Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
Ansari (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۹: خط ۳۹:
==معاصرین==
==معاصرین==
==برخی سخنان و اشعار==
==برخی سخنان و اشعار==
احمد بن ابی الحواری می گوید: رابعه به من گفت: ای برادر! آیا دانستی که بنده چون به طاعت خدا پناه درآید، خداوند او را از رفتارهای ناپسندش باز می دارد و او را به جای اشتغال به خلق، به خود مشغول می کند؟ [حسینی، مریم، نخستین زنان صوفی، نشر علم، 1385، ص259]
احمد بن ابی الحواری می گوید: رابعه به من گفت: ای برادر! آیا دانستی که بنده چون به طاعت خدا پناه درآید، خداوند او را از رفتارهای ناپسندش باز می دارد و او را به جای اشتغال به خلق، به خود مشغول می کند؟ <ref>حسینی، مریم، نخستین زنان صوفی، نشر علم، 1385، ص259</ref>


احمد گوید: رابعه پیوسته مرا می گفت: من تو را مانند همسر دوست ندارم، بلکه مانند برادر دوست دارم. <ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص96</ref>


اشعار آموزنده ای نیز از ایشان ذکر شده، همسرش می گوید : رابعه حالات متفاوتی داشت. گاهی حب بر او غلبه می کرد و گاهی انس و گاهی خوف بر او غالب می شد. در برابر هر حال، سخنی به تناسب می گفت. در حالت حب از او چنین شنیدم:
اشعار آموزنده ای نیز از ایشان ذکر شده، همسرش می گوید : رابعه حالات متفاوتی داشت. گاهی حب بر او غلبه می کرد و گاهی انس و گاهی خوف بر او غالب می شد. در برابر هر حال، سخنی به تناسب می گفت. در حالت حب از او چنین شنیدم:
خط ۴۸: خط ۴۹:


در حال انس می گفت:  
در حال انس می گفت:  
   ولقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی        وابحت جسمی من اراد جلوسی
   ولقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی        وابحت جسمی من اراد جلوسی
   والجسم منی للجلیس مؤانس          وحبیب القلب فی الفؤاد انیسی
   والجسم منی للجلیس مؤانس          وحبیب القلب فی الفؤاد انیسی
من تو را در دل سخنگوی خود قرار دادم و جسم خود را در اختیار کسی قرار دادم که خواستار همنشینی من است. پس جسم من برای همنشینم انیس است و دوستدار دل من در دلم همنشین من است. (این ابیات را به رابعه عدویه هم نسبت داده اند)


گاهی نیز حالت خوف بر او غالب می شد و می گفت:
  وزادی قلیل ما اراه مبلّغی          اللزاد ابکی ام لطول مسافتی
  اتحرقنی بالنار یا غایة المنی        فاین رجائی فیک ؟ این مخافتی ؟
توشه ام اندک است ومرا به مقصد نمی رساند، نمی دانم بر کمی توشه یا بر طول سفر بگریم؟ آیا با آتش مرا می سوزانی، ای همه آرزوهایم ؟ پس امیدم کجا رفت و ترسم چه شد؟<ref>حسینی، مریم، نخستین زنان صوفی، نشر علم، 1385، ص259</ref>


 
از احمد روایت کرده اند که: رابعه مرا گفت: ای برادر! دانستم که چون بنده به طاعت خدا عمل کند، خدای او را به عیب رفتارش آگاه می سازد و قبل از هر مخلوقی به او می پردازد.<ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص 96.</ref>
دلم را هم سخن با تو نمودم و جسمم بادیگران است .
 
گاهی نیز حالت خوف بر او غالب می شد و می گفت :
 
وزادی قلیل ما اراه مبلّغی
 
اللزاد ابکی ام لطول مسافتی
 
توشه ، کم است ومرا به مقصد نمی رساند ، نمی دانم بر کمی توشه یا بر طول سفر گریه کنم ؟
 
اتحرقنی بالنار یا غایة المنی
 
فاین رجائی فیک ؟ این مخافتی ؟
 
آیا با آتشم خواهی سوخت ای همه آرزوهایم ؟ پس امیدم کجا رفت و ترسم چه شد ؟


==پانویس==
==پانویس==