جریانهای فکری زنان ( جهان اسلام): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
در جهان اسلام معاصر( نیمه دوم قرن نوزده)، یک پرسش بنیادینی شکل گرفته است. این پرسش، پرسش از عقبماندگی است که در یک فرایند تبدیل به یک بحران هویت در جهان اسلام شده است. حداقل سه کلانجریان در جهان اسلام آمدهاند که به این پرسش پاسخ بدهند. جریان اصلاحی، جریان تجددگرا، جریان وسط | |||
==جریان نوگرا یا اصلاحی== | |||
جریان نوگرا با رشیدرضای متأخر به سمت سلفیه منحرف شده است. با شاگردان مسیحی عبده به سمت سکولاریسم و تجددگرایی سوق پیدا کرده است. این که میگویم شاگردان مسیحی، افراد و مسلمانانی مثل عبدالرزاق با نوشتن کتاب الاسلام و اصول الحکم بودند که نهادینه کردند. او گفت اصلاً چه کسی گفته است که دین متولی پاسخگویی به مسائل سیاسی ـ اجتماعی است. یک شیخ الازهری همان حرفهایی را که روشنفکران مسیحی میگفتند را در جهان اسلام مطرح کرد. گفت پیامبر چون مردم به او مراجعه کردند این طوری شد نه اینکه جزو شریعتاش و وحی بود که باید این کار را بکند. اگر مردم مراجعه نکرده بودند و پیامبر این کار را نکرده بود پیامبر وظیفهاش را انجام داده بود. اینکه گفتم نسل اول شاگردان بودند ولی کسانی از منظر اسلامی آمدند و این را تئوریزه کردند و منجر به جریان سکولار و تجددگرا شد. | اولین جریانی که این سؤال را درک کرده، جریان نوگرا یا اصلاحی هست. نسل اولش با طحطاوی و خیرالدین تونسی است. با سید جمال و محمدعبده ادامه پیدا میکند. بعد از محمدعبده به دو مسیر منحرف میشود. | ||
جریان نوگرا با رشیدرضای متأخر به سمت سلفیه منحرف شده است. با شاگردان مسیحی عبده به سمت سکولاریسم و تجددگرایی سوق پیدا کرده است. این که میگویم شاگردان مسیحی، افراد و مسلمانانی مثل عبدالرزاق با نوشتن کتاب الاسلام و اصول الحکم بودند که نهادینه کردند. او گفت اصلاً چه کسی گفته است که دین متولی پاسخگویی به مسائل سیاسی ـ اجتماعی است. یک شیخ الازهری همان حرفهایی را که روشنفکران مسیحی میگفتند را در جهان اسلام مطرح کرد. گفت پیامبر چون مردم به او مراجعه کردند این طوری شد نه اینکه جزو شریعتاش و وحی بود که باید این کار را بکند. اگر مردم مراجعه نکرده بودند و پیامبر این کار را نکرده بود پیامبر وظیفهاش را انجام داده بود. اینکه گفتم نسل اول شاگردان بودند ولی کسانی از منظر اسلامی آمدند و این را تئوریزه کردند و منجر به جریان سکولار و تجددگرا شد. مشکل جریان سلفیه علیرغم کوشش خیلی زیادی که دارد این است که به پرسش امروز پاسخ نمیدهد. شما را به گذشته میبرد و به امروز نمیآورد. | |||
==جریان تجددگرا== | |||
جریان تجددگرا پایگاه نخبگانی دارد. عموم مردم در جهان اسلام با آن ارتباط برقرار نمیکنند چون شما را به یک سنت دیگری ارجاع میدهد که مسلمانان با آن ارتباط ندارند. | |||
==جریان وسط== | |||
ضعیفترین خط، خط وسط هست. بیشترین طرفداران را آن دو جریان دارند. اما جریان وسط سعی میکند خلأهای هر دو گروه را پوشش بدهد. هم امروز را ببیند هم شما را به گذشته ببرد و دوباره به همین دنیا برگرداند. مثلاً امام به ما میگوید جمهوری. جمهوری مسألهای هست که امروز اتفاق افتاده است. یک فقیه قرن هشتم نهم که به جمهوری فکر نکرده است. چون اصلاً مسأله نبوده است. پس مسأله را از امروز گرفته است. پس موضوعشناس است. میداند مسأله چیست. چون او دارد از این مسأله رنج میبرد. چون یا کسی دارد او را به گذشته میبرد و به امروز برنمیگرداند یا امروز را از جایی دیگر برایش برمیدارد میآورد و برایش کپی میکند و گذشتهاش را قطع میکند. | |||
جریانها طیفی هستند، جریان اصلاحی، تجدد. هرکدام از اینها یک طیفاند. ممکن است ما یک جریان سلفی در اینجا داشته باشیم. مثلاً جریان سلفی سعودی. این جریان سلفی است ولی این مقدار با نوگرایی فاصله دارد. در این جریان تجددگرا هم به همین صورت است. ممکن است یک تجددگرا اینجا باشد یک تجددگرا اینجا. مثلاً ممکن است شما یک تجددگرا مثل جابری داشته باشید و بگویید راز عقبماندگی شما این است که آن فلسفه عقلی که با ابنرشد در مغرب عربی شکل گرفته بود، چون در مشرق عربی با ملاصدرا و احادیث و اخبار مخلوط شد و مسلمانان را از آن بحث عقلانی خارج کرد این دلیل عقبماندگی است. اگر به آن عقلانیت ابن رشدی برگردید میتوانید به این سؤالاتتان پاسخ دهید. یعنی این دارد نقد تراث میکند. میگوید ما از یک جایی به بعد مسیر را اشتباه رفتیم. باید برگردیم تا جواب مشکلات را پیدا کنید. ولی توی همین طیف یک کسی دیگر را هم داریم فؤاد زکریا، میگوید شما مشکل دارید؟ راه حلش چیست؟ القطیع کامل بین التراث یعنی بین گذشته و امروزت را قیچی کن و گذشتهات را کنار بگذار. این همه پرسش را جواب دادهاند بردار و اجرا کن. میخواهم بگویم این یک طیف است. یعنی ممکن است جابری، ارگون، ابوزید را در سلفی سنتی که در عربستان است میگوید که منالسیاسه طردالسیاسه، از سیاستمدار انور سادات را چه کسانی ترور کردند؟ چه کسی میگوید انورسادات بما انزل الله است. هیچ کس نمیگوید. پس هر کس من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون. قاعده درست است که خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما این حاکم مسلمان نیست. بما انزل الله نیست. انور سادات پس حکمش چیست؟ پس وجوب خروج میشود. پس جریانها طیف هستند. هر جریانی را باید بررسی کنیم که طیفاش از کجا تا کجا را دربرمیگیرد. هر متفکری در کجای این جریان قرار میگیرد ولی یک اصول مشترکی باید وجود داشته که همه در آن طیف قرار بگیرند. یعنی نوع پیشفرضها و نگاه به دین و مسائل علمی بین اینها مشترک است. یعنی هیچ متجددی پیدا نمیشود که بگوید دین متولی پاسخگویی به همه سؤالات است ولی هیچ نوگرایی هم نیست که دین را قبول نداشته باشد و اینکه به همه سؤالات شما موظف است پاسخ دهد. یا هیچ [[سلفی]] نیست که مرجعیت قرون مفضله را زیر سؤال برده باشد. | جریانها طیفی هستند، جریان اصلاحی، تجدد. هرکدام از اینها یک طیفاند. ممکن است ما یک جریان سلفی در اینجا داشته باشیم. مثلاً جریان سلفی سعودی. این جریان سلفی است ولی این مقدار با نوگرایی فاصله دارد. در این جریان تجددگرا هم به همین صورت است. ممکن است یک تجددگرا اینجا باشد یک تجددگرا اینجا. مثلاً ممکن است شما یک تجددگرا مثل جابری داشته باشید و بگویید راز عقبماندگی شما این است که آن فلسفه عقلی که با ابنرشد در مغرب عربی شکل گرفته بود، چون در مشرق عربی با ملاصدرا و احادیث و اخبار مخلوط شد و مسلمانان را از آن بحث عقلانی خارج کرد این دلیل عقبماندگی است. اگر به آن عقلانیت ابن رشدی برگردید میتوانید به این سؤالاتتان پاسخ دهید. یعنی این دارد نقد تراث میکند. میگوید ما از یک جایی به بعد مسیر را اشتباه رفتیم. باید برگردیم تا جواب مشکلات را پیدا کنید. ولی توی همین طیف یک کسی دیگر را هم داریم فؤاد زکریا، میگوید شما مشکل دارید؟ راه حلش چیست؟ القطیع کامل بین التراث یعنی بین گذشته و امروزت را قیچی کن و گذشتهات را کنار بگذار. این همه پرسش را جواب دادهاند بردار و اجرا کن. میخواهم بگویم این یک طیف است. یعنی ممکن است جابری، ارگون، ابوزید را در سلفی سنتی که در عربستان است میگوید که منالسیاسه طردالسیاسه، از سیاستمدار انور سادات را چه کسانی ترور کردند؟ چه کسی میگوید انورسادات بما انزل الله است. هیچ کس نمیگوید. پس هر کس من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون. قاعده درست است که خروج بر حاکم مسلمان حرام است اما این حاکم مسلمان نیست. بما انزل الله نیست. انور سادات پس حکمش چیست؟ پس وجوب خروج میشود. پس جریانها طیف هستند. هر جریانی را باید بررسی کنیم که طیفاش از کجا تا کجا را دربرمیگیرد. هر متفکری در کجای این جریان قرار میگیرد ولی یک اصول مشترکی باید وجود داشته که همه در آن طیف قرار بگیرند. یعنی نوع پیشفرضها و نگاه به دین و مسائل علمی بین اینها مشترک است. یعنی هیچ متجددی پیدا نمیشود که بگوید دین متولی پاسخگویی به همه سؤالات است ولی هیچ نوگرایی هم نیست که دین را قبول نداشته باشد و اینکه به همه سؤالات شما موظف است پاسخ دهد. یا هیچ [[سلفی]] نیست که مرجعیت قرون مفضله را زیر سؤال برده باشد. | ||
خط ۱۲: | خط ۲۰: | ||
حداقل سه کلانجریان در جهان اسلام در پاسخ به بحران هویتش به وجود آمد. هیچ فردی در جهان اسلام وجود ندارد مگر اینکه در یکی از این سه جریان جا میگیرد. میخواهد شیعه باشد، زیدی باشد، سنی باشد، هر چه میخواهد باشد. مسلمان باشد. هر مسلمانی ذیل یکی از سه تا قرار میگیرد. | حداقل سه کلانجریان در جهان اسلام در پاسخ به بحران هویتش به وجود آمد. هیچ فردی در جهان اسلام وجود ندارد مگر اینکه در یکی از این سه جریان جا میگیرد. میخواهد شیعه باشد، زیدی باشد، سنی باشد، هر چه میخواهد باشد. مسلمان باشد. هر مسلمانی ذیل یکی از سه تا قرار میگیرد. | ||
==اندیشمندان زن جریان وسط== | |||
در بخش دوم تمرکز ما بر جریان دوم با تکیه بر روی [[اندیشمندان زن]] دوره معاصر میرود که در الگوی هویتبخش ما چند [[زن]] شاخص [[زینب غزالی]]، [[عائشه عبدالرحمان]] یا [[بنتالشاطئ]] است و [[منی ابوالفضل]] که [[زن]] [[طه الوانی]] است. این دو [[زن]] و [[شوهر]] اندازه صد تا متفکر در دوره معاصر آورده فکری داشتند. | در بخش دوم تمرکز ما بر جریان دوم با تکیه بر روی [[اندیشمندان زن]] دوره معاصر میرود که در الگوی هویتبخش ما چند [[زن]] شاخص [[زینب غزالی]]، [[عائشه عبدالرحمان]] یا [[بنتالشاطئ]] است و [[منی ابوالفضل]] که [[زن]] [[طه الوانی]] است. این دو [[زن]] و [[شوهر]] اندازه صد تا متفکر در دوره معاصر آورده فکری داشتند. |