خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
احمد گوید: رابعه پیوسته مرا می گفت: من تو را مانند همسر دوست ندارم، بلکه مانند برادر دوست دارم. <ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص96</ref> | احمد گوید: رابعه پیوسته مرا می گفت: من تو را مانند همسر دوست ندارم، بلکه مانند برادر دوست دارم. <ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص96</ref> | ||
آورده اند که احمد گوید: درحالیکه رابعه شب زنده داری می کرد او را گفتم: کسی را که تمام شب بیدار باشد جز تو ندیدم. رابعه گفت: سبحان الله! مثل تو چنین سخن می گوید! من وقتی که مرا بخوانند بلند می شوم. | |||
همچنین احمد گوید: من در وقت قیام شب او مشغول غذا خوردن بودم و او مرا به قیام شب تذکر می داد. او را گفتم: بگذار که غذایم را با لذت بخورم. رابعه گفت: من و تو از آنان نیستیم که در وقت ذکر آخرت، غذا برایمان ناگوار شود.<ref>رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص98</ref> <ref>اعلام النساء 1/433</ref> <ref>تذکرۀالخواتین / 127</ref> <ref>خیرات حسان / 139/1</ref> | |||
اشعار آموزنده ای نیز از ایشان ذکر شده، همسرش می گوید : رابعه حالات متفاوتی داشت. گاهی حب بر او غلبه می کرد و گاهی انس و گاهی خوف بر او غالب می شد. در برابر هر حال، سخنی به تناسب می گفت. در حالت حب از او چنین شنیدم: | اشعار آموزنده ای نیز از ایشان ذکر شده، همسرش می گوید : رابعه حالات متفاوتی داشت. گاهی حب بر او غلبه می کرد و گاهی انس و گاهی خوف بر او غالب می شد. در برابر هر حال، سخنی به تناسب می گفت. در حالت حب از او چنین شنیدم: |