مری ولستون کرافت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
اشتیاق شدید به [[حقوق طبیعی]] در اواخر سدهٔ هجدهم، برخی از افراد را بهناچار به طرح مسئلهٔ حقوق زنان سوق داد. مری ولستونکرافت در پاسخ به تأملاتی در باب انقلاب در فرانسه نوشتهٔ [[ادموند برک]]، کتاب [[دفاع از حقوق انسانها]]<ref>A Vindication of the Rights of Men.</ref> را نوشت که در آن ادعا کرد: «حقی که یک انسان در بدو تولد از آن برخوردار است درجهای از آزادی، تمدن و دین است که با آزادی دیگر اشخاصی که با او در جامعه زندگی میکنند، سازگار است.» دو سال بعد [[احقاق حقوق زنان]]<ref>A Vindication of the Rights of Woman.</ref> را به چاپ رساند. وی در آنجا میپرسد: «تصور کنید… آیا وقتی مردان از آزادی خود راضی و خشنودند… این رضایت ظلمی در حق زنان مطیع نیست؟» | اشتیاق شدید به [[حقوق طبیعی]] در اواخر سدهٔ هجدهم، برخی از افراد را بهناچار به طرح مسئلهٔ حقوق زنان سوق داد. مری ولستونکرافت در پاسخ به تأملاتی در باب انقلاب در فرانسه نوشتهٔ [[ادموند برک]]، کتاب [[دفاع از حقوق انسانها]]<ref>A Vindication of the Rights of Men.</ref> را نوشت که در آن ادعا کرد: «حقی که یک انسان در بدو تولد از آن برخوردار است درجهای از آزادی، تمدن و دین است که با آزادی دیگر اشخاصی که با او در جامعه زندگی میکنند، سازگار است.» دو سال بعد [[احقاق حقوق زنان]]<ref>A Vindication of the Rights of Woman.</ref> را به چاپ رساند. وی در آنجا میپرسد: «تصور کنید… آیا وقتی مردان از آزادی خود راضی و خشنودند… این رضایت ظلمی در حق زنان مطیع نیست؟» | ||
نظر او دربارهٔ حقوق زنان، کاملاً بر مبنای اصطلاحات [[آزادیخواهانهٔ برابری]] و [[حقوق طبیعی]] بنا شدهاست. تلاش [[ليبرال]]ها براي نقد وضع موجود در كتاب مري ولستون كرافت تحت عنوان «[[دفاع از حقوق زنان]] » انعكاس يافته است كه به عنوان نقطه عطفي در تاريخ فمينيسم ياد ميشود. وي نگاه تحقيرآميز مردان به زنان را مهمترين مسئله فرودستي آنان ميداند و تلاش زنان براي ايدهآل قرار گرفتن در نظر مردان را نوعي حقارت تلقي ميكند. | نظر او دربارهٔ حقوق زنان، کاملاً بر مبنای اصطلاحات [[آزادیخواهانهٔ برابری]] و [[حقوق طبیعی]] بنا شدهاست. تلاش [[ليبرال]]ها براي نقد وضع موجود در كتاب مري ولستون كرافت تحت عنوان «[[دفاع از حقوق زنان]] » انعكاس يافته است كه به عنوان نقطه عطفي در تاريخ فمينيسم ياد ميشود. وي نگاه تحقيرآميز مردان به زنان را مهمترين مسئله فرودستي آنان ميداند و تلاش زنان براي ايدهآل قرار گرفتن در نظر مردان را نوعي حقارت تلقي ميكند. | ||
«مري و ستون كرافت» با انتشار كتاب «[[ | «مري و ستون كرافت» با انتشار كتاب «[[استیفای حقوق زنان]]» (1792) عقيده خويش را چنين ابراز داشته است كه «عقل تنها قدرت درک و اثبات حقیقت است...طبیعت عقل چنان است که اقتضا می کند در همه یکسان باشد.» به بیان او عقل جنسیت ندارد و آزادی، برابری و خرد بسیار مهم تر از خصوصیات جنسی هستند. پس اگر به نظر می رسد زنان از حیث عقلانیت از مردان کمتر هستند، به این دلیل است که از تعلیم و تربیت کافی بی بهره بودهاند. | ||
ولستون کرافت در مقابل ادعای وضع طبیعی برای زنان، استدلالی را آغاز کرد که بعدا به مهمترین تکیه گاه نظریات فمینیستی تبدیل شد. او تربیت اجتماعی و فرهنگی زنان راعامل اصلی وضعیت آنان دانست نه احوال طبیعی آن ها را. او نوشت:« زنانی که چون پرنده در قفس زندانی اند، چه کاری جز آراستن پرهای خود می توانند داشته باشند.» وی با نفی طبیعی بودن وصف درجه دوم بودن زنان، این فروتری را اصولا ناشی از عدم آموزش می دانست.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1393؛ ص33.</ref> | |||
شاید بتوان مهم ترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست شان را باید در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مری ولستون کرافت انگلیسی دانست که «نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی به زبان انگلیسی» تلقی می شود و معمولاً در نگارش تاریخ [[فمینیسم]] آن را نقطه آغاز این اندیشه می دانند یا حتی از آن به عنوان «[[انجیل فمینیسم]]» یاد می کنند. | |||
او باور داشت که زنان نیز همچون مردان از [[قوای عقلی]] و ذهنی بالایی برخوردار هستند و تعلیم و تربیت فرصت باروری و شکوفایی فکری را برای آنان فراهم میکند در سایه آموزش دختران، مادران آینده، زنانی مستقل، فهیم و فرهیخته خواهند بود که بهتر از عهده تربیت اولاد خود بر میآیند و نسل متعادلتر، سالمتر و صالحتری را تربیت خواهند کرد. آموزش دختران نه تنها در زندگی خانوادگی و خصوصی آنان تحول ایجاد میکند بلکه منجر به تحول جامعه نیز شده و آنان را از کنج میهمانیهای تشریفاتی و آشپزخانهها به عرصه اجتماع وارد میکند و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بزرگی را رقم خواهد زد. | او باور داشت که زنان نیز همچون مردان از [[قوای عقلی]] و ذهنی بالایی برخوردار هستند و تعلیم و تربیت فرصت باروری و شکوفایی فکری را برای آنان فراهم میکند در سایه آموزش دختران، مادران آینده، زنانی مستقل، فهیم و فرهیخته خواهند بود که بهتر از عهده تربیت اولاد خود بر میآیند و نسل متعادلتر، سالمتر و صالحتری را تربیت خواهند کرد. آموزش دختران نه تنها در زندگی خانوادگی و خصوصی آنان تحول ایجاد میکند بلکه منجر به تحول جامعه نیز شده و آنان را از کنج میهمانیهای تشریفاتی و آشپزخانهها به عرصه اجتماع وارد میکند و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بزرگی را رقم خواهد زد. | ||
ولستون کرافت بارها در بزرگداشت عقل و معمولا به زیان عواطف سخن گفت، چنانکه جین رولاند مارتین گفته است «در طرح استیفای حقوق زنان...(ولستون کرافت) به ما الگویی آرمانی از تربیت زنانه ارائه میدهد که در آن خصوصیاتی که به طور سنتی به مردان نسبت میدهند برتر از خصوصیات سنتی زنانه قلمداد میشود.»<ref>Martin, Jane Roland. 1985. Reclaiming a conversation: the ideal of the educated woman. new haven, conn: yale university press.</ref> | |||
با این نظر منفی که ولستون کرافت نسبت به عاطفه داشت و ارزش فوق العاده ای که برای عقل به منزله ی وجه تمایز انسان از حیوان قائل بود، انزجاراو از فلسفه ی تربیتی [[ژان ژان روسو]] در [[کتاب امیل]] تعجبی ندار. روسو در این اثر کلاسیک رشد قوای عقلانی را مهم ترین هدف تربیتی اما فقط برای پسران معرفی می کرد. او به دوگونگی جنسی انسان اعتقاد داشت یعنی معتقد بود «مرد خردورز» و «زن عاطفی» مکمل یکدیگرند.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1393؛ ص34.</ref> | |||
مبنای ولستون کرافت [[فایدهطلبی]] نیست، از دیدگاه فلسفه اخلاقی این بحث را مطرح می کند. | |||
اعتقادش بر این است که فرد تا زمانی که از خود مختاری برخوردار نباشد انسانی کامل به شمار نمیآید. | |||
اگر تعقل وجه تمایز انسان از حیوان است پس زنان مانند مردان از قوت تعقل برخوردار باشند مگر اینکه دختران را حیوان بدانند. | |||
== نقد دیدگاههای ولستون کرافت == | == نقد دیدگاههای ولستون کرافت == | ||
ولستون کرافت نیز مانند [[هریت تیلور]] و [[جان استوارت میل]] بر مبنای [[لیبرالیسم]] بر [[آزادی مطلق]] و بدون قید و بند معتقد است که در [[ارزششناسی]] دینی آزادی بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست.<ref>رک: حسینی زاده، سیدعلی؛ جنسیت و تربیت از منظر اسلام و فمینیسم لیبرال؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1393؛ صص 68-71.</ref> درحالیکه، با اینکه انسان به لحاظ [[تکوینی]] آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در [[مبانی ارزششناسی]] دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.<ref>زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.</ref> | ولستون کرافت نیز مانند [[هریت تیلور]] و [[جان استوارت میل]] بر مبنای [[لیبرالیسم]] بر [[آزادی مطلق]] و بدون قید و بند معتقد است که در [[ارزششناسی]] دینی آزادی بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست.<ref>رک: حسینی زاده، سیدعلی؛ جنسیت و تربیت از منظر اسلام و فمینیسم لیبرال؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1393؛ صص 68-71.</ref> درحالیکه، با اینکه انسان به لحاظ [[تکوینی]] آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در [[مبانی ارزششناسی]] دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.<ref>زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.</ref> | ||
ولستون کرافت معتقد است که فیلسوفان همواره در بحث از ماهیت آدمی، در پی صورت بندی ویژگیهای مردان یا ماهیت مردانگی بودهاند. در این وجه از انتقاد، نظر برآن است که بحث از ماهیت آدمی، همواره یا به طور غالب، بحث از ماهیت مردان بوده است. آنان از متفکرانی مانند [[ارسطو]]، [[کانت]] و [[ژان ژاک روسو]] یاد میکند و سخن کانت در تعریف انسان به «حیوان ناطق» را مبتنی بر سوگیری مردانه میداند و اینکه کانت، ویژگیهای مردانه را در تصویر مطلوب آدمی، اساسی تر دانسته است. | |||
نحلههای مختلف فمینیسم علیرغم اتفاق نظر در مردانه بودن تعریف از انسان در مکاتب مختلف فکری غرب، هر یک بیانی خاص در نقد این تفکر دارند. به عنوان نمونه [[فمینیسم لیبرال]] با نقد تعریف [[لیبرالیسم]] از انسان که آن را به مثابه «حیوان ناطق» میداند؛ معتقد است این تعریف با تکیه بر تعقل، انسان را مساوی مرد دانسته است؛<ref>باقری خسرو؛ مبانی فلسفی فمینیسم؛ تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، چاپ اول، 1382؛ ص68-72.</ref> لذا برای از بین رفتن این [[نابرابری جنسیتی]] زنان باید در تعقل مساوی با مردان شوند تا در [[تعریف انسان]]، بگنجند. | |||
در حالیکه تفاوت انسان به سایر جانداران در [[روح الهی]] و خداخواهی انسان خلاصه میشود. [[روح انسانی]] دارای تجرد بوده و فناناپذیر است یعنی نابود شدنی نیست؛ لذا جنس آن «حی» بوده و به دلیل وجود فطرت الهی در انسان این «[[روح متأله]]» میباشد. تأله یعنی خداخواهی مبتنی بر خداشناسی. بنابراین [[حی متاله]] یعنی موجودی که هم حیات جاودان داشته و هم غرق در پرستش خداوند است.<ref>رک؛ جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام؛ قم: انتشارات اسراء، چاپ سوم، 1390؛ 99ـ98 و 105ـ104.</ref> | |||
و عقلانیتی که مدنظر ولستون کرافت هست، عقلانیت ابزاری و مبتنی بر هدف است در حالیکه عقلانیتی ارزشمند است که معطوف به ارزش باشد نه مبتنی بر هدف. | |||
عقلانیت معطوف به ارزش یعنی انسان برای یک ارزشی تلاش میکند و میجنگد. حالا این ارزش میتواند متفاوت باشد. ماکس وبر میگوید دوران مدرن پایان این دوره و آغاز دوره دیگری است که عقلانیت در آن مبتنی بر هدف است. در این عقلانیت، عقل ابزارهای مختلف را به کار میگیرد تا به آن هدف برسد.<ref>قائمی نیا، علیرضا؛ چیستی عقلانیت؛ مجله : ذهن 1383 شماره 17.</ref> | |||
ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی مورد توجه است و عقل در خدمت این غایت است. هر چه هست محاسبه سود و زیان است و ارزشها جایی ندارند. عقلانیت در دیدگاه لیبرالی ولستون کرافت کاملاً ابزاری است و غایت آن کاملاً دنیوی و افزایش سود و سرمایه است. یک وقت شما کار اقتصادی را ارزش تلقی میکنید. «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه».<ref>پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آن که خانواده خویش را از حلال روزى مى دهد ، مانند مجاهدِ در راه خدا است . من لا یحضره الفقیه : ۳ / ۱۶۸ / ۳۶۳۱٫.</ref> در عقلانیت مدرن غایت نهایی افزایش سود و درآمد و رفاه جسمانی است. این عقلانیت محاسبهگر و تهی از ارزش که هیچ سودایی غیر از رسیدن به سود ندارد. مهمترین ویژگی این نگاه، ابزاری کردن همه چیز است و همه رابطهها و ارزشها بر این مبنا قرار میگیرد و عواطف انسانی به حاشیه میرود. | |||
نقد | |||
عقلانیت معطوف به ارزش یعنی انسان برای یک ارزشی تلاش میکند و میجنگد. حالا این ارزش میتواند متفاوت باشد. ماکس وبر میگوید دوران مدرن پایان این دوره و آغاز دوره دیگری است که عقلانیت در آن مبتنی بر هدف است. در این عقلانیت، عقل ابزارهای مختلف را به کار میگیرد تا به آن هدف برسد. | |||
ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی | |||
== مدخلهای مرتبط == | == مدخلهای مرتبط == |