Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی'، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش میآمد که او ساعتها بی هدف در شهر پرسه میزد و زمانهایی که اصلاً نمیتوانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود.<ref> Coser، Lewis (۱۹۷۷). Masters of Sociological Thought. New York: Harcourt, Brace & Jovanovich.</ref> اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچگاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد. | اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی'، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش میآمد که او ساعتها بی هدف در شهر پرسه میزد و زمانهایی که اصلاً نمیتوانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود.<ref> Coser، Lewis (۱۹۷۷). Masters of Sociological Thought. New York: Harcourt, Brace & Jovanovich.</ref> اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچگاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد. | ||
== دیدگاهها == | == دیدگاهها == | ||
اسپنسر معتقد بر قیاس جامعه با ارگانیسم زیستشناختی مبتنی بر تشبیه جامعه به اندام موجود زنده است. اسپنسر نقش متغیرهای محیطی را در سازمان دهی اجتماعی قبول داشت و بر این باور بود که [[اَبَر ارگانیک]] (جامعه) و [[ارگانیسم]] (اندام موجود زنده) از شش جنبه مشابه اند: | اسپنسر معتقد بر قیاس جامعه با ارگانیسم زیستشناختی مبتنی بر تشبیه جامعه به اندام موجود زنده است. اسپنسر نقش متغیرهای محیطی را در سازمان دهی اجتماعی قبول داشت و بر این باور بود که [[اَبَر ارگانیک]] (جامعه) و [[ارگانیسم]] (اندام موجود زنده) از شش جنبه مشابه اند: |