خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==شروع روزنامهنگاری== | ==شروع روزنامهنگاری== | ||
اشتغال در روزنامه انقلاب اسلامی از فروردین ۱۳۵۸ تا آذرماه ۱۳۵۹، فعالیت به عنوان گزارشگر در تحریریه نشریه زن روز در سال ۱۳۶۲ و مشغولیت در سرویس اجتماعی روزنامه کیهان از۱۳۶۳ تا سال ۱۳۸۴ (بازنشستگی) بخشی از سوابق مطبوعاتی زندهیاد کاظمی زاده است.<ref>[https://www.farsnews.ir/news/14010304000151/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%DA%A9%D8%A7%D8%B3-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA--%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 | اشتغال در روزنامه انقلاب اسلامی از فروردین ۱۳۵۸ تا آذرماه ۱۳۵۹، فعالیت به عنوان گزارشگر در تحریریه نشریه زن روز در سال ۱۳۶۲ و مشغولیت در سرویس اجتماعی روزنامه کیهان از۱۳۶۳ تا سال ۱۳۸۴ (بازنشستگی) بخشی از سوابق مطبوعاتی زندهیاد کاظمی زاده است.<ref>[https://www.farsnews.ir/news/14010304000151/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%DA%A9%D8%A7%D8%B3-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA--%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 «مریم کاظم زاده عکاس جنگ درگذشت»، خبرگزاری فارس]</ref> | ||
==حضور در غائله کردستان== | ==حضور در غائله کردستان== | ||
او در اولین روزهای درگیری کردستان در شرایطی که شاید هیچ زنی حاضر نمیشد حضور داشته باشد همراه همکارش آقای طاقداریان به کردستان رفت؛ او در این رابطه میگوید: «با رفتنم موافقت نشد. اصرار کردم و پذیرفتند. به سنندج رفتم. دیدن جو شهر و مقایسه آن با تهران برایم عجیب بود. فضا اصلاً فضای انقلاب نبود. مریوان جنگ بود. سر چند پاسدار را بریده بودند. جو متشنج بود. بخاطر غیربومی بودنم و وضعیت حجابم نگاهها سنگین بود. سوار مینی بوس شدم تا به پادگانی در چند کیلومتری شهر که تنها نقطه امن محسوب میشد بروم. میان راه چندین بار افراد مسلح برای شناسایی، مینی بوس را نگه داشتند هر لحظه امکان هر برخورد بدی بود، اما به خیر گذشت و وارد پادگان شدم. یک پادگان نظامی و من یک دختر جوان. البته جو آنجا قبلاً توسط همکارم قدری آماده شده بود، اما باز نگاهها مشکوک، سنگین و ناباورانه بود. چون تحلیل داشتم و میدانستم کجا هستم و چه باید بکنم قدری توانستم بر اوضاع مسلط شوم»<ref>[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3992/4005/22347/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%8C-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1 گفتگو با مریم کاظم زاده]</ref> | او در اولین روزهای درگیری کردستان در شرایطی که شاید هیچ زنی حاضر نمیشد حضور داشته باشد همراه همکارش آقای طاقداریان به کردستان رفت؛ او در این رابطه میگوید: «با رفتنم موافقت نشد. اصرار کردم و پذیرفتند. به سنندج رفتم. دیدن جو شهر و مقایسه آن با تهران برایم عجیب بود. فضا اصلاً فضای انقلاب نبود. مریوان جنگ بود. سر چند پاسدار را بریده بودند. جو متشنج بود. بخاطر غیربومی بودنم و وضعیت حجابم نگاهها سنگین بود. سوار مینی بوس شدم تا به پادگانی در چند کیلومتری شهر که تنها نقطه امن محسوب میشد بروم. میان راه چندین بار افراد مسلح برای شناسایی، مینی بوس را نگه داشتند هر لحظه امکان هر برخورد بدی بود، اما به خیر گذشت و وارد پادگان شدم. یک پادگان نظامی و من یک دختر جوان. البته جو آنجا قبلاً توسط همکارم قدری آماده شده بود، اما باز نگاهها مشکوک، سنگین و ناباورانه بود. چون تحلیل داشتم و میدانستم کجا هستم و چه باید بکنم قدری توانستم بر اوضاع مسلط شوم»<ref>[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3992/4005/22347/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%8C-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1 گفتگو با مریم کاظم زاده]</ref> |