خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
==معاصرین== | ==معاصرین== | ||
==برخی سخنان== | ==برخی سخنان== | ||
احمد بن ابی الحواری می گوید: رابعه به من گفت: ای برادر! آیا دانستی که بنده چون به طاعت خدا پناه درآید، خداوند او را از رفتارهای ناپسندش باز می دارد و او را به جای اشتغال به خلق، به خود مشغول می کند؟ [حسینی، مریم، نخستین زنان صوفی، نشر علم، 1385، ص259] | |||
اشعار آموزنده ای نیز از ایشان ذکر شده، همسرش می گوید : رابعه حالات متفاوتی داشت. گاهی حب بر او غلبه می کرد و گاهی انس و گاهی خوف بر او غالب می شد. در برابر هر حال، سخنی به تناسب می گفت. در حالت حب از او چنین شنیدم: | |||
حبیب لیس یعدله حبیب وما سواه فی قلبی نصیب | |||
حبیب غاب عن بصری وشخصی ولکن عن فؤادی لا یغیب | |||
دوستی که همانند ندارد ودر قلب من برای جز او نصیب و بهره ای نیست. او محبوبی است که در برابر چشمانم نیست اما هیچگاه از قلبم دور نشده است. | |||
در حال انس می گفت: | |||
ولقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی وابحت جسمی من اراد جلوسی | |||
والجسم منی للجلیس مؤانس وحبیب القلب فی الفؤاد انیسی | |||
دلم را هم سخن با تو نمودم و جسمم بادیگران است . | |||
گاهی نیز حالت خوف بر او غالب می شد و می گفت : | |||
وزادی قلیل ما اراه مبلّغی | |||
اللزاد ابکی ام لطول مسافتی | |||
توشه ، کم است ومرا به مقصد نمی رساند ، نمی دانم بر کمی توشه یا بر طول سفر گریه کنم ؟ | |||
اتحرقنی بالنار یا غایة المنی | |||
فاین رجائی فیک ؟ این مخافتی ؟ | |||
آیا با آتشم خواهی سوخت ای همه آرزوهایم ؟ پس امیدم کجا رفت و ترسم چه شد ؟ | |||
==پانویس== | ==پانویس== |