نجم نجف پور (بحث | مشارکت‌ها)
نجم نجف پور (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۳: خط ۲۳:
از نظر نویسنده هرکدام از این چهار گروه در مواجهه با مسئلۀ فرودستی موقعیت [[زنان]]، روش خاص خود را در نظریه پردازی و پراکسیس پیگیری می کنند و هرچه به عصر اکنون نزدیک ترمی شویم،  روشهای موردبحث ترکیب شده یا دچار دگردیسی شده است . مسئلۀ اساسی که در این چهار جنبش وجود دارد از سویی، در دیگر فمینیسمها نیز حاضر است, «سوژه» یا «سوژگی» [[زنان]] است که مهم ترین مبنا در [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی است.«سوژه» فاعل مختار,شناسنده, خلاق و عاملی است که با دنیای خود در یک رابطۀ دیالکتیکی کنش فعال و دائم دارد،
از نظر نویسنده هرکدام از این چهار گروه در مواجهه با مسئلۀ فرودستی موقعیت [[زنان]]، روش خاص خود را در نظریه پردازی و پراکسیس پیگیری می کنند و هرچه به عصر اکنون نزدیک ترمی شویم،  روشهای موردبحث ترکیب شده یا دچار دگردیسی شده است . مسئلۀ اساسی که در این چهار جنبش وجود دارد از سویی، در دیگر فمینیسمها نیز حاضر است, «سوژه» یا «سوژگی» [[زنان]] است که مهم ترین مبنا در [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی است.«سوژه» فاعل مختار,شناسنده, خلاق و عاملی است که با دنیای خود در یک رابطۀ دیالکتیکی کنش فعال و دائم دارد،


نویسنده در ادامه بیان می کند که موضوع بحث [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی صیرورتها و فروکاست سوژگی [[زنان]] است. از نظر نویسنده مفاهیم اساسی و نگره های بنیادین اگزیستانسیالیسم را می توان درپدیدارشناسی روح هگل یافت. هگل در پدیدارشناسی روح تناقضات درونی دوگانگی سوژه - ابژه را افشا میکند و فرماسیونهای مختلف آگاهی و روش درک روابط میان سوژۀ شناسایی و ابژۀ شناخت را شرح می دهد.از سویی، هگل با ارائۀ توصیف خود از ذهن با عنوان«روح از خود بیگانه» مبنایی را برای نگره های اگزیستانسیالیستی باقی گذاشت که متفکرانی نظیر هایدگر وسارتر با استفاده از این مبنای نظری برای بسط اندیشه های خود پرداختند. در سایۀ شکل گیری و نضج نگره های اگزیستانسیالیستی از سویی و جدیترشدن جنبش فمینیستی، سیمون دوبووار به مسئلۀ موقعیت فرودست [[زنان]] در جامعه ای که در آن زیست میکرد،  با استفاده از نگره های اگزیستانسیالیستی پاسخ هایی داد که در زمان خود بسیار آوانگارد تلقی می شد.
نویسنده در ادامه بیان می کند که موضوع بحث [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی صیرورتها و فروکاست سوژگی [[زنان]] است. از نظر نویسنده مفاهیم اساسی و نگره های بنیادین اگزیستانسیالیسم را می توان درپدیدارشناسی روح هگل یافت. هگل در پدیدارشناسی روح تناقضات درونی دوگانگی سوژه - ابژه را افشا میکند و فرماسیونهای مختلف آگاهی و روش درک روابط میان سوژۀ شناسایی و ابژۀ شناخت را شرح می دهد.از سویی، هگل با ارائۀ توصیف خود از ذهن با عنوان«روح از خود بیگانه» مبنایی را برای نگره های اگزیستانسیالیستی باقی گذاشت که متفکرانی نظیر هایدگر وسارتر با استفاده از این مبنای نظری برای بسط اندیشه های خود پرداختند. در سایۀ شکل گیری و نضج نگره های اگزیستانسیالیستی از سویی و جدیترشدن جنبش فمینیستی، سیمون دوبووار به مسئلۀ موقعیت فرودست [[زنان]] در جامعه ای که در آن زیست میکرد،  با استفاده از نگره های اگزیستانسیالیستی پاسخ هایی داد که در زمان خود بسیار آوانگارد تلقی می شد.


اهمیت پاسخ [[دوبووار]] به موقعیت فرودستی [[زنان]] در این بود که گشودگی مهمی را برای بسیاری از متفکران و روشنفکران فراهم کرد ، او بیان می کند که موقعیت [[جنس]] مذکر به عنوانِ وضعیتی سنجشگر، ذاتی و مثبت در جامعه استقرار یافته است؛ درصورتی که موقعیت [[جنس]] [[زنان]] به عنوانِ وضعیتی سنجش شوند، غیرذاتی و منفی مستقر شده ا ست. نویسنده در ادامه به بررسی سوژگی [[زن]] در کتاب مقدس پرداخته  و بیان می کند که در کتاب عهد جدید روایت خلقت بیان نشده است. آنچه پذیرفته شدۀ مسیحیان است ،داستان خلقت در عهد عتیق است.
اهمیت پاسخ [[دوبووار]] به موقعیت فرودستی [[زنان]] در این بود که گشودگی مهمی را برای بسیاری از متفکران و روشنفکران فراهم کرد ، او بیان می کند که موقعیت [[جنس]] مذکر به عنوانِ وضعیتی سنجشگر، ذاتی و مثبت در جامعه استقرار یافته است؛ درصورتی که موقعیت [[جنس]] [[زنان]] به عنوانِ وضعیتی سنجش شوند، غیرذاتی و منفی مستقر شده ا ست. نویسنده در ادامه به بررسی سوژگی [[زن]] در کتاب مقدس پرداخته  و بیان می کند که در کتاب عهد جدید روایت خلقت بیان نشده است. آنچه پذیرفته شدۀ مسیحیان است ،داستان خلقت در عهد عتیق است.
خط ۳۱: خط ۳۱:


همچنین  بیانات پولس قدیس که عقل شریعت ساز مسیحیت است، دربارۀ [[زنان]] ادعای فوق را ثابت می کند پرتره که از [[زن]] در میتولوژی خلقت ترسیم شده ، در تداومی پیگیر در عهد جدید بازتولید شده است و نشانه هایی که در عهد جدید وجود دارد نیز سراسر مملو از افکندن شر به [[زنان]] است، در طی قرون وسطا و تا سال 1700 میلادی، در جهان مسیحیت، حقیقت مسیحیت تقریبا موردپذیرش بود دو تجدیدنظر و پروژۀ فکری اساسی که موجب شکل گیری تفاسیر جدیدی پیرامون سوژگی، اسطوره زدایی و ارتباط با جهان معاصر شد عبارت اند از الهیات لیبرالیستی و الهیات اگزیستانسیالیستی. که موجب شد تا زمینه و ارتباطی میان اسطوره زدایی از مسیحیت و اسطوره زدایی از چهرۀ [[زن]] در کتاب مقدس برقرار شود و از دیگر سو، اسطوره زدایی [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی از پرترۀ [[زن]] در کتاب مقدس پذیرفته تر جلوه کند.مانند شوماخر و بولتمان
همچنین  بیانات پولس قدیس که عقل شریعت ساز مسیحیت است، دربارۀ [[زنان]] ادعای فوق را ثابت می کند پرتره که از [[زن]] در میتولوژی خلقت ترسیم شده ، در تداومی پیگیر در عهد جدید بازتولید شده است و نشانه هایی که در عهد جدید وجود دارد نیز سراسر مملو از افکندن شر به [[زنان]] است، در طی قرون وسطا و تا سال 1700 میلادی، در جهان مسیحیت، حقیقت مسیحیت تقریبا موردپذیرش بود دو تجدیدنظر و پروژۀ فکری اساسی که موجب شکل گیری تفاسیر جدیدی پیرامون سوژگی، اسطوره زدایی و ارتباط با جهان معاصر شد عبارت اند از الهیات لیبرالیستی و الهیات اگزیستانسیالیستی. که موجب شد تا زمینه و ارتباطی میان اسطوره زدایی از مسیحیت و اسطوره زدایی از چهرۀ [[زن]] در کتاب مقدس برقرار شود و از دیگر سو، اسطوره زدایی [[فمینیسم]] اگزیستانسیالیستی از پرترۀ [[زن]] در کتاب مقدس پذیرفته تر جلوه کند.مانند شوماخر و بولتمان
الهیات لیبرالیستی در نتیجۀ پذیرش کامل شرایط و نحوۀ تفکر دنیای معاصر توسط الهیات مسیحی پدید آمد. الهیات لیبرال در تلاش خود برای انطباق با شرایط و نحوۀ تفکر معاصر، بسیاری از عناصر راست دینی سنتی مسیحی را اصلاح کرده و یا قربانی کردند. اشلایر ماخرپایه گذار مکتب الهیات لیبرالیستی بود از نظر شوماخر مذهب و الهیات از یکدیگر منفک بودند. او بیان می کند که مذهب درفراسوی الهیات و اخلاقیات قرار دارد . از نظر وی مذهب حقیقی حس و شوقی است که برای تجربه کردن نامتناهی وجود دارد، طبق این تفسیر ساحت تعلق مذهب احساسات حضوری فرد است و این متمایز از شناخت و عمل آنچه صحیح انگاشته می شود, است.
الهیات لیبرالیستی در نتیجۀ پذیرش کامل شرایط و نحوۀ تفکر دنیای معاصر توسط الهیات مسیحی پدید آمد. الهیات لیبرال در تلاش خود برای انطباق با شرایط و نحوۀ تفکر معاصر، بسیاری از عناصر راست دینی سنتی مسیحی را اصلاح کرده و یا قربانی کردند. اشلایر ماخرپایه گذار مکتب الهیات لیبرالیستی بود از نظر شوماخر مذهب و الهیات از یکدیگر منفک بودند. او بیان می کند که مذهب درفراسوی الهیات و اخلاقیات قرار دارد . از نظر وی مذهب حقیقی حس و شوقی است که برای تجربه کردن نامتناهی وجود دارد، طبق این تفسیر ساحت تعلق مذهب احساسات حضوری فرد است و این متمایز از شناخت و عمل آنچه صحیح انگاشته می شود, است.
در ادامه  بولتمان مطرح کرد که پذیرش جهان نگری اسطوره ای در دوران معاصر ناممکن و حتی غیر ضروری است؛ چرا که این جهان نگری خاصه برای دورانی بود که علم در زندگی بشرنقش مهمی نداشت.  وی مطرح می کند که باید که برای رها شدن از پذیرش جهان نگری اسطوره ای انتخاب عناصری که میتوان به آن ایمان داشت و زدودن و کنارگذاشتن عناصری که دیگر پذیرش آنان در دوران معاصر ناممکن است , به علت یکپارچگی کلیت جهان نگری اسطوره ای امکان پذیر است. بولتمان روش اسطوره زدایی را به کمک دانش هرمنوتیک و تکیه بر تجربۀ ایمانی مطرح می کند.  ازنظر بولتمان، آموزه های بنیادین مسیحیت چون تجسم، کفاره، رستاخیز و بازگشت مجدد مسیح، مقوله هایی اسطوره ای بودند که در تفسیر اگزیستانسیالیستی مضمحل می شدند. در مجموع باید اینطور بیان کرد که بولتمان مسیحیت را به زبان اگزیستانسیالیسم ترجمه کرد.
در ادامه  بولتمان مطرح کرد که پذیرش جهان نگری اسطوره ای در دوران معاصر ناممکن و حتی غیر ضروری است؛ چرا که این جهان نگری خاصه برای دورانی بود که علم در زندگی بشرنقش مهمی نداشت.  وی مطرح می کند که باید که برای رها شدن از پذیرش جهان نگری اسطوره ای انتخاب عناصری که میتوان به آن ایمان داشت و زدودن و کنارگذاشتن عناصری که دیگر پذیرش آنان در دوران معاصر ناممکن است , به علت یکپارچگی کلیت جهان نگری اسطوره ای امکان پذیر است. بولتمان روش اسطوره زدایی را به کمک دانش هرمنوتیک و تکیه بر تجربۀ ایمانی مطرح می کند.  ازنظر بولتمان، آموزه های بنیادین مسیحیت چون تجسم، کفاره، رستاخیز و بازگشت مجدد مسیح، مقوله هایی اسطوره ای بودند که در تفسیر اگزیستانسیالیستی مضمحل می شدند. در مجموع باید اینطور بیان کرد که بولتمان مسیحیت را به زبان اگزیستانسیالیسم ترجمه کرد.