Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۳۲: خط ۳۲:


==زندگی‌نامه==
==زندگی‌نامه==
نوال سعداوی در سال 1931م در روستای کَفر طحله در شمال قاهره به دنیا آمد، فرزند دوم [[خانواده]] بود؛ خانواده‌ای که نُه فرزند داشت و به نظر او بیش از حد معمول «پیچیده» بود. سعداوی موقعیت خانوادگی خویش را چنین تعریف می‌کند: «من در دو طبقه‌ی اجتماعی مختلف بزرگ شدم: از یک طرف، پدرم که از طبقه‌ی دهقانان فقیر و کارمند دولت بود و از طرف دیگر، [[مادر]]م که از بورژواهای سطح بالا بود؛ به مدرسه‌ی فرانسوی‌های رفته بود و دوست داشت اسب‌سواری کند و پیانو بزند. پدرم روستایی بود؛ مادرش گرسنگی می‌کشید تا بتواند او را به مدرسه بفرستد».  
نوال سعداوی در سال 1931م در روستای کَفر طحله در شمال قاهره به دنیا آمد، فرزند دوم [[خانواده]] بود؛ خانواده‌ای که نُه فرزند داشت و به نظر او بیش از حد معمول «پیچیده» بود. سعداوی موقعیت خانوادگی خویش را چنین تعریف می‌کند: «من در دو طبقه‌ی اجتماعی مختلف بزرگ شدم: از یک طرف، پدرم که از طبقه‌ی دهقانان فقیر و کارمند دولت بود و از طرف دیگر، مادرم که از بورژواهای سطح بالا بود؛ به مدرسه‌ی فرانسوی‌های رفته بود و دوست داشت اسب‌سواری کند و پیانو بزند. پدرم روستایی بود؛ مادرش گرسنگی می‌کشید تا بتواند او را به مدرسه بفرستد».  


سعداوی دوران کودکی خود را چنین روایت می‌کند:«با همین تحصیلات و بلندپروازی بود که پدرم توانست با مادرم [[ازدواج]] کند. پدرم سی ساله بود و مادرم پانزده ساله. پدر و مادرم از برادر بزرگ‌ترم بیشتر خوششان می‌آمد اما او لوس بود، درس نمی‌خواند و همیشه رد می‌شد؛ اما من درسم خوب بود. این‌طور شد که آنها من را تشویق کردند که درس بخوانم. وقتی ده ساله بودم می‌خواستند من را شوهر بدهند اما مخالفت کردم و مادرم از من حمایت کرد. ابتدا می‌خواست رقصنده شود؛ هم زیبا بود و هم عاشق موسیقی. اما پدرش پول نداشت تا برایش پیانو بخرد. بنابراین، به سراغ خواندن و نوشتن رفت. «از دکترها متنفر بودم و نمی‌خواستم دکتر بشوم؛ ولی در دبیرستان شاگرد اول کلاس بودم و این یعنی که خود به خود می‌بایست پزشکی می‌خواندم. بورسیه هم شدم.» <ref>[https://www.aasoo.org/fa/articles/144 ریچل کوک، «نوال سعداوی: «آیا احساس می‌کنید که آزادید؟ من که چنین احساسی ندارم.»،، آسو]</ref>
سعداوی دوران کودکی خود را چنین روایت می‌کند:«با همین تحصیلات و بلندپروازی بود که پدرم توانست با مادرم [[ازدواج]] کند. پدرم سی ساله بود و مادرم پانزده ساله. پدر و مادرم از برادر بزرگ‌ترم بیشتر خوششان می‌آمد اما او لوس بود، درس نمی‌خواند و همیشه رد می‌شد؛ اما من درسم خوب بود. این‌طور شد که آنها من را تشویق کردند که درس بخوانم. وقتی ده ساله بودم می‌خواستند من را شوهر بدهند اما مخالفت کردم و مادرم از من حمایت کرد. ابتدا می‌خواست رقصنده شود؛ هم زیبا بود و هم عاشق موسیقی. اما پدرش پول نداشت تا برایش پیانو بخرد. بنابراین، به سراغ خواندن و نوشتن رفت. «از دکترها متنفر بودم و نمی‌خواستم دکتر بشوم؛ ولی در دبیرستان شاگرد اول کلاس بودم و این یعنی که خود به خود می‌بایست پزشکی می‌خواندم. بورسیه هم شدم.» <ref>[https://www.aasoo.org/fa/articles/144 ریچل کوک، «نوال سعداوی: «آیا احساس می‌کنید که آزادید؟ من که چنین احساسی ندارم.»،، آسو]</ref>
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
*ریچل کوک، «نوال سعداوی: «آیا احساس می‌کنید که آزادید؟ من که چنین احساسی ندارم.»، تاریخ درج مطلب: 13 خرداد 1395ش، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1402ش.
*ریچل کوک، «نوال سعداوی: «آیا احساس می‌کنید که آزادید؟ من که چنین احساسی ندارم.»، تاریخ درج مطلب: 13 خرداد 1395ش، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1402ش.
*«نوال سعداوی»، در ویکی پدیا، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1402ش.
*«نوال سعداوی»، در ویکی پدیا، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1402ش.
[[رده:ویکی‌جنسیت]]
[[رده:ویکی‌جنسیت]]
[[رده:کنشگران]]
[[رده:کنشگران]]
[[رده:فمنیست]]
[[رده: نظریه‌پردازان]]
[[رده: جهان اسلام]]
[[رده: روشنفکران]]
[[رده: تجددگرایان]]