مری ولستون کرافت
مری ولستون کرافت ( Mary Wollstonecraft ) (1797 - 1759) در یک خانواده کشاورز تحت نفوذ پدری تنبل و شلوغ و مستعد حمله خشونت آمیز ناشی از مستی و از مادری بردبار و ایرلندی تبار به دنیا آمد. مری، مصمم بود از یک زندگی سرشار و فعال برخوردار شود. وی با تجربه دردناک شخصی و موانع رو در روی یک زن مستقل که برای امرار معاش در تلاش است، آشنا بود و به تربیت خود پرداخت. در سال 1783 مری توانست سرمایه کافی برای تأسیس یک مدرسه دختران در نیووینگتون گرین در حومه شمالی لندن جمع آوری کند. مری در سال 1788 به عنوان یکی از اعضای مرکزی کانون جانسون محسوب شد و به طور منظم با دیگر نویسندگان رادیکال در چاپخانه او در «سنت پل چرچیارد» ملاقات کرد. مری مصمم شد بیانیه معروف سیصد صفحه ای خود را تحت عنوان استیفای حقوق زنان به رشته تحریر درآورد. در این اثر برای اولین بار عقاید روشنگری در مورد مسائل و وضعیت زنان به کار برده شد. این کتاب به محض انتشار پرفروش ترین کتاب و نیز سنگ بنای فمینیسم مدرن گردید. ندای مری در کتاب استیفای حقوق زنان قرن ها طنین انداز بود. مطالبات وی برای پایان دادن به معیارهای دوگانه در کردار زنانه و مردانه، برای حقوق زنان در کار مستقل، زندگی مدنی و سیاسی هنوز هم اساس و پایه فمینیسم امروز را تشکیل می دهد. افکار او در تساوی طلبی و بهره مندی از حقوق برابر با مردان وی را به زندگی مشترک به صورت نامشروع و غیرقانونی سوق می دهد. در سال 1793 مری به پاریس رفت تا خود شاهد انقلاب باشد در آنجا، در 34 سالگی با یک افسر آمریکایی به نام گیلبرت ایملی ملاقات کرد و سخت به او دل بست. امید مری برای یک رابطه ماندگار را روحیه ماجراجوی ایملی که درگیر معاملات تجارت مشکوک بود، سازگار نشد. ثمره این دلدادگی کودکی نامشروع بود. مری در حالی که باردار بود تنها ماند و در اوج کشتار زمان ترور انقلاب فرانسه شاهد قربانیان بی شماری بود که با گوتین اعدام می شدند. نامه های فراوانی به ایملی فرستاد: روح من خسته شده - قلبم بیمار گشته. ایملی زمانی برگشت که فرزندشان فنی به دنیا آمده بود اما بلافاصله مری را به یک سفر 6 ماهه برای جمع آوری اعانه به اسکاندیناوی فرستاد در حالی که با یک زن بازیگر زندگی جدیدی را آغاز کرده بود. در سال 1795، مری فرسوده از این ماجرای عشقی تصمیم گرفت خود را از بالای پل «پوتنی» به رودخانه بیاندازد. با وجودی که موفق به خودکشی نشد اما این ماجرا درمانی شد برای عشقش نسبت به ایملی. مری دوباره قاطعانه تصمیم گرفت به زندگی خود سر و سامانی دهد. او با ویلیام گودین فیلسوف آنارشیست رابطه برقرار کرد. گودین نیز هم چون ماری، به نام آزادی خواهی، هرگونه نظارت و کنترل قانونی را در ازدواج رد می کرد. بدین جهت، تازه هنگام تولد کودک این خانواده، آنها علی رغم میل خود تن به ازدواج دادند. مری در سال 1797 هنگام تولد دخترش، یک مری دیگر درگذشت. شکل گیری موج اول فمینیسم موج اول فمینیسم در سال 1830 شروع شد. موج اوّل فمینیستی با روشنگری های مری ولستون کرافت و بیانیه ی ۳۰۰ صفحه ای اش در سال 1۷۹۲ در انگلستان آغاز شد . مري ولستون كرافت با نوشتن كتاب «حقانيت حقوق زن» تأثير اصلي را بر اين موج گذاشت.مری ولستون کرافت در انگلستان جزء اوّلین زنانی بود که به مبارزه برای احقاق حقوق زنان برخاست و بیانیه ی سیصد صفحه ای تحت عنوان استیفای حقوق زنان در 1۷۹۲ به رشته تحریر درآورد. دختر او بعدها خالق اثر مشهور فرانکشتین شد. همزمان با او و پس از او نیز فعالیت های مختلفی در جنبش زنان رخ داد. در فرانسه طرفداران ژاکوبنها به عنوان زنان شهروند جمهوریخواه، انقالبی خواستار حق رای شدند که بسیاری از آنها در دوره ی ژیروندن ها قلع و قمع گردیدند. نظریههای فمینیستی برای اولین بار در اوایل سال ۱۷۹۴ در نشریاتی از قبیل «تصدیق حقوق زن» توسط مری وولستون کرافت ظهور کرد. مری وُلستونکرافت ، زادهٔ ۲۷ آوریل ۱۷۵۹ در ناحیه «اسپیتال فیلد» در حومهٔ لندن – درگذشتهٔ ۱۰ سپتامبر ۱۷۹۷ ، ادیب و نویسنده انگلیسی بود. وی را نخستین فمینیست انگلستان خواندهاند. مری ولستونکرافت از نویسندگان و فیلسوفان قرن هجدهم بریتانیا بود. او هوادار برابری اجتماعی و آموزشی برای زنان بود. اثر مشهور وی احقاق حقوق زنان که در سال ۱۷۹۲ منتشر گردید از متون کلاسیک فمینیستی محسوب میشود. او رمانها و مقالات متعدد و همچنین سفرنامه و تاریخ انقلاب فرانسه را نگاشتهاست.مری ولستون کرافت مدتی به معلمی پرداخت و چند کتاب از جمله رمان ماری: یک داستان را منتشر کرد. پس از آن در مؤسسه انتشاراتی جیمز جانسون که ناشرش بود مشغول به کار شد. با آغاز انقلاب کبیر فرانسه مری در سال ۱۷۹۲ به پاریس رفت تا شاهد انقلاب باشد. در آنجا با گیلبرت ایملی که سروانی آمریکایی بود زندگی کرد و نخستین دخترش فانی ایملی را در بهار ۱۷۹۴ به دنیا آورد. رابطه آنها تا سال بعد به تیرگی گرایید و مری خودکشی ناموفقی کرد. پس از آن به لندن بازگشت و دوباره به کار در مؤسسه انتشاراتی جانسون پرداخت. جانسون گروه انقلابی بانفوذی را نیز هدایت میکرد و مری به عضویت این گروه درآمد. دیگر اعضا عبارت بودند از:ویلیام گادوین، توماس پین، توماس هولکرافت، ویلیام بلیک و ویلیام ووردزورث. اشتیاق شدید به حقوق طبیعی در اواخر سدهٔ هجدهم، برخی از افراد را بهناچار به طرح مسئلهٔ حقوق زنان سوق داد. مری ولستونکرافت در پاسخ به تأملاتی در باب انقلاب در فرانسه نوشتهٔ ادموند برک، کتاب دفاع از حقوق انسانها را نوشت که در آن ادعا کرد: «حقی که یک انسان در بدو تولد از آن برخوردار است درجهای از آزادی، تمدن و دین است که با آزادی دیگر اشخاصی که با او در جامعه زندگی میکنند، سازگار است.»دو سال بعد احقاق حقوق زنان را به چاپ رساند. وی در آنجا میپرسد: «تصور کنید… آیا وقتی مردان از آزادی خود راضی و خشنودند… این رضایت ظلمی در حق زنان مطیع نیست؟» نظر او دربارهٔ حقوق زنان، کاملاً بر مبنای اصطلاحات آزادیخواهانهٔ برابری و حقوق طبیعی بنا شدهاست.تلاش ليبرالها براي نقد وضع موجود در كتاب مري ولستون كرافت تحت عنوان « دفاع از حقوق زنان » انعكاس يافته است كه به عنوان نقطه عطفي در تاريخ فمينيسم ياد ميشود. وي نگاه تحقيرآميز مردان به زنان را مهمترين مسئله فرودستي آنان ميداند و تلاش زنان براي ايدهآل قرار گرفتن در نظر مردان را نوعي حقارت تلقي ميكند. «مري و ستون كرافت» با انتشار كتاب «حقانيت حقوق زنان» (1792) عقيده خويش را چنين ابراز داشته است كه نابرابري هاي ميان مردان و زنان، نه نتيجه تفاوت طبيعي (زيستي) بلكه ناشي از تأثير محيط و به ويژه حاصل اين واقعيت است كه زنان از آموزش محرومند. بر اين اساس، هم زنان و هم جامعه در كل از محدود كردن زنان به موقعيت پايين تر، زيان مي بينند. بی تردید مهم ترین و نظام یافته ترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست شان را باید در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مری ولستون کرافت انگلیسی دانست که «نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی به زبان انگلیسی» تلقی می شود و معمولاً در نگارش تاریخ فمینیسم آن را نقطه آغاز این اندیشه می دانند یا حتی از آن به عنوان «انجیل فمینیسم» یاد می کنند. او عقیده داشت که نابرابری های میان زنان و مردان، نه نتیجه تفاوت طبیعی (زیستی) بلکه ناشی از تأثیر محیط و به ویژه این واقعیت است که زنان از آموزش محروم اند. او نشان داد که هم زنان و هم جامعه، در کل از محدود کردن زنان به موقعیت پایین تر، زیان می بینند.