Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادي و تأكيد بر فرديت بـه معنـاي خاص آن مسئله اي نيست كه فقط مخـتص فمنيسـم باشـد؛ مـثلاً مـيتـوان از اجتمـاعگرايـان نيز به منزلة گروهي كه نقد مشابهي از فردگرايي را مطرح كردهانـد يـاد كـرد؛ (جماعتگرايان)<ref>communitarians.</ref> مثلاً [[مك اينتاير]] طيفهاي مختلف ليبرال، اعم از [[نوزيك]] و [[راولز]]، را به سبب باور به تقـدم هسـتي فرد و منافع فردي بر اجتماع و تلقي جامعه به مثابة امري ثـانوي و فرعـي مـورد نقـد قـرار داده است.<ref>Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre Dame, University of Notre Dame Press. </ref> | البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادي و تأكيد بر فرديت بـه معنـاي خاص آن مسئله اي نيست كه فقط مخـتص فمنيسـم باشـد؛ مـثلاً مـيتـوان از اجتمـاعگرايـان نيز به منزلة گروهي كه نقد مشابهي از فردگرايي را مطرح كردهانـد يـاد كـرد؛ (جماعتگرايان)<ref>communitarians.</ref> مثلاً [[مك اينتاير]] طيفهاي مختلف ليبرال، اعم از [[نوزيك]] و [[راولز]]، را به سبب باور به تقـدم هسـتي فرد و منافع فردي بر اجتماع و تلقي جامعه به مثابة امري ثـانوي و فرعـي مـورد نقـد قـرار داده است.<ref>Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre Dame, University of Notre Dame Press. </ref> | ||
ديگراني همچون [[مايكل سندل]] نيز نقدهاي مشابهي مطرح | ديگراني همچون [[مايكل سندل]] نيز نقدهاي مشابهي مطرح كـرده انـد و لـذا نزديكـي بين نقدهاي اين دو نحلة فكري باعث شده گاهي از اتحاد ميـان فمنيسـتهـا و [[اجتمـاعگرايـان]] سخن گفته شود.<ref>Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy: Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press. </ref> | ||
در حقیقت كانون نقدهاي اين دو جريان عمدتاً به مباني ليبرالـي معطوف است، چون ايشان برآناند كه «ليبرالها به جاي مسئوليتها بر حقوق تأكيد ميكننـد. | در حقیقت كانون نقدهاي اين دو جريان عمدتاً به مباني ليبرالـي معطوف است، چون ايشان برآناند كه «ليبرالها به جاي مسئوليتها بر حقوق تأكيد ميكننـد. | ||
تقابل | تقابل بالقوهاي كه ليبرالها ميان منافع فرد و نيازهاي جامعه مشاهده ميكننـد در تمايلاتشـان به حداقليكردن تعداد و شدت وظايف انعكاس مييابد»<ref>فالكس، كيث (1390). شهروندي، ترجمة محمدتقي دلفروز، تهران: كوير، چاپ 2.</ref> | ||
== نقد دیدگاههای هوگلند== | == نقد دیدگاههای هوگلند== | ||
رهيافتهاي مراقبتمحـور فمنيسـتي، بـه رغـم ادعـاي بـي طرفـي در دعـاوي اخلاقـي و طـرح فضيلتهاي اخلاقي، به دليل حساسيت جنسي، رهیافتهايي زنمدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نميتواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاقها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتي گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل براي مردان شايستهتـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقي عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم ميشـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند . چنانكه [[پيتر سينگر]] با آوردن سخنان زني در كتاب [[کارول گيليگان]]، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مـردان بـه اصـول كلي اخلاقي گرايش دارند و اخـلاق جنسـيتمـدار نيسـت. <ref>اسلامي، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردي زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.</ref> | رهيافتهاي مراقبتمحـور فمنيسـتي، بـه رغـم ادعـاي بـي طرفـي در دعـاوي اخلاقـي و طـرح فضيلتهاي اخلاقي، به دليل حساسيت جنسي، رهیافتهايي زنمدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نميتواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاقها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتي گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل براي مردان شايستهتـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقي عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم ميشـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند . چنانكه [[پيتر سينگر]] با آوردن سخنان زني در كتاب [[کارول گيليگان]]، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مـردان بـه اصـول كلي اخلاقي گرايش دارند و اخـلاق جنسـيتمـدار نيسـت. <ref>اسلامي، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردي زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.</ref> |