میبرد. نمیگوید بدعت است. برمیگردد و میگوید [[مردمسالاری دینی]]. [[جمهوری اسلامی]]. یعنی یک سنتزی برای ما دارد درست میکند. اگر به من بگویید مهمترین آورده [[امام خمینی]] چه بوده است و مهمترین دستاورد [[جمهوری اسلامی]] برای کسانی که در جهان عرب چیزهایی را میفهمند حل همین مسأله است. حل بحران هویت است. همین رفت و برگشت که دارد برای این انجام میدهد. چون او دارد از این مسأله رنج میبرد. چون یا کسی دارد او را به گذشته میبرد و به امروز برنمیگرداند یا امروز را از جایی دیگر برایش برمیدارد میآورد و برایش کپی میکند و گذشتهاش را قطع میکند. | |||
جریانها طیفی هستند، جریان اصلاحی، تجدد. هرکدام از اینها یک طیفاند. ممکن است ما یک [[جریان سلفی]] در اینجا داشته باشیم. مثلاً جریان [[سلفی سعودی]]. این [[جریان سلفی]] است ولی این مقدار با نوگرایی فاصله دارد. در این جریان [[تجددگرا]] هم به همین صورت است. ممکن است یک [[تجددگرا]] اینجا باشد یک [[تجددگرا]] اینجا. مثلاً ممکن است شما یک [[تجددگرا]] مثل [[جابری]] داشته باشید و بگویید راز عقبماندگی شما این است که آن فلسفه عقلی که با ابنرشد در مغرب عربی شکل گرفته بود، چون در مشرق عربی با [[ملاصدرا]] و احادیث و اخبار مخلوط شد و مسلمانان را از آن بحث عقلانی خارج کرد این دلیل عقبماندگی است. اگر به آن عقلانیت ابن رشدی برگردید میتوانید به این سؤالاتتان پاسخ دهید. یعنی این دارد نقد تراث میکند. میگوید ما از یک جایی به بعد مسیر را اشتباه رفتیم. باید برگردیم تا جواب مشکلات را پیدا کنید. ولی توی همین طیف یک کسی دیگر را هم داریم [[فؤاد زکریا]]، میگوید شما مشکل دارید؟ راه حلش چیست؟ [[القطیع کامل بین التراث]] یعنی بین گذشته و امروزت را قیچی کن و گذشتهات را کنار بگذار. این همه پرسش را جواب دادهاند بردار و اجرا کن. میخواهم بگویم این یک طیف است. یعنی ممکن است [[جابری]]، [[ارگون]]، [[ابوزید]] را در جریان [[تجددگرا]] قرار بدهید ولی اینکه جایشان کجاست هم خیلی مهم است. مثلاً در [[جریان سلفی]] 18 تا خرده جریان هست ما از [[سلفی اصلاحی]] داریم تا [[سلفی جهادی]]. فرقش این است که از سلفی تقریبی یا سنتی. مثلاً [[سلفی سنتی]] که در [[عربستان]] است میگوید که [[منالسیاسه طردالسیاسه]]، از سیاستمداری این است که در سیاست دخالت نکنی. اطاعت از حاکم هر چه گفت بکن. مثلاً [[محمد بن سلمان]] بگوید [[زنان]] به عرصه اجتماعی بیایند، بیایند. قبلش ممنوع بود، نیایند. چون [[ولایت مطلقه]] از [[ولیامر]] دارد انجام میدهد. [[السیاسه طردالسیاسه]]. پس این حرمت خروج بر حاکم میشود؛ اما اینجا هم داریم که من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون، میگوید خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما چه کسی گفته است که این حکام مسلمان هستند. [[انور سادات]] را چه کسانی ترور کردند؟ چه کسی میگوید [[انورسادات]] بما انزل الله است. هیچ کس نمیگوید. پس هر کس من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون. قاعده درست است که خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما این حاکم مسلمان نیست. بما انزل الله نیست. انور سادات پس حکمش چیست؟ پس وجوب خروج میشود. پس جریانها طیف هستند. هر جریانی را باید بررسی کنیم که طیفاش از کجا تا کجا را دربرمیگیرد. هر متفکری در کجای این جریان قرار میگیرد ولی یک اصول مشترکی باید وجود داشته که همه در آن طیف قرار بگیرند. یعنی نوع پیشفرضها و نگاه به دین و مسائل علمی بین اینها مشترک است. یعنی هیچ متجددی پیدا نمیشود که بگوید دین متولی پاسخگویی به همه سؤالات است ولی هیچ نوگرایی هم نیست که دین را قبول نداشته باشد و اینکه به همه سؤالات شما موظف است پاسخ دهد. یا هیچ [[سلفی]] نیست که مرجعیت قرون مفضله را زیر سؤال برده باشد. | جریانها طیفی هستند، جریان اصلاحی، تجدد. هرکدام از اینها یک طیفاند. ممکن است ما یک [[جریان سلفی]] در اینجا داشته باشیم. مثلاً جریان [[سلفی سعودی]]. این [[جریان سلفی]] است ولی این مقدار با نوگرایی فاصله دارد. در این جریان [[تجددگرا]] هم به همین صورت است. ممکن است یک [[تجددگرا]] اینجا باشد یک [[تجددگرا]] اینجا. مثلاً ممکن است شما یک [[تجددگرا]] مثل [[جابری]] داشته باشید و بگویید راز عقبماندگی شما این است که آن فلسفه عقلی که با ابنرشد در مغرب عربی شکل گرفته بود، چون در مشرق عربی با [[ملاصدرا]] و احادیث و اخبار مخلوط شد و مسلمانان را از آن بحث عقلانی خارج کرد این دلیل عقبماندگی است. اگر به آن عقلانیت ابن رشدی برگردید میتوانید به این سؤالاتتان پاسخ دهید. یعنی این دارد نقد تراث میکند. میگوید ما از یک جایی به بعد مسیر را اشتباه رفتیم. باید برگردیم تا جواب مشکلات را پیدا کنید. ولی توی همین طیف یک کسی دیگر را هم داریم [[فؤاد زکریا]]، میگوید شما مشکل دارید؟ راه حلش چیست؟ [[القطیع کامل بین التراث]] یعنی بین گذشته و امروزت را قیچی کن و گذشتهات را کنار بگذار. این همه پرسش را جواب دادهاند بردار و اجرا کن. میخواهم بگویم این یک طیف است. یعنی ممکن است [[جابری]]، [[ارگون]]، [[ابوزید]] را در جریان [[تجددگرا]] قرار بدهید ولی اینکه جایشان کجاست هم خیلی مهم است. مثلاً در [[جریان سلفی]] 18 تا خرده جریان هست ما از [[سلفی اصلاحی]] داریم تا [[سلفی جهادی]]. فرقش این است که از سلفی تقریبی یا سنتی. مثلاً [[سلفی سنتی]] که در [[عربستان]] است میگوید که [[منالسیاسه طردالسیاسه]]، از سیاستمداری این است که در سیاست دخالت نکنی. اطاعت از حاکم هر چه گفت بکن. مثلاً [[محمد بن سلمان]] بگوید [[زنان]] به عرصه اجتماعی بیایند، بیایند. قبلش ممنوع بود، نیایند. چون [[ولایت مطلقه]] از [[ولیامر]] دارد انجام میدهد. [[السیاسه طردالسیاسه]]. پس این حرمت خروج بر حاکم میشود؛ اما اینجا هم داریم که من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون، میگوید خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما چه کسی گفته است که این حکام مسلمان هستند. [[انور سادات]] را چه کسانی ترور کردند؟ چه کسی میگوید [[انورسادات]] بما انزل الله است. هیچ کس نمیگوید. پس هر کس من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون. قاعده درست است که خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما این حاکم مسلمان نیست. بما انزل الله نیست. انور سادات پس حکمش چیست؟ پس وجوب خروج میشود. پس جریانها طیف هستند. هر جریانی را باید بررسی کنیم که طیفاش از کجا تا کجا را دربرمیگیرد. هر متفکری در کجای این جریان قرار میگیرد ولی یک اصول مشترکی باید وجود داشته که همه در آن طیف قرار بگیرند. یعنی نوع پیشفرضها و نگاه به دین و مسائل علمی بین اینها مشترک است. یعنی هیچ متجددی پیدا نمیشود که بگوید دین متولی پاسخگویی به همه سؤالات است ولی هیچ نوگرایی هم نیست که دین را قبول نداشته باشد و اینکه به همه سؤالات شما موظف است پاسخ دهد. یا هیچ [[سلفی]] نیست که مرجعیت قرون مفضله را زیر سؤال برده باشد. |