خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
دربارة جاهليت، به عنوان نام براي يك دورة تاريخيِ داراي فرهنگ خاص، از گذشته تا حال اتفاق نظر است كه منظور فقط بي دانشي نيست، امّا برخي پژوهشگران معاصر و عدهاي از اسلام شناسان غربي اصل مادة جهل را نه ضد علم كه ضد حلم ميدانند، و دورة جاهليت را نيز صرفا دورة بيدانشي يا بيخبري تلقي نميكنند. | دربارة جاهليت، به عنوان نام براي يك دورة تاريخيِ داراي فرهنگ خاص، از گذشته تا حال اتفاق نظر است كه منظور فقط بي دانشي نيست، امّا برخي پژوهشگران معاصر و عدهاي از اسلام شناسان غربي اصل مادة جهل را نه ضد علم كه ضد حلم ميدانند، و دورة جاهليت را نيز صرفا دورة بيدانشي يا بيخبري تلقي نميكنند. | ||
دكتر فليپ حِتِّي معتقد است كه: | دكتر فليپ حِتِّي معتقد است كه: | ||
«معناي صحيح جاهليت همان عصري است كه در بين عرب نه ناموس واضح، و نه پيامبري كه به او وحي شده باشد، و نه كتاب منزل وجود نداشت.» (فليپ حتّي،/128) | |||
«جهل مجموعهاي از احكام و نظمي بود كه بر آن زمان حاكم بود، و اكثر آنها با احكام دين و رسالت محمدي ناسازگار بود.» (همان) فليپ حتي حتي بر اين نكته تأكيد ميكند كه جاهليت به معناي عدم علم و ضد آن، كاملا بر محيط عربي حاكم نبود، « پس اشتباه است كه حالت اجتماعي عرب جنوب را كه داراي فرهنگ تمدن بود وقرنها پيش از ظهور اسلام، در زمينة تجارت و اشتغال گامهاي بلندي برداشته بود، به ناداني ونفهمي متصف كنيم.» (همان) | «معناي صحيح جاهليت همان عصري است كه در بين عرب نه ناموس واضح، و نه پيامبري كه به او وحي شده باشد، و نه كتاب منزل وجود نداشت.» <ref>(فليپ حتّي،/128)</ref> | ||
«جهل مجموعهاي از احكام و نظمي بود كه بر آن زمان حاكم بود، و اكثر آنها با احكام دين و رسالت محمدي ناسازگار بود.» <ref>(همان) </ref> | |||
فليپ حتي حتي بر اين نكته تأكيد ميكند كه جاهليت به معناي عدم علم و ضد آن، كاملا بر محيط عربي حاكم نبود، « پس اشتباه است كه حالت اجتماعي عرب جنوب را كه داراي فرهنگ تمدن بود وقرنها پيش از ظهور اسلام، در زمينة تجارت و اشتغال گامهاي بلندي برداشته بود، به ناداني ونفهمي متصف كنيم.» <ref>(همان)</ref> | |||
از كلام او اين گونه بر ميآيد كه جاهليت را در مقابل و ضد آنچه كه رسول گرامي اسلام(ص) آورد؛ يعني فراخون به توحيد، معنا ميكند. | از كلام او اين گونه بر ميآيد كه جاهليت را در مقابل و ضد آنچه كه رسول گرامي اسلام(ص) آورد؛ يعني فراخون به توحيد، معنا ميكند. | ||
امام علي (ع) نيز در توصيف جاهليت، همين نبودن راهنمايي آسماني و دوري از فرهنگ الهي را مطرح مي كند: | امام علي (ع) نيز در توصيف جاهليت، همين نبودن راهنمايي آسماني و دوري از فرهنگ الهي را مطرح مي كند: | ||
«إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ » (نهج البلاغه،/44) | |||
«إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ » <ref>(نهج البلاغه،/44)</ref> | |||
« تا اين كه خداي سبحان، براي وفا به وعدة خود، وكامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد (ص) را مبعوث كرد؛ پيامبري كه از همة پيامبران پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانههاي او شهرت داشت؛ تولدش برهمه مبارك بود. در روزگاري كه مردم روي زمين داراي ملتهاي پراكنده ، خواستههاي آنان گوناگون بود، و روشهاي متفاوت داشتند؛ عدهاي خدا را به پديدهها تشبيه ميكردند، و گروهي نامهاي خدا را انكار و به غير خدا نسبت ميدادند. پس خداي سبحان، مردم را به وسيلة محمد (ص) از گمراهي نجات داد، و هدايت كرد، و از جهالت، رهايي بخشيد.» | « تا اين كه خداي سبحان، براي وفا به وعدة خود، وكامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد (ص) را مبعوث كرد؛ پيامبري كه از همة پيامبران پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانههاي او شهرت داشت؛ تولدش برهمه مبارك بود. در روزگاري كه مردم روي زمين داراي ملتهاي پراكنده ، خواستههاي آنان گوناگون بود، و روشهاي متفاوت داشتند؛ عدهاي خدا را به پديدهها تشبيه ميكردند، و گروهي نامهاي خدا را انكار و به غير خدا نسبت ميدادند. پس خداي سبحان، مردم را به وسيلة محمد (ص) از گمراهي نجات داد، و هدايت كرد، و از جهالت، رهايي بخشيد.» | ||
برخي از نويسندگان عرب نيز بر همين باور هستند : | برخي از نويسندگان عرب نيز بر همين باور هستند : | ||
«بدنيست بدانيم كه كلمة «جاهليت» كه بر اين عصر اطلاق شده، مشتق از «جهل» نقيض «علم» نيست. بلكه از ريشة «جهل» به معني خيرهسري و پرخاشگري و شرارت است و در مقابل « اسلام»به معني تسليم و طاعت خداي عزوجل و رفتار و كردار بزرگوارانة (ديني) قرار ميگيرد. كلمة جهل و جاهليت در زبان قرآن و حديث نيز به همين معناي تعصب و بيپروايي و كم خردي است، چنان كه در سورة بقرة(آية 68) آمده: «قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (بقره/67) كه موسي (ع) ريشخندگري را علامت«جاهل» بودن ميداند، و در سورة اعراف(آية199) آمده: « خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» كه بخشايش گري و به نيكي و شايستگي واداشتن را در برابر جاهليت آورده و در سورة فرقان (آية 63) آمده است « وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا» كه آرام راه رفتن و سخن صلح آميز و ملايم گفتن را در برابر جاهليت آورده است. روايت است كه ابوذر، مادر كسي را به زشتي ياد كرد، پيامبر(ص) بدو فرمود: «انك امرؤ فيك جاهليه» كه حضرت، دشنام دادن را از جاهليت دانستهاست و در معلقة عمرو بن كلثوم ميخوانيم: | «بدنيست بدانيم كه كلمة «جاهليت» كه بر اين عصر اطلاق شده، مشتق از «جهل» نقيض «علم» نيست. بلكه از ريشة «جهل» به معني خيرهسري و پرخاشگري و شرارت است و در مقابل « اسلام»به معني تسليم و طاعت خداي عزوجل و رفتار و كردار بزرگوارانة (ديني) قرار ميگيرد. كلمة جهل و جاهليت در زبان قرآن و حديث نيز به همين معناي تعصب و بيپروايي و كم خردي است، چنان كه در سورة بقرة(آية 68) آمده: «قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (بقره/67) كه موسي (ع) ريشخندگري را علامت«جاهل» بودن ميداند، و در سورة اعراف(آية199) آمده: « خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» كه بخشايش گري و به نيكي و شايستگي واداشتن را در برابر جاهليت آورده و در سورة فرقان (آية 63) آمده است « وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا» كه آرام راه رفتن و سخن صلح آميز و ملايم گفتن را در برابر جاهليت آورده است. روايت است كه ابوذر، مادر كسي را به زشتي ياد كرد، پيامبر(ص) بدو فرمود: «انك امرؤ فيك جاهليه» كه حضرت، دشنام دادن را از جاهليت دانستهاست و در معلقة عمرو بن كلثوم ميخوانيم: | ||
«ألا لا يجهلن احد علينا *** فنجهل فوق الجاهلينا» (شوقي ضيف،/47) | |||
«ألا لا يجهلن احد علينا *** فنجهل فوق الجاهلينا» <ref>(شوقي ضيف،/47)</ref> | |||
«هلا! كس با ما سفاهت نورزد كه بيش از همه خيره سري و شرارت خواهيم نمود». | «هلا! كس با ما سفاهت نورزد كه بيش از همه خيره سري و شرارت خواهيم نمود». | ||
در همة اين شواهد پيداست كه ريشة «جهل» از قديم به معناي تندي و خيره سري و بيخردي به كار رفته و عصر جاهليت با همة | |||
ديدگاه ايزوتسو دربارة معناي جاهليت | در همة اين شواهد پيداست كه ريشة «جهل» از قديم به معناي تندي و خيره سري و بيخردي به كار رفته و عصر جاهليت با همة جنبه هاي شرك آميز و اخلاق مبتني بر عصبيت و انتقام جويي و خونخواري و تبهكاري و سيه كاريش، به عصر نزديك به اسلام – يا به عبارت دقيقتر به دورة بلا فاصله پيش از اسلام- اطلاق گرديده است.» | ||
==ديدگاه ايزوتسو دربارة معناي جاهليت== | |||
توشيهيكو ايزوتسو، دربارة جاهليت در دو كتابش، «مفاهيم ديني- اخلاقي در قرآن،» و« خدا و انسان در قرآن»، به تفصيل سخن گفته است و مدعي شده است كه اولين كسي كه متوجه شد جاهليت در قرآن كريم و در زبان عربي صدر اسلام، به معناي ضدحلم است و نه ضد علم، گلدزيهر است كه در مقالهاي اين موضوع را توضيح داده است : | توشيهيكو ايزوتسو، دربارة جاهليت در دو كتابش، «مفاهيم ديني- اخلاقي در قرآن،» و« خدا و انسان در قرآن»، به تفصيل سخن گفته است و مدعي شده است كه اولين كسي كه متوجه شد جاهليت در قرآن كريم و در زبان عربي صدر اسلام، به معناي ضدحلم است و نه ضد علم، گلدزيهر است كه در مقالهاي اين موضوع را توضيح داده است : | ||
« پيش از آن كه گلدزيهر رسالة خود را چاپ كند و به شيوهاي محقق نشان دهد كه چگونه بايد اين واژه را به وجه خاص دريافت، مدتهاي مديد حتي فقه اللغويان عرب چنين ميانديشيدند كه واژة جهل متضاد دقيق علم است، ودر نتيجه، معناي اصلي آن را «ناداني» ميد انستند. و از همين جا به طور طبيعي از مهمترين واژة مشتق از آن يعني جاهليت، كه مسلمانان آن را در توصيف اوضاع و احوال پيش از ظهور اسلام به كار ميبردند، معمولا معناي «عصرناداني» فهميده ميشد، و به همين معني نيز به زبانهاي ديگر ترجمه ميگشت.» (ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي –ديني در قرآن،/55) | « پيش از آن كه گلدزيهر رسالة خود را چاپ كند و به شيوهاي محقق نشان دهد كه چگونه بايد اين واژه را به وجه خاص دريافت، مدتهاي مديد حتي فقه اللغويان عرب چنين ميانديشيدند كه واژة جهل متضاد دقيق علم است، ودر نتيجه، معناي اصلي آن را «ناداني» ميد انستند. و از همين جا به طور طبيعي از مهمترين واژة مشتق از آن يعني جاهليت، كه مسلمانان آن را در توصيف اوضاع و احوال پيش از ظهور اسلام به كار ميبردند، معمولا معناي «عصرناداني» فهميده ميشد، و به همين معني نيز به زبانهاي ديگر ترجمه ميگشت.» (ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي –ديني در قرآن،/55) | ||
ايزوتسو، واژههاي قرآن را بر اساس معنا شناسي بر مبناي زبانشناسي ساپير ورف و وايسگربر، بررسي ميكند كه اين روش را در دو كتاب مذكور به تفصيل شرح داده است، و روش گلدزيهر را نيز درست همانند روشي ميداند كه خود او برگزيده است: | ايزوتسو، واژههاي قرآن را بر اساس معنا شناسي بر مبناي زبانشناسي ساپير ورف و وايسگربر، بررسي ميكند كه اين روش را در دو كتاب مذكور به تفصيل شرح داده است، و روش گلدزيهر را نيز درست همانند روشي ميداند كه خود او برگزيده است: |