Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
اسپنسر نخست مهندس راهآهن (1843 تا 1848) و سپس روزنامهنگار نشریه اکونومیست (1848 تا 1852) شد. آثار اسپنسر بازتاب ساختارهای ارزشی مسلط در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در عصر ملکه ویکتوریا (Alexandrina Victoria)(1819-1901) بود که 63 سال (1838-1901) بر بریتانیای کبیر سلطنت کرد. | اسپنسر نخست مهندس راهآهن (1843 تا 1848) و سپس روزنامهنگار نشریه اکونومیست (1848 تا 1852) شد. آثار اسپنسر بازتاب ساختارهای ارزشی مسلط در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در عصر ملکه ویکتوریا (Alexandrina Victoria)(1819-1901) بود که 63 سال (1838-1901) بر بریتانیای کبیر سلطنت کرد. | ||
آثار او در ایالات متحده نیز با استقبال گسترده روبهرو شد. | آثار او در ایالات متحده نیز با استقبال گسترده روبهرو شد. | ||
اسپنسر در آثار خود تلاش داشت [[ایدئولوژی سرمایهداری لیبرالی منچستری]] را علمی توجیه کند. توصیه او عدم دخالت دولت در امور مردم است. این فکر در ایالات متحده امریکا با شور پذیرفته شد. مفاهیمی مانند «[[بقای اصلح]]» – که او حتی قبل از [[داروین]] از آن استفاده کرد – یا مقوله «[[تنازع بقا]]» در ایالات متحده امریکا به صورت شعارهای رایج درآمد. | اسپنسر در آثار خود تلاش داشت [[ایدئولوژی سرمایهداری لیبرالی منچستری]] را علمی توجیه کند. توصیه او عدم دخالت دولت در امور مردم است. این فکر در ایالات متحده امریکا با شور پذیرفته شد. مفاهیمی مانند «[[بقای اصلح]]» – که او حتی قبل از [[داروین<ref>داروین (Charles Robert Darwin).</ref>]] از آن استفاده کرد – یا مقوله «[[تنازع بقا]]» در ایالات متحده امریکا به صورت شعارهای رایج درآمد. | ||
اسپنسر معتقد بود که تحول اجتماعی تابع قانون معتبر و جهانشمول تنازع برای بقا است. کشمکشهای اجتماعی مانند جنگ یا رقابت برای تکامل جامعه اهمیت محوری دارد. اسپنسر نخستین فرد هوادار [[مکتب داروینیسم اجتماعی]] معرفی میشود. این سادهنگری است، چون اسپنسر رقابت عریان بدون ملاحظه اخلاقی را آدمخوری اقتصادی میدانست. | اسپنسر معتقد بود که تحول اجتماعی تابع قانون معتبر و جهانشمول تنازع برای بقا است. کشمکشهای اجتماعی مانند جنگ یا رقابت برای تکامل جامعه اهمیت محوری دارد. اسپنسر نخستین فرد هوادار [[مکتب داروینیسم اجتماعی]] معرفی میشود. این سادهنگری است، چون اسپنسر رقابت عریان بدون ملاحظه اخلاقی را آدمخوری اقتصادی میدانست. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== زندگینامه == | == زندگینامه == | ||
هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال ۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی، انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راهآهن درآمد. او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی میپرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیهای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دستآوردهای دانشمندان زیستشناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافتهای خود را در زمینه جامعهشناسی به کار گرفت. او هیچگاه ازدواج نکرد<ref>دیلینی، تیم (۱۳۸۷). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمهٔ بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی. تهران: نشر نی. صص. ۶۵.</ref> و پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد. | هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال ۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی، انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راهآهن درآمد. او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی میپرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیهای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دستآوردهای دانشمندان زیستشناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافتهای خود را در زمینه جامعهشناسی به کار گرفت. او هیچگاه ازدواج نکرد<ref>دیلینی، تیم (۱۳۸۷). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمهٔ بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی. تهران: نشر نی. صص. ۶۵.</ref> و پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد. | ||
هربرت اسپنسر شخصیتی کمابیش گوشهگیر، دروننگر و تقریباً فردگرا و آرام بود؛ لذا همکارانش در اداره راهآهن لندن و برمینگهم چندان توجهی به او نداشتند. او تمایل داشت دشمنی کارکنان مافوقش را برانگیزد و هرگاه احساس میکرد حق با اوست، با آنان به جروبحث میپرداخت.<ref> Wilshire، David (۱۹۷۸). The Social and Political Thought of Herbert Spencer. Oxford: Oxford University Press.</ref> از همین رو فردی چندان دوست داشتنی نبود، اما با این حال به او احترام بسیار میگذاشتند. در خلال نگارش ایستایی اجتماعی بیخوابیهای اسپنسر آغاز و به قدری عذابآور شد که غالباً برای تحمل آن، به کشیدن تریاک رو آورد. با گذر سالها، بیماریهای جسمی و روانی او شدت یافت. به طوری که فقط میتوانست ساعات اندکی در روز کار کند. او تا آخر عمر از اختلالات عصبی رنج برد.<ref>دیلینی، تیم (۱۳۸۷). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمهٔ بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی. تهران: نشر نی. صص. ۶۵.</ref> | هربرت اسپنسر شخصیتی کمابیش گوشهگیر، دروننگر و تقریباً فردگرا و آرام بود؛ لذا همکارانش در اداره راهآهن لندن و برمینگهم چندان توجهی به او نداشتند. او تمایل داشت دشمنی کارکنان مافوقش را برانگیزد و هرگاه احساس میکرد حق با اوست، با آنان به جروبحث میپرداخت.<ref> Wilshire، David (۱۹۷۸). The Social and Political Thought of Herbert Spencer. Oxford: Oxford University Press.</ref> | ||
از همین رو فردی چندان دوست داشتنی نبود، اما با این حال به او احترام بسیار میگذاشتند. در خلال نگارش ایستایی اجتماعی بیخوابیهای اسپنسر آغاز و به قدری عذابآور شد که غالباً برای تحمل آن، به کشیدن تریاک رو آورد. با گذر سالها، بیماریهای جسمی و روانی او شدت یافت. به طوری که فقط میتوانست ساعات اندکی در روز کار کند. او تا آخر عمر از اختلالات عصبی رنج برد.<ref>دیلینی، تیم (۱۳۸۷). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمهٔ بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی. تهران: نشر نی. صص. ۶۵.</ref> | |||
اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی'، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش میآمد که او ساعتها بی هدف در شهر پرسه میزد و زمانهایی که اصلاً نمیتوانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود.<ref> Coser، Lewis (۱۹۷۷). Masters of Sociological Thought. New York: Harcourt, Brace & Jovanovich.</ref> اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچگاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد. | اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی'، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش میآمد که او ساعتها بی هدف در شهر پرسه میزد و زمانهایی که اصلاً نمیتوانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود.<ref> Coser، Lewis (۱۹۷۷). Masters of Sociological Thought. New York: Harcourt, Brace & Jovanovich.</ref> اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچگاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد. | ||
== آثار== | == آثار== | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۵۰: | ||
اسپنسر نزول لیبرالیسم - منحرف شدن آن از دکترین آزادی فردی به سمت دکترین استبداد اکثریت - را بخشی از یک فرآیند پسرفت کلیتر میدید که تمدن مدرن را از وضعیت صنعتی به نظامی میبرد. برای اسپنسر میان جنگافروزی تهاجمی در خارج و فشار سیاسی در داخل رابطه تنگاتنگی وجود داشت؛ «سیاستهای داخلی و خارجی هر جامعهای به هم پیوستهاند.» او امپریالیسم اروپا را غارتگری میدانست که با زورگویی به نژادهای منکوب شده توسط به اصطلاح ملل مسیحی بهدست آمده است، اما سیاستهای امپریالیستی برای استعمارکنندگان نیز به اندازه استعمارشوندگان ضرر دارد؛ جنگ سرمایه را از کاربردهای مولدش به استفادههای مخرب میکشاند؛ بنابراین ثروت انباشت شده نسلها را به هدر میدهد - از آنجا که این کار به اقتصاد داخلی توهم نوعی قدرت را میدهد، وضعیت جنگی سیاستمداران را ترغیب میکند که مالیاتهای بیشتری وضع کنند؛ درحالی که در واقعیت اقتصاد توان برآورده ساختن آنها را ندارد. | اسپنسر نزول لیبرالیسم - منحرف شدن آن از دکترین آزادی فردی به سمت دکترین استبداد اکثریت - را بخشی از یک فرآیند پسرفت کلیتر میدید که تمدن مدرن را از وضعیت صنعتی به نظامی میبرد. برای اسپنسر میان جنگافروزی تهاجمی در خارج و فشار سیاسی در داخل رابطه تنگاتنگی وجود داشت؛ «سیاستهای داخلی و خارجی هر جامعهای به هم پیوستهاند.» او امپریالیسم اروپا را غارتگری میدانست که با زورگویی به نژادهای منکوب شده توسط به اصطلاح ملل مسیحی بهدست آمده است، اما سیاستهای امپریالیستی برای استعمارکنندگان نیز به اندازه استعمارشوندگان ضرر دارد؛ جنگ سرمایه را از کاربردهای مولدش به استفادههای مخرب میکشاند؛ بنابراین ثروت انباشت شده نسلها را به هدر میدهد - از آنجا که این کار به اقتصاد داخلی توهم نوعی قدرت را میدهد، وضعیت جنگی سیاستمداران را ترغیب میکند که مالیاتهای بیشتری وضع کنند؛ درحالی که در واقعیت اقتصاد توان برآورده ساختن آنها را ندارد. | ||
نظامیگری در برابر تجارت | === نظامیگری در برابر تجارت === | ||
اقدام نظامی برای گسترش تجارت بینالملل فریبی بیش نیست: «تجارت به قدری ساده هست که هر وقت فضایی برای آن باشد خودش رشد میکند، اما دولتیها میگویند، آن را باید با تجهیزات و تدارکاتی غولآسا بهوجود آورد.» اسپنسر معتقد بود در واقع چنین جنگهایی نه برای افزایش رفاه عموم که جهت برآورده سازی منافع گروههایی خاص برافروخته میشوند، «مالکان ثروتمند» - منتفعشوندگان از امتیازهای خاص دولتی و انحصارگران - از جیب «فقرا، گرسنگان و جمعیت قحطیزده» ثروتمند میشوند. | اقدام نظامی برای گسترش تجارت بینالملل فریبی بیش نیست: «تجارت به قدری ساده هست که هر وقت فضایی برای آن باشد خودش رشد میکند، اما دولتیها میگویند، آن را باید با تجهیزات و تدارکاتی غولآسا بهوجود آورد.» اسپنسر معتقد بود در واقع چنین جنگهایی نه برای افزایش رفاه عموم که جهت برآورده سازی منافع گروههایی خاص برافروخته میشوند، «مالکان ثروتمند» - منتفعشوندگان از امتیازهای خاص دولتی و انحصارگران - از جیب «فقرا، گرسنگان و جمعیت قحطیزده» ثروتمند میشوند. | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۶: | ||
نوشتههای حجیم اسپنسر فریاد اعتراض تلخی بود برعلیه زمانهای که شکست در آن اجتنابناپذیر مینمود، اما برای مایی که در ابتدای قرن بیست و یک هستیم، این فریادها میتواند الهام بخش تنازع ما برای معکوس کردن روند نظامی تاریخ به سوی وضعیت صنعتی باشد. | نوشتههای حجیم اسپنسر فریاد اعتراض تلخی بود برعلیه زمانهای که شکست در آن اجتنابناپذیر مینمود، اما برای مایی که در ابتدای قرن بیست و یک هستیم، این فریادها میتواند الهام بخش تنازع ما برای معکوس کردن روند نظامی تاریخ به سوی وضعیت صنعتی باشد. | ||
مبادی روانشناسی (Principles of Psychology) | === مبادی روانشناسی (Principles of Psychology) === | ||
این رساله هربرت اسپنسر (1820-1903)، فیلسوف انگلیسی، که در 1855 انتشار یافت، معالوصف، سومین بخش از نظام تحولی اوست (اصول نخستین، اصول زیستشناسی، اصول جامعهشناسی، و اصول اخلاق) که نویسنده آن را در 1870-1872 بازنویسی کرد. | این رساله هربرت اسپنسر (1820-1903)، فیلسوف انگلیسی، که در 1855 انتشار یافت، معالوصف، سومین بخش از نظام تحولی اوست (اصول نخستین، اصول زیستشناسی، اصول جامعهشناسی، و اصول اخلاق) که نویسنده آن را در 1870-1872 بازنویسی کرد. | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۱: | ||
3. ساخت جامعه، ساخت اندام و خردهاندامهای آن، دارای جای قطعی و ثابتی نیست. | 3. ساخت جامعه، ساخت اندام و خردهاندامهای آن، دارای جای قطعی و ثابتی نیست. | ||
4. در ارگانیزم، آگاهی وابسته به مركز عصبی است، و حالآنكه آگاهی در جامعه، جای مشخصی ندارد و پراكنده است». | 4. در ارگانیزم، آگاهی وابسته به مركز عصبی است، و حالآنكه آگاهی در جامعه، جای مشخصی ندارد و پراكنده است».<ref>ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعهشناسى، ترجمة باقر پرهام، ص30.</ref> | ||
ب) اسپنسر چیزی بسی بیشتر از تمثیل و قیاس را اراده كرده است. او معتقد بوده است كه جامعه درواقع و به حقیقت یك اندام زنده است؛ و این بدانمعناست كه برای توضیح، تبیین، و توجیه پدیدههای اجتماعی، استعمال مفاهیم زیستشناختی و استفاده از روشهای علوم زیستی كاملاً كافی، لارساز، و مشكلگشاست؛ بهعبارتدیگر، محققی كه در مطالعة جامعه فقط از مفاهیم، اصول موضوعه، اصول متعارفه، تعاریف و روشهای زیستشناسی سود بجوید به مشكل لاینحلّی برنخواهد خورد و در كار خود فرونخواهد ماند. | ب) اسپنسر چیزی بسی بیشتر از تمثیل و قیاس را اراده كرده است. او معتقد بوده است كه جامعه درواقع و به حقیقت یك اندام زنده است؛ و این بدانمعناست كه برای توضیح، تبیین، و توجیه پدیدههای اجتماعی، استعمال مفاهیم زیستشناختی و استفاده از روشهای علوم زیستی كاملاً كافی، لارساز، و مشكلگشاست؛ بهعبارتدیگر، محققی كه در مطالعة جامعه فقط از مفاهیم، اصول موضوعه، اصول متعارفه، تعاریف و روشهای زیستشناسی سود بجوید به مشكل لاینحلّی برنخواهد خورد و در كار خود فرونخواهد ماند. | ||
خط ۲۳۷: | خط ۲۲۹: | ||
برای اینكه این تفسیر چندان عجیبوغریب ننماید، توجهی ولو اندك، به تاریخ علم ضرورت دارد. از قرن هفدهم به بعد چون ریاضیات و فیزیك بهنحو درخشانی دانایی بشر را از جهان طبیعت افزوده بودند، این توهم دامنگیر بسیاری از عالمان و متفكران شد كه دو علم مذكور میتوانند دانش آدمی را به همه پدیدههای جهان هستی، ازجمله نباتات، حیوانات و انسان افزایش دهند. | برای اینكه این تفسیر چندان عجیبوغریب ننماید، توجهی ولو اندك، به تاریخ علم ضرورت دارد. از قرن هفدهم به بعد چون ریاضیات و فیزیك بهنحو درخشانی دانایی بشر را از جهان طبیعت افزوده بودند، این توهم دامنگیر بسیاری از عالمان و متفكران شد كه دو علم مذكور میتوانند دانش آدمی را به همه پدیدههای جهان هستی، ازجمله نباتات، حیوانات و انسان افزایش دهند. | ||
پیشرفت چشمگیری كه توسط ریاضیدانان و فیزیكدانان بزرگی مانند گالیلة( | پیشرفت چشمگیری كه توسط ریاضیدانان و فیزیكدانان بزرگی مانند گالیلة<ref> گالیلئو كالیلئى (Galileo Galoelei).</ref> ایتالیایی (1564ـ1642) و نیوتن<ref>آیزاك نیوتن (Isac Newton).</ref> انگلیسی (1642ـ1727) در بعضی از زمینههای علوم و معارف حاصل آمده بود، كسانی را به این طمع خام انداخت كه با همان شیوههایی كه طبیعت بیجان را مطالعه میكنند، جانداران را نیز مورد بررسی و پژوهش قرار دهند. | ||
اینان میپنداشتند كه گیاهان، جانوران، و انسانها را هم میتوان با استعانت از مفاهیمی نظیر جمع، ضرب، نیرو، جذب، تعادل، پیوستگی و تكاثفْ شناخت و مدعی | اینان میپنداشتند كه گیاهان، جانوران، و انسانها را هم میتوان با استعانت از مفاهیمی نظیر جمع، ضرب، نیرو، جذب، تعادل، پیوستگی و تكاثفْ شناخت و مدعی بودند كه همه ابعاد و وجود هستی، و حتی حیات انسانی را میتوان بر وفق قوانین مكانیك تفسیر و تبیین كرد. | ||
«لامتری<ref>La Mettrie، فیلسوف و طبیب فرانسوى (1709ـ1751).</ref> در كتاب انسانـ ماشین خود، این نظر را مطرح كرده كه خودآگاهی انسان، محصول فرعی و وهمآمیز حركات اتمهاست».<ref>ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهى، چ1، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1362، ص74.</ref> یكی از مورخین علم، بر آن است كه این تصور كه مفاهیم مكانیكی فیزیكی میتوانند تحلیل مستوفایی از همه رویدادهای جهان هستی بهدست دهند، «ناشیاز مبالغة طبیعی درمورد توانایی دانش جدید بوده، كه گسترة پهناورش اذهان بسیاری را پیشازآنكه محدودیتهای محتوم آن را دریابند، بهشدت تحتتأثیر قرار داده است».<ref>همان، ص74.</ref> | |||
بههرحال، كمال مطلوب این بود كه «هرچیز را در كل جهان بهكلی، تاحد تحولات كمّی محض و رساندن آنها به چند چیز كه خود آنها هرگز تحول كیفی نمییابند، فرو كاهند»<ref>همان، ص311.</ref> این قسم از فروكاهش (یا [[واگشتگرایی]] یا [[اصالت تحویل]])<ref>Reductionism.</ref> همان است كه «[[افرازوارانگاری]]»<ref>مكانیسم: mechanism.</ref> نامیده میشود. | |||
بههرحال، كمال مطلوب این بود كه «هرچیز را در كل جهان بهكلی، تاحد تحولات كمّی محض و رساندن آنها به چند چیز كه خود آنها هرگز تحول كیفی نمییابند، فرو كاهند» | |||
در قرن نوزدهم، علم به فتوحات بزرگی، بهخصوص در زیستشناسی (و زمینشناسی و شیمی آلی) نایل آمد. در این قرن، داروین،(7)طبیعتدان انگلیسی (1809ـ1882)، همان مقامی را داشت كه گالیله و نیوتن در قرن هفدهم داشتند. | در قرن نوزدهم، علم به فتوحات بزرگی، بهخصوص در زیستشناسی (و زمینشناسی و شیمی آلی) نایل آمد. در این قرن، داروین،(7)طبیعتدان انگلیسی (1809ـ1882)، همان مقامی را داشت كه گالیله و نیوتن در قرن هفدهم داشتند. | ||
«شأن و آبروی علم زیستشناسی باعث شد كه كسانی كه در تفكر از علم متأثر بودند، بهجای مقولات مكانیستی (افزاروارانگارانه) مقولات زیستشناختی را با جهان انطباق | «شأن و آبروی علم زیستشناسی باعث شد كه كسانی كه در تفكر از علم متأثر بودند، بهجای مقولات مكانیستی (افزاروارانگارانه) مقولات زیستشناختی را با جهان انطباق دهند... . ازاینرو، تصور روابط زنده (ارگانیسم)، بهعنوان كلید توضیحات علمی و فلسفی قوانین طبیعی جلوه كرد».<ref> برتراند راسل،تاریخ فلسفه غرب، ترجمة نجف دریابندری، ج3، ص412.</ref> دیگر كسی درپی آن نبود كه برای رفتارهای فردی و اجتماعی انسان «ریاضیاتی به دقت ریاضیات ماشین» بیابد؛<ref>ر.ك: ای. اچ. كار، تاریخ چیست؟، ترجمة حسن كامشاد، ص84.</ref> بلكه كمابیش همه دریافته بودند كه با رهآوردهای ریاضیات، فیزیك، و مكانیك نمیتوان حتی به عالم گیاهان و جانوران روی كرد، چه رسد به جهان پدیدههای انسانی. | ||
لكن وسوسة دیگری پیش آمد؛ و آن اینكه قوا، افعال روانی آدمی و رفتارهای انفرادی و جمعی او را با مفاهیم و مقولات زیستشناختی تبیین و تفسیر كنند. اینكه مجموع هیجانات، خصال و رفتار هركس یا هر گروه را قابل تبیین زیست شناختی بدانند و مفاهیم و روشهای علوم زیستی را برای تفسیر انسانیترین پدیدهها، ازقبیل ایمان، عشق، و ایثار، نیز سودمند و كافی بینگارند، خود قسمی فروكاهش (یا واگشتگرایی) است كه «انداموارانگاری» خوانده میشود.<ref> براى كسب آگاهى بیشتر از اصل فروكاهش، ر.ك: ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص329ـ333 و 358ـ370.</ref> | |||
لكن وسوسة دیگری پیش آمد؛ و آن اینكه قوا، افعال روانی آدمی و رفتارهای انفرادی و جمعی او را با مفاهیم و مقولات زیستشناختی تبیین و تفسیر كنند. اینكه مجموع هیجانات، خصال و رفتار هركس یا هر گروه را قابل تبیین زیست شناختی بدانند و مفاهیم و روشهای علوم زیستی را برای تفسیر انسانیترین پدیدهها، ازقبیل ایمان، عشق، و ایثار، نیز سودمند و كافی بینگارند، خود قسمی فروكاهش (یا واگشتگرایی) است كه «انداموارانگاری» خوانده میشود. | |||
بر وفق تفسیری كه هماینك درحال بازگویی آنیم، اسپنسر به همین معنای «انداموارانگاری» معتقد بوده است، یعنی قایل بوده است به اینكه مفاهیم و روشهای علوم زیستی را میتوان و باید به زمینه مطالعة امور نفسانی و انسانی نیز تعمیم داد. | بر وفق تفسیری كه هماینك درحال بازگویی آنیم، اسپنسر به همین معنای «انداموارانگاری» معتقد بوده است، یعنی قایل بوده است به اینكه مفاهیم و روشهای علوم زیستی را میتوان و باید به زمینه مطالعة امور نفسانی و انسانی نیز تعمیم داد. | ||
این تفسیر نیز ازسوی بسیاری از صاحبنظران پذیرفته شده است. مثلاً گورویچ عقیده دارد كه اسپنسر «مُبلّغ نوعی یكتاگرایی پیوسته و طبیعی كه تفاوتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی قایل نیست، بهشمار میرفته است. بنابراین اسپنسر كه تحتتأثیر خاص زیستشناسی و قوانین تكامل قرار گرفته بود، معتقد است كه قوانین مذكور شمول عام دارند». | این تفسیر نیز ازسوی بسیاری از صاحبنظران پذیرفته شده است. مثلاً گورویچ عقیده دارد كه اسپنسر «مُبلّغ نوعی یكتاگرایی پیوسته و طبیعی كه تفاوتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی قایل نیست، بهشمار میرفته است. بنابراین اسپنسر كه تحتتأثیر خاص زیستشناسی و قوانین تكامل قرار گرفته بود، معتقد است كه قوانین مذكور شمول عام دارند».<ref>ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعهشناسى، ترجمة باقر پرهام، ص29.</ref> باربور<ref>ایان گریم بابور (IAN Graeme Barbour).</ref>، فیزیكدان، دینشناس و متكلم مسیحی آمریكایی (متولد1923)، میگوید: «تكامل در عالم پدیدهها، ازنظر اسپنسر خیلی بیشاز یك نظریة زیستشناختی بود. او تكامل را مفتاح یگانگی بخشیدن به همه حوزههای دانش میدانست. وی قایل به یك اصل یگانه بود كه بهزعم او قابل اطلاق به تكوین و تكامل هرچیز، از ستارگان گرفته تا موجودات زنده و جوامع است».<ref>ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص134؛ همچنین، ر.ك: جوزف روسك و رولند وارن، مقدمهاى بر جامعهشناسى، ترجمة بهروز نبوی و احمد كریمی، ص367ـ369؛ احسان نراقی، علوم اجتماعى و سیر تكوینى آن، ص52ـ54.</ref> | ||
دینشناس و متكلم مسیحی آمریكایی (متولد1923)، میگوید: «تكامل در عالم پدیدهها، ازنظر اسپنسر خیلی بیشاز یك نظریة زیستشناختی بود. او تكامل را مفتاح یگانگی بخشیدن به همه حوزههای دانش میدانست. وی قایل به یك اصل یگانه بود كه بهزعم او قابل اطلاق به تكوین و تكامل هرچیز، از ستارگان گرفته تا موجودات زنده و جوامع است». | |||
حال، جای این سؤال هست كه: در چه صورتی ممكن است پدیدههای انسانی، اعم از فردی و اجتماعی، با توسل به مبادی، مفاهیم، و روشهای زیستشناختی شناخته شود و تبیین و توجیه گردد؟ | حال، جای این سؤال هست كه: در چه صورتی ممكن است پدیدههای انسانی، اعم از فردی و اجتماعی، با توسل به مبادی، مفاهیم، و روشهای زیستشناختی شناخته شود و تبیین و توجیه گردد؟ | ||
خط ۲۹۶: | خط ۲۵۱: | ||
در جواب این سؤال، باید گفت كه فقط وقتی میتوان پدیدههای روانی را با استعانت از مبادی، مفاهیم و روشهای زیستشناختی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب اجزای بدن آدمی، تركیبی حقیقی نباشد؛ چراكه اگر تركیب مزبور، تركیبی حقیقی باشد، یعنی بدن انسان «مادّه» یك «صورت نوعیة» جدید، كه همان نفس انسانی است، شده باشد، با آثار و خواص نوینی سروكار خواهیم داشت كه در هیچیك از اجزای بدن قابل مشاهده نیست. دراینصورت، شیوههای مطالعة امور زیستی، كه برای شناخت اجزای بدن مفید و كافی است، بههیچروی سودمندی و كارآیی نخواهد داشت. | در جواب این سؤال، باید گفت كه فقط وقتی میتوان پدیدههای روانی را با استعانت از مبادی، مفاهیم و روشهای زیستشناختی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب اجزای بدن آدمی، تركیبی حقیقی نباشد؛ چراكه اگر تركیب مزبور، تركیبی حقیقی باشد، یعنی بدن انسان «مادّه» یك «صورت نوعیة» جدید، كه همان نفس انسانی است، شده باشد، با آثار و خواص نوینی سروكار خواهیم داشت كه در هیچیك از اجزای بدن قابل مشاهده نیست. دراینصورت، شیوههای مطالعة امور زیستی، كه برای شناخت اجزای بدن مفید و كافی است، بههیچروی سودمندی و كارآیی نخواهد داشت. | ||
چرا | چرا «[[افرازوارانگاری]]» در حوزه علوم زیستی شكست خورد و مهجور گشت؟ زیرا پدیدههایی ازقبیل تغذیه، نمو، تولید مثل، صیانت نفس، و غرایز حیوانی، آثار و خواصیاند كه فقط در موجودات زیستی (گیاهان و جانوران) موجودند و قرینهای در جهان فیزیكی (عالم جمادات) ندارند، و بنابراین نمیتوان آنها را با مقولات فیزیك و مكانیك تبیین كرد. | ||
بههمیننحو، اگر بخواهیم «[[انداموارانگاری]]» را به قلمرو علوم انسانی بكشانیم باید قبلاً یقین حاصل كرده باشیم به اینكه هیچیك از پدیدههای نفسانی و انسانی درواقع و به حقیقت نو و خاص انسان نیست، بلكه همه پدیدههایی كه انسانی مینمایند در سایر حیوانات و در نباتات هم مصداق دارند؛ و این امر جز بهاینمعنا نیست كه چیزی بهنام «صورت نوعیة انسانی»، كه منشأ آثار و خواص ویژهای باشد كه در دیگر موجودات (غیر انسان) مشهود نمیافتد، وجود ندارد؛ یعنی بدن آدمی «ماده»ای برای نفس انسانی نیست، و بنابراین نباید آن را مركب حقیقی و واحد حقیقی دانست. | |||
حقیقت نو و خاص انسان نیست، بلكه همه پدیدههایی كه انسانی مینمایند در سایر حیوانات و در نباتات هم مصداق دارند؛ و این امر جز بهاینمعنا نیست كه چیزی بهنام «صورت نوعیة انسانی»، كه منشأ آثار و خواص ویژهای باشد كه در دیگر موجودات (غیر انسان) مشهود نمیافتد، وجود ندارد؛ یعنی بدن آدمی «ماده»ای برای نفس انسانی نیست، و بنابراین نباید آن را مركب حقیقی و واحد حقیقی دانست. | |||
بههمینترتیب میتوان استدلال كرد كه تنها زمانی میتوان پدیدههای اجتماعی را با كمك گرفتن از مقولات زیستی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب افراد انسانی تركیبی اعتباری باشد؛ یعنی جامعه مركب حقیقی و واحد حقیقی نباشد؛ چراكه مركب حقیقی انگاشتن جامعه بهمعنای اعتراف به وجود یك سلسله آثار و خواص ویژة جامعه است كه در قلمرو غیر از جامعه، شبیه و نظیر ندارند و درنتیجه نمیتوانند با مفاهیم و روشهای علوم مادة بیجان، علوم زیستی، و علوم روانی تبیین و توجیه شوند. | بههمینترتیب میتوان استدلال كرد كه تنها زمانی میتوان پدیدههای اجتماعی را با كمك گرفتن از مقولات زیستی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب افراد انسانی تركیبی اعتباری باشد؛ یعنی جامعه مركب حقیقی و واحد حقیقی نباشد؛ چراكه مركب حقیقی انگاشتن جامعه بهمعنای اعتراف به وجود یك سلسله آثار و خواص ویژة جامعه است كه در قلمرو غیر از جامعه، شبیه و نظیر ندارند و درنتیجه نمیتوانند با مفاهیم و روشهای علوم مادة بیجان، علوم زیستی، و علوم روانی تبیین و توجیه شوند. | ||
خط ۳۰۹: | خط ۲۵۹: | ||
ملاحظه شد كه اگر تفسیر دوم را برای «انداموارانگاری» اسپنسر بپذیریم، باید او را درزمرة فردگرایان محسوب داریم. برطبق این تفسیر، اسپنسر تركیب جامعه را از افراد انسانی، تركیبی حقیقی نمیدانسته است. لازمة این قول، این خواهد بود كه همه پدیدههای اجتماعی را قابل تأویل و تحویل به پدیدههای سطوح پایینتر، یعنی پدیدههای روانی یا پدیدههای زیستی بدانیم. اسپنسر از التزام به این «لازمه» رویگردان نبوده است؛ ولی عجب اینجاست كه پدیدههای اجتماعی را مؤوّل به پدیدههای روانی میداند: «اسپنسر، برخلاف كنت، مدافع روانشناسی فردی بود و آن را مستقل از چارچوبهای اجتماعی و روانشناسی جمعی میدانست. | ملاحظه شد كه اگر تفسیر دوم را برای «انداموارانگاری» اسپنسر بپذیریم، باید او را درزمرة فردگرایان محسوب داریم. برطبق این تفسیر، اسپنسر تركیب جامعه را از افراد انسانی، تركیبی حقیقی نمیدانسته است. لازمة این قول، این خواهد بود كه همه پدیدههای اجتماعی را قابل تأویل و تحویل به پدیدههای سطوح پایینتر، یعنی پدیدههای روانی یا پدیدههای زیستی بدانیم. اسپنسر از التزام به این «لازمه» رویگردان نبوده است؛ ولی عجب اینجاست كه پدیدههای اجتماعی را مؤوّل به پدیدههای روانی میداند: «اسپنسر، برخلاف كنت، مدافع روانشناسی فردی بود و آن را مستقل از چارچوبهای اجتماعی و روانشناسی جمعی میدانست. | ||
وی برای تبیین پدیدههای اجتماعی، غالباً به قوانین روانشناسی متوسل میشد (مثلاً «ترس از زندگان» را منشأ قدرت سیاسی و «ترس از مردگان» را موجد مذهب میدانست). | وی برای تبیین پدیدههای اجتماعی، غالباً به قوانین روانشناسی متوسل میشد (مثلاً «ترس از زندگان» را منشأ قدرت سیاسی و «ترس از مردگان» را موجد مذهب میدانست).<ref>ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعهشناسى، ترجمة باقر پرهام، ص29.</ref> | ||
و حالآنكه مقتضای «انداموارانگاری» او، بنابر تفسیر دوم، این است كه آنها را به پدیدههای زیستی تأویل كند. | و حالآنكه مقتضای «انداموارانگاری» او، بنابر تفسیر دوم، این است كه آنها را به پدیدههای زیستی تأویل كند. | ||
خط ۳۲۴: | خط ۲۷۰: | ||
«انداموارانگاری» بهمعنای نخست، كه گونهای از جامعهگرایی است، در آینده ر.ك: همین بخش، فصلهای 7و8. نقد و رد خواهد شد. در اینجا، فقط اشاره میكنیم به اینكه خصایص روانی انسان، كه بسیار متعدد است و در هیچیك از سایر حیوانات مشهود نیست، برای نفی «انداموارانگاری» بهمعنای دوم كفایت میكند. | «انداموارانگاری» بهمعنای نخست، كه گونهای از جامعهگرایی است، در آینده ر.ك: همین بخش، فصلهای 7و8. نقد و رد خواهد شد. در اینجا، فقط اشاره میكنیم به اینكه خصایص روانی انسان، كه بسیار متعدد است و در هیچیك از سایر حیوانات مشهود نیست، برای نفی «انداموارانگاری» بهمعنای دوم كفایت میكند. | ||
ما خود، به نوعی از فروكاهش (یا واگشتگرایی) قایلیم؛ و آن این است كه همه پدیدههای اجتماعی مآلاً میتواند به پدیدههای روانی تحویل و ارجاع گردد. این نوع از فروكاهش همان است كه امروزه بهنام «اصالت روانشناسی» | ما خود، به نوعی از فروكاهش (یا واگشتگرایی) قایلیم؛ و آن این است كه همه پدیدههای اجتماعی مآلاً میتواند به پدیدههای روانی تحویل و ارجاع گردد. این نوع از فروكاهش همان است كه امروزه بهنام «اصالت روانشناسی»<ref>پسیكولوژیسم: psychologism.</ref> خوانده میشود. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
* داروین | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منبع == | == منبع == | ||
محمدتقی مصباح یزدی؛ جامعه و تاریخ از نگاه قرآن؛ م: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1391. | محمدتقی مصباح یزدی؛ جامعه و تاریخ از نگاه قرآن؛ م: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1391. | ||
نظریه های روانشناسی تکاملی هربرت اسپنسر؛ [http://jafarhashemlou.blogfa.com/post/1809 سایت روانشناسی هاشملو]. | |||
[[رده: ویکیجنسیت]] | [[رده: ویکیجنسیت]] | ||
[[رده: کنشگران]] | [[رده: کنشگران]] | ||
[[رده: جامعهشناسان]] | |||
[[رده: انداموارانگاری جامعه]] |