Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
او طراح نظریه تکامل اجتماعی است و با الهام از زیست شناسی تفکر [[اندام‌واره‌ای]] را به عنوان قانون حاکم بر پیشرفت تدریجی زندگی اجتماعی از اشکال ساده به سوی اشکال پیچیده مطرح کرد. قصد وی این بود که قوانین تکامل را بر جامعه بشری منطبق سازد. نظریه تکامل اجتماعی اسپنسر در واقع می‌گوید یک جامعه نیز برای تحول و تکامل مراحلی مانند مراحل تکامل بدن یک موجود زنده طی می‌کند. بنابراین تنها یک قاعده عام در تکامل چه تکامل طبیعی و چه تکامل جوامع انسانی حاکم است و قانون تکامل پدیده‌های فرهنگی را نیز در بر می‌گیرد. معنای سخن اسپنسر این است که، همچنان که صورت انسان در طبیعت ثابت نیست مفهوم عدالت نیز در اخلاق مفهومی ثابت نیست.
او طراح نظریه تکامل اجتماعی است و با الهام از زیست شناسی تفکر [[اندام‌واره‌ای]] را به عنوان قانون حاکم بر پیشرفت تدریجی زندگی اجتماعی از اشکال ساده به سوی اشکال پیچیده مطرح کرد. قصد وی این بود که قوانین تکامل را بر جامعه بشری منطبق سازد. نظریه تکامل اجتماعی اسپنسر در واقع می‌گوید یک جامعه نیز برای تحول و تکامل مراحلی مانند مراحل تکامل بدن یک موجود زنده طی می‌کند. بنابراین تنها یک قاعده عام در تکامل چه تکامل طبیعی و چه تکامل جوامع انسانی حاکم است و قانون تکامل پدیده‌های فرهنگی را نیز در بر می‌گیرد. معنای سخن اسپنسر این است که، همچنان که صورت انسان در طبیعت ثابت نیست مفهوم عدالت نیز در اخلاق مفهومی ثابت نیست.


اسپنسر معتقـد به وجود ساز‌و‌کاری طبیعـی ــ یعنی گونه‌ای «حس فطری اخلاقی» ــ در آدمیان است که بدان وسیله آنان به اخلاق، علم شهودی پیدا می‌کنند و از آن می‌توان قوانین رفتاری را نتیجه گرفت (بعدها، اسپنسر حس اخلاقی و همدلی و همدردی را محصول جمع شدن آثار تجارب غریزی یا موروثی معرفی کرد). او عقیده داشت که این ساز‌و‌کار احساس اخلاقی یکی از مظاهرِ تصور عمومی او از «بقای نیرو»ست؛ و چون بقای نیرو از اصول طبیعت است و قابل تولید مصنوعی نیست، دولت یا حکومت همان‌طور که نمی‌تواند نیروی فیزیکی ایجاد کند، از ایجاد و افزایش احساس اخلاقی نیز ناتوان است. اسپنسر به تأکید می‌گفت که آزادی به معنای قدرت انجام دادنِ کاری است که شخص خواهان آن است. ولی در عین حال، او بر این نظر بود که موجب یا تعیین کنندۀ آنچه شخص می‌خواهد و اراده می‌کند، کلاً «تجربه‌های نامتناهی گذشتۀ اوست». او معتقد بود که نقطۀ اوج این تحلیل، «اخلاق مطلق» است که ملاکی جز ایجاد لذتِ محض برای آن وجود ندارد؛ و وقتی این ملاک به کار رود، در درازمـدت مولّد بیشتـرین مقدار لذت نسبت به درد و رنج خواهد بود.<ref>EB, 2008; The Internet Encyclopedia of Philosophy: www.iep. utm.edu (Nov. 2004).</ref>
اسپنسر معتقـد به وجود ساز‌و‌کاری طبیعـی ــ یعنی گونه‌ای «حس فطری اخلاقی» ــ در آدمیان است که بدان وسیله آنان به اخلاق، علم شهودی پیدا می‌کنند و از آن می‌توان قوانین رفتاری را نتیجه گرفت (بعدها، اسپنسر حس اخلاقی و همدلی و همدردی را محصول جمع شدن آثار تجارب غریزی یا موروثی معرفی کرد). او عقیده داشت که این ساز‌و‌کار احساس اخلاقی یکی از مظاهرِ تصور عمومی او از «بقای نیرو»ست؛ و چون بقای نیرو از اصول طبیعت است و قابل تولید مصنوعی نیست، دولت یا حکومت همان‌طور که نمی‌تواند نیروی فیزیکی ایجاد کند، از ایجاد و افزایش احساس اخلاقی نیز ناتوان است. اسپنسر به تأکید می‌گفت که آزادی به معنای قدرت انجام دادنِ کاری است که شخص خواهان آن است. ولی در عین حال، او بر این نظر بود که موجب یا تعیین کنندۀ آنچه شخص می‌خواهد و اراده می‌کند، کلاً «تجربه‌های نامتناهی گذشتۀ اوست». او معتقد بود که نقطۀ اوج این تحلیل، «اخلاق مطلق» است که ملاکی جز ایجاد لذتِ محض برای آن وجود ندارد؛ و وقتی این ملاک به کار رود، در درازمـدت مولّد بیشتـرین مقدار لذت نسبت به درد و رنج خواهد بود.<ref>https://iep.utm.edu/spencer/</ref>


به تدریج که افراد بیش از پیش به فردیت خویش آگاه می‌شوند، به همان نسبت از فردیت دیگران و از «قانون آزادی برابر» نیز آگاهی می‌یابند. به موجب این قانون یا «نخستین اصل»، «هر کس آزاد است که هرچه اراده می‌کند، انجام دهد، به این شرط که به آزادی برابر هیچ‌کس دیگر تجاوز نکند»؛ پس دیده می‌شود که «حس اخلاقی» به قبول حقوق فردی می‌انجامد و از اینجا می‌توان رگه‌های اخلاقِ حقْ‌محور را نزد اسپنسر دید.
به تدریج که افراد بیش از پیش به فردیت خویش آگاه می‌شوند، به همان نسبت از فردیت دیگران و از «قانون آزادی برابر» نیز آگاهی می‌یابند. به موجب این قانون یا «نخستین اصل»، «هر کس آزاد است که هرچه اراده می‌کند، انجام دهد، به این شرط که به آزادی برابر هیچ‌کس دیگر تجاوز نکند»؛ پس دیده می‌شود که «حس اخلاقی» به قبول حقوق فردی می‌انجامد و از اینجا می‌توان رگه‌های اخلاقِ حقْ‌محور را نزد اسپنسر دید.