آلیسون جاگر[۱]
![]() | |
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | 23 سپتامبر 1942؛ شفیلد، انگلستان، بریتانیا |
مکتب | سوسیال فمینیسم |
زندگینامه
جاگر در شفیلد، انگلستان متولد شد. جاگر مدرک لیسانس فلسفه را در کالج بدفورد، دانشگاه لندن در سال 1964 دریافت کرد و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته فلسفه از دانشگاه ادینبورگ در سال 1967 دریافت کرد. دانشگاه ایالتی نیویورک (SUNY)، بوفالو در سال 1970.[۲] او سوسیال فمینست است و به همجنسگرایی اعتقاد دارد.
آثار جاگر
- Jaggar, Alison; Rothenberg, Paula (1978). Feminist frameworks: alternative theoretical accounts of the relations between women and men. New York: McGraw-Hill.
- Jaggar, Alison (1983). Feminist politics and human nature. Totowa, New Jersey: Rowman & Allanheld.
- Jaggar, Alison; Bordo, Susan R. (1989). Gender/body/knowledge: feminist reconstructions of being and knowing. New Brunswick, New Jersey: Rutgers University Press.
- Jaggar, Alison (1994). Living with contradictions: controversies in feminist social ethics. Boulder, Colorado: Westview Press.
- Jaggar, Alison; Sterba, James P.; Gould, Carol C.; Solomon, Robert C.; Machan, Tibor R.; Galstone, William A.; Fisk, Milton (1995). Morality and social justice: point/counterpoint. Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield Publishers.
- Jaggar, Alison; Young, Iris Marion (2000). A companion to feminist philosophy. Malden, Massachusetts: Blackwell.
- Jaggar, Alison (2005), "Arenas of citizenship: civil society, the state and the global order", in Friedman, Marilyn (ed.), Women and citizenship, Studies in Feminist Philosophy, Oxford New York: Oxford University Press, pp. 91–110.
- Jaggar, Alison (2008). Just methods: an interdisciplinary feminist reader. Boulder, Colorado: Paradigm Publishers.
- Jaggar, Alison; Tooley, Michael; Wolfe-Devine, Celia; Devine, Philip E. (2009). Abortion: three perspectives. New York: Oxford University Press.
- Jaggar, Alison (2010). Thomas Pogge and his critics. Cambridge Malden, Massachusetts: Polity.
- Jaggar, Alison (2014). Gender and global justice. Cambridge, UK Malden, Massachusetts: Polity.
- Jaggar, Alison M. (July 2015). "On Susan Moller Okin's "Reason and feeling in thinking about justice"" (PDF). Ethics. 125: 1127–1131. doi:10.1086/680878. JSTOR 10.1086/680878. S2CID 170851415. Archived from the original (PDF) on 2019-09-04. Retrieved 2019-09-04.
دیدگاهها
تحلیل جاگر در مورد ازخودبیگانگی
جاگر مانند آیریس یانگ نظریهی سیستمهای وحدت یافته را دنبال میکند و همچون او به جای طبقه، مقولهی محوریِ تازهای برای تحلیل مارکسیستی پیش می کشد. جاگر در کتاب سیاست فمینیستی و طبیعت انسان «ازخودبیگانگی» را مفهومی معرفی کرد که می توند چارچوب نظری ای برای ما فراهم کند به گونهای که دیدگاه های اصلی اندیشههای فمینیستی مارکسیست و رادیکال و روانکاو و حتی لیبرال، در آن گرد آیند. جاگر بحث خود درباره «ازخودبیگانگی» زن و چندپارگی و تقسیم شدگی او را در سه بخش با عنوانهای میل جنسی، مادریت و قابلیت فکری سازمان داد. به همان گونه که کارگران مزدی با محصول کار خویش بیگانه یا از آن جدا می شوند، زن نیز با محصول کار خویش یعنی با بدن خویش بیگانه میشود. هر زنی ممکن است بگوید برای خاطر خود رژیم می گیرد یا ورزش می کند یا لباس می پوشد اما در واقع جسم خویش را برای مردان آرایش و پیرایش می کند.
جاگر معتقد است هر زنی ممکن است بگوید به خاطر خود رژیم می گیرد یا ورزش می کند یا لباس می پوشد اما در واقع جسم خویش را برای مردان آرایش و پیرایش می کند. این زن در اینکه بدن او را کجا چگونه، چه وقت با چه کسی مورد بهره برداری قرار می دهد تقریبا هیچ اختیاری ندارد زیرا این بدن می تواند از راه های گوناگون از او ربوده شود، از یک سو با تجاوزجنسی و از سوی دیگر با ایستادن به کنجی در تماشای همه دخترانی که در گذرند. به همین ترتیب، درست مشابه کارگر مزدبر که رفته رفته با خود بیگانه می شود یعنی بدن خود را شیء یا ماشینی محض احساس می کند که نیروی کار را از آن بیرون می کشند، زن نیز رفته رفته با خود بیگانه می شود. همچنان که او به سختی روی بدن خود کار می کند - با باریک کردن ابرو و اصلاح موی زیر بغل، کوچک کرد باسن و بزرگ کردن سینه، لاک زدن به ناخن و پوشیدن کرست - پیکر او برای مردان و برای خودش به شیء بدل می شود، و سرانجام، همان طور که هر کارگر مزدبر برای دریافت بالاترین مزد با کارگران دیگر رقابت می کند زن نیز بر سر جلب نظر مرد یعنی جلب تایید و پسند مردان با زنان دیگر در رقابت است. به نظر جاگر اگر میان زنان همجنسخواه دوستی های عمیق یافته می شود به این دلیل است که این زنان در جلب توجه مردان با هم رقابت ندارند.
به اعتقاد جاگر مادریت نیز مانند میل جنسی برای زنان تجربه ای بیگانه ساز است. چون کسی دیگری جز خود او تصمیم میگیرد که او باید چند بچه بزاید. همینطور زایمان و بچه داری، هنگامی که مهار آن از دست زنان بیرون رود ودر اختیار اصحاب تخصص (اغلب مردان)قرار گیرد تجربه ای بیگانه ساز می شود. او می گوید راه و رسم بچه داری امروزی در نهایت به بیگانگی یا کینه ورزی مادر نسبت به فرزندان خود منتهی می شود.[۳]
به گفته جا گر بسیاری از زنان نه تنها از میل جنسی خود محصول و فرایند مادريت جدا می افتند بلکه با قابلیت های فکری خویش نیز بیگانه می شوند. زن چنان نامطمئن از خود بار می آید که در حضور دیگران از بیان نظرات خویش طفره می رود، چون می ترسد افکار او ارزش بیان نداشته باشند؛ و در راهروهای مقدس محیط های دانشگاهی که به شتاب بالا و پایین می رود مدام در این هراس است که مبادا تصور شود متظاهر به دانشوری است که دانشور واقعی. به گمان جاگر از آن جا که مردان قواعد اندیشه و گفتمان را بنا نهاده اند زنان هرگز خود را راحت احساس نمی کنند.
به همان اندازه که یانگ تقسیم کار جنسی را برای حیات سرمایه داری ضروری می دانست، جاگر نیز معتقد بود «بهره گیری از چارچوب نظري ازخودبیگانگی مشخص می کند که ستم کنونی بر زنان پدیده ای منحصر به شکل سلطه مردانه در سرمایه داری است.» در سایه نظام سرمایه داری سرکوب زنان به شکل بیگانگی او با همه چیز و همه کس رخ می نماید به ویژه بیگانگی با «خود» او که می توانست سرچشمه یکپارچگی او باشد. [۴]
نقد جاگر به فمینیسم لیبرال
جاگر سه اشکال عمده به لیبرالیسم وارد میکند: الف)دوگانگی هنجاری، وقتی که تمام ظرفیت روانی و فکر این فلسفه در این خلاصه میشود که “چه چیز در انسان بودن به صورت اخص ارزشمند است” ب)فردگرایی انتزاعی، این فرض که مولفههای مهم انسانیت، ویژگیهای فردگرایی هستند و به¬طور مستقل از هر زمینهی خاص اجتماعی تعریف میشوند.
به بیان آلیسون جاگر، با درکی که این تفکر از طبیعت انسان دارد وجه ممیزه ما انسانها در قابلیت خردورزی است. حکم بر این که خردورزی ما را از موجودات دیگر متمایز میکند البته چندان گویا نیست، بنابراین لیبرالها کوشیدهاند از راههای گوناگون تعریفی برای خردورزی با تاکید بر جنبههای اخلاقی یا جنبههای مصلحتجویانه آن به دست دهند. هرگاه عقل به توانایی درک اصول عقلانی اخلاق تعبیر شود تاکید بر ارزش آزادی عمل افراد است. در مقابل، هرگاه عقل به توانایی محاسبه بهترین راه برای نیل به هدفی دلخواه تعبیر شود ارزش خودشکوفایی مورد تاکیید قرار میگیرد. لیبرالها هر تعریفی که از خردورزی داشته باشند در هر حال اتفاق نظر دارند که جامعه سالم جامعهای است که به افراد امکان آزادی عمل و شکوفایی خود را بدهد. برای نمونه دفاع لیبرالیسم از آزادی مذاهب بر این مبنا نیست که رفاه عمومی جامعه بیش تر میشود یا اینکه زندگی مومنانه در ذات خود از زندگی کفر آمیز ارزشمندتر است، بلکه به این دلیل است که افراد حق دارند زندگی معنوی خویش را به اختیار برگزینند. همین حکم برای تمامی حقوقی که ما عموماً از آنها به حقوق بنیادین انسان تعبییر میکنیم صادق است.[۵][۶]
نقد دیدگاههای جاگر
ازآنجاكه فمينيسم سوسيال، تركيبي از دو گرايش فمينيسم راديكال و فمينيسم ماركسيستي محسوب ميشود، از انتقادات وارد بر هر كدام از گرايشهاي ياد شده برخوردار است؛ بهويژه از جهت فروكاستن مسئله زنان به مسئله كارگران و پذيرش چارچوب تحليلي ماركسيسم.[۷] کاترین مکینان بر دو اساس به کوششهایی که برای ایجاد فمینیسم تلفیقی سوسیالیستی صورت می گیرد ایراد وارد کرده است. نخست آنکه اینگونه بر هم نهاده ها فقط مسائل اصلی فمینیستی مانند تولید مثل و میل جنسی و تربیت کودک را در دل «تحلیلی مارکسیستی که در اساس تحولی نیافته است» جای می دهند. دوم آنکه این گونه برهم نهاده ها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو می کاهند.[۸] اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهره گیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن زنان در سرمایه داری مهم ترین پدیده ای است که فمینیسم سوسیالیستی باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم ازخودبیگانگی بود و میگفت ستم بر زنان را باید به جای طبقه بر حسب ازخودبیگانگی تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه سیستمهای وحدتیافته یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد مارکسیستی تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریهها به زنان اجازهی پرسش و پاسخ درباره ی مسائل پیش پا افتاده ی تولبدمثل و میل جنسی و تربیت فرزند را نمیدهند.[۹]
نقد نظام مردسالاری
مردسالاري، نظامي از ستم و تبعيض عليه زنان است كه در تمامي حوزههاي زندگي، اعم از روابط شخصي، رفتارهاي جنسي (تجاوز، فحشا، مزاحمت جنسي) و عرصههاي ديگر اجتماع، فرهنگ، اعمال و تقويت ميشود؛ در واقع از منظر فمينيستهاي راديكال، مردسالاري يك نظام اعم يا فرانظام است؛ به اين معنا كه تمام ستمها و تبعيضها در نظامهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي توسط نظام مردسالار طراحي و تقويت ميشود و هماهنگي ميان نظامهاي متفاوت براي استمرار سلطة جنس يا طبقة مذكر بر جنس يا طبقة مؤنث، توسط اين نظام صورت ميگيرد.[۱۰] از نظر آنها مردسالاري امري فراتاريخي[۱۱] است و اختصاص به يك دوره تاريخي و يا يك فرهنگ ندارد. قبل از ورود به نقد مفهوم مردسالاري، لازم است پيشفرض جنبشهاي فمينيستي مبنيبر تعميم ستم و تبعيض يك جنس بر جنس ديگر مورد سؤال قرار گيرد. ادعاي اصلي اين پيشفرض آن است كه زنان در طول تاريخ و بهواسطة جنسیتشان، هميشه و در همه حال از موقعيت فروتري نسبت به مردان برخوردار بودهاند و برخي از اشكال اين فرودستي در قالب ستم و تبعيض قابل شناسايي است. در مورد اين ادعا بايد گفت: اولاً اثبات فراگيري ظلم و ستم در طول تاريخ و با اين گستردگي، بايد بهصورت گزارشهاي مستند و تاريخي صورت گيرد و چنين گزارشهايي نه وجود دارند و نه عملاً امکانپذیر هستند. ثانياً ادعاي ظلم و ستم و تبعيض عليه زنان، عموماً با پيشفرضهاي نظام سرمايهداري و مدرن و بعضاً ماركسيستي صورت ميگيرد كه در آن، خانواده منشأ ظلم و ستم است و تفاوتهاي حقوقي و نقشهای جنسيتی متمايز، مصاديق روشن تبعيض عليه زنان هستند؛ بهتعبيرديگر فمينيستها تاريخ خانواده، تاريخ تفاوتهاي حقوقي و تاريخ نقشهاي متمايز جنسيتي را با تاريخ ظلم و ستم عليه زنان يكي گرفتهاند. 1. يكي از اشكالات اساسي در نقد مردسالاري ـ كه بر بسياري از آموزههاي ديگر فمينيستي نيز وارد است ـ ابهام مفهومي اين واژه است. فمينيستها تصويري از مردسالاري ارائه ميكنند كه زيرمجموعة هيچكدام از نظامهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي نيست، بلكه فراتر از اين نظام و به نوعي تدبيركنندة آن است. حال جاي اين سؤال باقي است كه واقعاً چه تصويري از اين نظام وجود دارد و چه عاملي آن را ايجاد كرده است؟ فرض بر اين است كه هيچكدام از نظامهاي يادشده، توانايي ايجاد مردسالاري را ندارند؛ از طرفي نظامهاي يادشده، هم بهلحاظ تاريخي و هم بهلحاظ جغرافيايي از چنان تنوعی برخوردارند كه نميتوانند منشأ امري ثابت و فراتاريخي مانند مردسالاري باشند. 2. ميان ايدة مردسالاري تاريخي و تصوير ادعايي مبنيبر مادرسالاري اوليه نيز تعارضي وجود دارد. 3. فرایند موفقيت نظام مردسالاري در گفتمان فمينيستي بههيچوجه تبيين نميشود. چرا با وجود نظامهاي متفاوت سياسي، اجتماعي و اقتصادي، نظام مردسالاري در همهجا ـ به زعم فمينيستها ـ بهنحو يكسان موفق بوده است؟ چرا طبقة فرودست زنان در برابر اين سلطه مقاومت نكرده است؟ و چگونه در دورانهاي قبل و با نبود تكنولوژي ارتباطات، هماهنگي در نحوة عمل نظام مردسالاري صورت ميگرفته است؟ 4. اگر بپذيريم استيلاي نظام مردسالار تا اين حد فراگير است كه تمامي ابعاد فرهنگي، سياسي، اجتماعي و حتي مقولة دانش را فراگرفته است، بايد بپذيريم كه ايده يا جنبش فمينيستي، معلول سلطة همين نظام مردسالار است و بروز و ظهور اين جنبش، خود معلولِ بازي جديد نظام مردسالاري است؛ بهعلاوه در صورت استيلاي فراگير نظام مردسالار، برونرفت از اين سلطه عملاً غيرممكن است[۱۲] و اين امر با ماهيت رهاييبخش اين جنبش ناسازگار است. به دلیل وجود اين دسته از اشكالات است كه برخي از فمينيستهاي متأخر با اين توصيفات جهانشمول از مردسالاری مخالفاند؛ برای مثال شيلا روباتم با قرائتهاي غيرتاريخي از مردسالاري مخالف است؛ ضمنآنکه برخي فمينيستهاي انسانشناس تلاش دارند مردسالاري را به جامعهپذيري و عمل اجتماعي نسبت دهند.[۱۳]
مدخلهای مرتبط
پانویس
- ↑ Alison M. Jaggar.
- ↑ "Curriculum Vitae" (PDF). Archived from the original (PDF) on 2014-02-25.
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ صص300-303.
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ صص304-305.
- ↑ Jaggar,1983.
- ↑ جاگر، آليسون؛ چهار تلقي از فمينيسم . ترجمه س . اميري؛ مجله زنان، مرجـع فمينيـسم، 1378، شماره 6.
- ↑ حسين بستان (نجفی)؛ نابرابري و ستم جنسي از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 59.
- ↑ MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ ص305.
- ↑ حسین بستان (نجفی)؛ نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم؛ ص 80.
- ↑ شيلا روباتم ميگويد: «چيزي نيست كه ساختة دست مرد نباشد؛ نه تفكر، نه زبان و نه كلمات؛ حتي اكنون چيزي وجود ندارد كه به دست مردان ساخته نشده باشد؛ حتي خود من؛ بهويژه خود من» (شيلا روباتم؛ زنان در تكاپو: فمينيسم و كنش اجتماعي؛ ترجمة حشمتالله صباغی؛ ص 435).
- ↑ اين اشكال شبيه اشكالي است كه برخي بر هايدگر و فوكو وارد ميدانند. بنابر آموزههاي اين دو فيلسوف، سلطة مدرنيته عامترين سلطههاست؛ در نتيجه برونرفت از آن عملاً ناممكن است.
- ↑ مگي هام و سارا گمبل؛ فرهنگ نظريههاي فمينيستي؛ ترجمة فیروزه مهاجر و دیگران؛ ص 325. در اينجا تلاش بر نفی کلی مردسالاري نیست، بلكه بر، جلوگیری از تعميم آن است؛ چهاینکه وجود برخي شيوههای مردسالارانه در بسياري از فرهنگها قابل انكار نيست؛ اما در تحليل آن، ارجاع مردسالاري به فرهنگ و در نتيجه توصيه به اصلاحات فرهنگي راهگشاست.