Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mjamshidi (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۲: خط ۳۲:
ماری گوژ در 7 مه 1748 در یک خانواده‌ی خرده بورژوا در جنوب غربی فرانسه متولد شد. مادرش، آنه الیمپ، دختر یک خانواده بورژوا بود. هویت پدرش مبهم است. پدر او ممکن است شوهر مادرش، پیر گوژ، یا ممکن است او دختر نامشروع ژان ژاک لفران، مارکی دو پومپینیان باشد.<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Olympe_de_Gouges Olympe_de_Gouges]</ref>
ماری گوژ در 7 مه 1748 در یک خانواده‌ی خرده بورژوا در جنوب غربی فرانسه متولد شد. مادرش، آنه الیمپ، دختر یک خانواده بورژوا بود. هویت پدرش مبهم است. پدر او ممکن است شوهر مادرش، پیر گوژ، یا ممکن است او دختر نامشروع ژان ژاک لفران، مارکی دو پومپینیان باشد.<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Olympe_de_Gouges Olympe_de_Gouges]</ref>


شانزده ساله بود که به‌رغم میل‌اش او را شوهر دادند.این [[ازدواج]]، یک [[ازدواج]] عاشقانه نبود و افزون بر آن، او به روابط عاشقانه خارج از [[ازدواج]] اعتقاد داشت. بعدها در یکی از رمان‌های‌اش که با الهام از زندگی خود نوشت، جایی از زبان شخصیت اصلی داستان گفت که به زور او را به مردی دادند که دوست‌اش نداشت. مردی که ثروتمند یا از یک خاندان اشرافی هم نبود تا دست‌کم عنوان اشرافی یا ثروت‌اش، مرهمی باشد. شوهر خیلی زود از دنیا رفت، «الیمپ» دست تنها پسرش را گرفت و به پاریس مهاجرت کرد که خواهرش هم ساکن آن‌جا بود. دیگر هرگز [[ازدواج]] نکرد، نهاد [[ازدواج]] را «مقبره‌ی عشق و اعتماد» می‌دانست.<ref>[https://nimrokhmedia.com/2020/02/04/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ نیمرخ]</ref>
شانزده ساله بود که به‌رغم میل‌اش او را شوهر دادند.این [[ازدواج]]، یک [[ازدواج]] عاشقانه نبود و افزون بر آن، او به روابط عاشقانه خارج از [[ازدواج]] اعتقاد داشت. بعدها در یکی از رمان‌هایش که با الهام از زندگی خود نوشت، جایی از زبان شخصیت اصلی داستان گفت که به زور او را به مردی دادند که دوستش نداشت. مردی که ثروتمند یا از یک خاندان اشرافی هم نبود تا دست‌کم عنوان اشرافی یا ثروت‌اش، مرهمی باشد. شوهر خیلی زود از دنیا رفت، «الیمپ» دست تنهاپسرش را گرفت و به پاریس مهاجرت کرد که خواهرش هم ساکن آن‌جا بود. دیگر هرگز [[ازدواج]] نکرد، نهاد [[ازدواج]] را «مقبره‌ی عشق و اعتماد» می‌دانست.<ref>[https://nimrokhmedia.com/2020/02/04/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ نیمرخ]</ref>
او در پاریس با مرد ثروتمندی رابطه داشت؛ هرگز حاضر نشد با او ا[[زدواج]] کند و بارها درخواست [[ازدواج]] او را رد کرد.او با پسر و خواهرش زندگی می کرد.او در جامعه مد روز معاشرت کرد و در مقطعی «یکی از زیباترین زنان پاریس» نامیده شد و با مادام دومونتسون و فیلیپ دوم، دوک اورلئان، دوستی برقرار کرد.<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Olympe_de_Gouges Olympe_de_Gouges]</ref>
او در پاریس با مرد ثروتمندی رابطه داشت؛ هرگز حاضر نشد با او ا[[زدواج]] کند و بارها درخواست [[ازدواج]] او را رد کرد. او با پسر و خواهرش زندگی می‌کرد. او در جامعه مد روز معاشرت کرد و در مقطعی «یکی از زیباترین زنان پاریس» نامیده شد و با مادام دومونتسون و فیلیپ دوم، دوک اورلئان، دوستی برقرار کرد.<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Olympe_de_Gouges Olympe_de_Gouges]</ref>
 
==فعالیت‌ها==
==فعالیت‌ها==
در سال 1768، بیتریکس(مرد ثروتمند) هزینه انتقال دو گوگ به پاریس را تأمین کرد.با حمایت مالی مرد بود که توانست یک سالن نمایش تئاتر در پاریس راه بیندازد و نمایشنامه‌هایی با موضوع [[حقوق زنان]] را اکران کند. خیلی زود جذب گفتمان فعالان مخالف برده‌داری در فرانسه شد. در سال ۱۷۸۵ کتابی را علیه برده‌داری نوشت.از نظر گوگ، ارتباط مستقیمی بین سلطنت خودکامه در فرانسه و نهاد برده داری وجود داشت. او استدلال کرد که "مردان همه جا با هم برابرند... پادشاهانی که فقط برده نمی خواهند؛ آنها می دانند که رعایای مطیع دارند."  کتابی که خشم طبقه‌ی «الیت» فرانسه را به دنبال داشت و سیلی از تهدید را آوار زندگی او کرد. منتقدان و مخالفان فراموش نکردند که به بهانه‌ی مخالفت با موضع او در برابر برده‌داری، به [[جنسیت]] او حمله و یادآوری کنند که «جای [[زن]] در کنج خانه است» و «[[زن]] را چه به اداره تئاتر و کتاب نوشتن و اظهار فضل درباره‌ی برده‌داری؟» یک نمونه‌اش آبراهام ژوزف بنارد، هنرپیشه‌ و کمدین مشهور فرانسوی دوران بود که درباره‌ی دگوژ گفت: «کتاب نوشتن دگوژ اثبات دیگری است که هر زن نویسنده، پدیده غلطی است. اصلن مهم نیست این زنان چه بنویسند، هر آن‌چه بنویسند در جایگاه غلط و بیخودی‌اند. چرا که نوشتن، کار زنان نیست!»<ref>[https://nimrokhmedia.com/2020/02/04/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ نیمرخ]</ref>
در سال 1768، بیتریکس(مرد ثروتمند) هزینه انتقال دو گوگ به پاریس را تأمین کرد.با حمایت مالی مرد بود که توانست یک سالن نمایش تئاتر در پاریس راه بیندازد و نمایشنامه‌هایی با موضوع [[حقوق زنان]] را اکران کند. خیلی زود جذب گفتمان فعالان مخالف برده‌داری در فرانسه شد. در سال ۱۷۸۵ کتابی را علیه برده‌داری نوشت.از نظر گوگ، ارتباط مستقیمی بین سلطنت خودکامه در فرانسه و نهاد برده داری وجود داشت. او استدلال کرد که "مردان همه جا با هم برابرند... پادشاهانی که فقط برده نمی خواهند؛ آنها می دانند که رعایای مطیع دارند."  کتابی که خشم طبقه‌ی «الیت» فرانسه را به دنبال داشت و سیلی از تهدید را آوار زندگی او کرد. منتقدان و مخالفان فراموش نکردند که به بهانه‌ی مخالفت با موضع او در برابر برده‌داری، به [[جنسیت]] او حمله و یادآوری کنند که «جای [[زن]] در کنج خانه است» و «[[زن]] را چه به اداره تئاتر و کتاب نوشتن و اظهار فضل درباره‌ی برده‌داری؟» یک نمونه‌اش آبراهام ژوزف بنارد، هنرپیشه‌ و کمدین مشهور فرانسوی دوران بود که درباره‌ی دگوژ گفت: «کتاب نوشتن دگوژ اثبات دیگری است که هر زن نویسنده، پدیده غلطی است. اصلن مهم نیست این زنان چه بنویسند، هر آن‌چه بنویسند در جایگاه غلط و بیخودی‌اند. چرا که نوشتن، کار زنان نیست!»<ref>[https://nimrokhmedia.com/2020/02/04/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ نیمرخ]</ref>