فمینیسم اگزیستانسیالیسم

از ویکی‌جنسیت

مواجهه فمینیسم با اگزیستانسیالیسم مسئله مورد توجه نویسنده بوده است. این نوشتار در صدد این است که؛ با توجه به چهارچوب نظری فمینیسم و اگزیستانسیالیسم در عرصۀ فلسفۀ سیاسی، وجوهی را که در گذار جامعۀ سنتی به جامعۀ مدرن در اروپای غربی در باب رویگردی جدید از جایگاه زن در کتاب مقدس مسیحیت، با تأکید بر تورات و اناجیل چهارگانه مطرح شده، بررسی کند. ابتدا دیدگاه فمینیستی کسانی چون سیمون دوبوار بررسی می‌کند و سپس به دیدگاه پدیدارشناختی شلایر ماخر و همچنین دیدگاه اگزیستانسیال و لیبرال بولتمان می‌پردازد.

در یک نظر نهایی، می‌توان متوجه شد که جریان فمینیستی همسو با جریان روشنگری به افسون‌زدایی از مفهوم سنتی زن پرداخته؛ و این افسون‌زدایی مفهومی در رابطه‌ی معناداری با تجدیدنظرهای فیلسوفان لیبرال و اگزیستانسیال در الهیات مسیحی وجود دارد.

دیدگاه انواع فمینیسم‌ها

اساس انواع فمینیسم‌‌ها موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی است که زنان به علت جنس خود با آن روبه رو می‌شوند.

بنابر این در مورد دیدگاه آنها می‌توان گفت که انواع فمینیسم‌ها در واکنش و تبیین چگونگی این موقعیت فرودست زنان و تبعیض جنسیتی شکل گرفته‌اند و هدف نهایی انواع فمینیسم‌ها رهاندن زنان از موقعیت فرودست در جامعه و از میان بردن تبعیض جنسیتی است که این هدف از رهگذر ایجاد تغییرات در نظم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاصل می‌شود.

در میان انواع فمینیسم‌ها، چهار دسته از آن‌ها توفیق بیشتری در جنبش‌زایی سیاسی و اجتماعی زنان داشته‌اند که عبارت اند از:

  1. فمینیسم مارکسیستی
  2. فمینیسم لیبرال
  3. فمینیسم رادیکال
  4. سوسیال فمینیسم

از نظر نویسنده هرکدام از این چهار گروه در مواجهه با مسئلۀ فرودستی موقعیت زنان، روش خاص خود را در نظریه‌پردازی و پراکسیس پیگیری می‌کنند و هرچه به عصر اکنون نزدیک‌تر می‌شویم، روش‌های مورد بحث ترکیب شده یا دچار دگردیسی شده است.

مسئلۀ اساسی که در این چهار جنبش وجود دارد از سویی، در دیگر فمینیسم‌ها نیز حاضر است، «سوژه» یا «سوژگی» زنان است که مهم‌ترین مبنا در فمینیسم اگزیستانسیالیستی است. «سوژه» فاعل مختار، شناسنده، خلاق و عاملی است که با دنیای خود در یک رابطۀ دیالکتیکی کنش فعال و دائم دارد.

موضوع فمینیسم اگزیستانسیالیستی

موضوع بحث فمینیسم اگزیستانسیالیستی صیرورت‌ها و فروکاست سوژگی زنان است. از نظر نویسنده مفاهیم اساسی و نگره‌های بنیادین اگزیستانسیالیسم را می‌توان در پدیدار شناسی روح هگل یافت.

هگل در پدیدار شناسی روح تناقضات درونی دوگانگی سوژه - ابژه را افشا می‌کند و فرماسیون‌های مختلف آگاهی و روش درک روابط میان سوژۀ شناسایی و ابژۀ شناخت را شرح می دهد.

از سویی، هگل با ارائۀ توصیف خود از ذهن با عنوان «روح از خود بیگانه» مبنایی را برای نگره‌های اگزیستانسیالیستی باقی گذاشت که متفکرانی نظیر هایدگر و سارتر با استفاده از این مبنای نظری برای بسط اندیشه‌های خود پرداختند.

دیدگاه سیمون دوبوار

در سایۀ شکل‌گیری و نضج‌نگره‌های اگزیستانسیالیستی از سویی و جدی‌ترشدن جنبش فمینیستی، سیمون دوبوار به مسئلۀ موقعیت فرودست زنان در جامعه‌ای که در آن زیست می‌کرد، با استفاده از نگره‌های اگزیستانسیالیستی پاسخ‌هایی داد که در زمان خود بسیار آوانگارد تلقی می‌شد.

اهمیت پاسخ سیمون دوبوار به موقعیت فرودستی زنان در این بود که گشودگی مهمی را برای بسیاری از متفکران و روشنفکران فراهم کرد ، او بیان می‌کند که موقعیت جنس مذکر به عنوانِ وضعیتی سنجشگر، ذاتی و مثبت در جامعه استقرار یافته است؛ درصورتی که موقعیت جنس زنان به عنوانِ وضعیتی سنجش شوند، غیرذاتی و منفی مستقر شده است.

سوژگی زن در کتاب مقدس

نویسنده در ادامه به بررسی سوژگی زن در کتاب مقدس پرداخته و بیان می‌کند که در کتاب عهد جدید روایت خلقت بیان نشده است. آنچه پذیرفته شدۀ مسیحیان است، داستان خلقت در عهد عتیق است. در عهد عتیق آدم تقدم و موضوعیت تام دارد.

آدم فردی مذکر است که نماد و نمایندۀ نوع انسان است روایت آفرینش در اینجا به گونه‌ای است که گویی فقط آدم است که قدرت شناخت و آگاهی را دارد. می‌توان گفت کتاب مقدس به گونه‌ای روایتِ خوردن میوه‌ی ممنوعه از سوی زن را منفی می‌انگارد که از این روایت به راحتی نتیجه می‌شود که عامل مصائب نوع بشر زن است و به وضوح، زن در اینجا در نقش دیگری‌ای است که شرور است و راه نجات او از خود متابعت از سوژگی اصیل مرد است.

در آخر، به هنگامی که هبوط «خویشتن شرِ» صورت می‌گیرد، مجازات سه گانه‌ای برای زن تعیین می‌شود که به این ترتیب هستند

  1. درد زایمان
  2. اشتیاق همیشگی زن برای شوهرش
  3. حکومت مرد بر زن.

باید توجه داشت که سوژگی وابستۀ زن به مرد یا به عبارتی، وجود زن برای مرد در تمام کتاب مقدس دیده می‌شود. بیانات پولس قدیس که عقل شریعت ‌ساز مسیحیت است، دربارۀ زنان ادعای فوق را ثابت می‌کند. پرتره که از زن در میتولوژی خلقت ترسیم شده، در تداومی پیگیر در عهد جدید بازتولید شده است و نشانه‌هایی که در عهد جدید وجود دارد نیز سراسر مملو از افکندن شر به زنان است.

در طی قرون وسطا و تا سال 1700 میلادی، در جهان مسیحیت، حقیقت مسیحیت تقریبا مورد پذیرش بود دو تجدیدنظر و پروژۀ فکری اساسی که موجب شکل‌گیری تفاسیر جدیدی پیرامون سوژگی، اسطوره‌زدایی و ارتباط با جهان معاصر شد عبارت‌اند از؛ الهیات لیبرالیستی و الهیات اگزیستانسیالیستی، که موجب شد تا زمینه و ارتباطی میان اسطوره‌زدایی از مسیحیت و اسطوره‌زدایی از چهرۀ زن در کتاب مقدس برقرار شود و از دیگر سو، اسطوره‌زدایی فمینیسم اگزیستانسیالیستی از پرترۀ زن در کتاب مقدس پذیرفته‌تر جلوه کند. مانند شوماخر و بولتمان.

بوجود آمدن الهیات لیبرال

الهیات لیبرالیستی در نتیجۀ پذیرش کامل شرایط و نحوۀ تفکر دنیای معاصر توسط الهیات مسیحی پدید آمد. الهیات لیبرال در تلاش خود برای انطباق با شرایط و نحوۀ تفکر معاصر، بسیاری از عناصر راست دینی سنتی مسیحی را اصلاح کرده و یا قربانی کردند. شلایر ماخر پایه‌گذار مکتب الهیات لیبرالیستی بود.

از نظر شوماخر مذهب و الهیات از یکدیگر منفک بودند. او بیان می‌کند که مذهب در فراسوی الهیات و اخلاقیات قرار دارد. از نظر وی مذهب حقیقی حس و شوقی است که برای تجربه کردن نامتناهی وجود دارد، طبق این تفسیر ساحت تعلق مذهب احساسات حضوری فرد است و این متمایز از شناخت و عمل آنچه صحیح انگاشته می‌شود، است.

دیدگاه بولتمان

ایشان معتقد است که پذیرش جهان‌نگری اسطوره‌ای در دوران معاصر ناممکن و حتی غیر ضروری است؛ چرا که این جهان‌نگری خاصه برای دورانی بود که علم در زندگی بشر نقش مهمی نداشت.

وی مطرح می‌کند که باید که برای رهاشدن از پذیرش جهان‌نگری اسطوره‌ای انتخاب عناصری که می‌توان به آن ایمان داشت و زدودن و کنارگذاشتن عناصری که دیگر پذیرش آنان در دوران معاصر ناممکن است, به علت یکپارچگی کلیت جهان‌نگری اسطوره‌ای امکان‌پذیر است.

بولتمان روش اسطوره‌زدایی را به کمک دانش هرمنوتیک و تکیه بر تجربۀ ایمانی مطرح می‌کند. از نظر وی، آموزه‌های بنیادین مسیحیت چون تجسم، کفّاره، رستاخیز و بازگشت مجدد مسیح، مقوله‌هایی اسطوره‌ای بودند که در تفسیر اگزیستانسیالیستی مضمحل می‌شدند. گفته شده که که بولتمان مسیحیت را به زبان اگزیستانسیالیسم ترجمه کرد.

نتیجه‌گیری

به نظر می‌رسد، سوژۀ زن مسیحی یک سوژۀ منقاد و فروبسته است که با تکیه برخوانش پولس قدیس، اسطوره و میتولوژی خلقت موجود در کتاب عهد عتیق، سوژۀ آگاهی یابنده نبوده و اساسا با بحران فقدان سوژگی خلاق مواجه هستند.

در چنین شرایطی، با فروپاشی نظام معرفتی کلیسا در عرصۀ اجتماعی پس از قرون وسطا و با آغاز دوران نوزایش (رنسانس)، به مرور برای زنان سوژگی جدیدی خلق شد؛ لیکن به نظر متفکران اگزیستانسیالیست، این سوژگی در عصر جدید مسائلی را با خود از گذشته حمل می‌کرد.

تمام مکاتب فمینیستی در پاسخ به جایگاه فرودستی زنان خود را سامان دادند؛ موقعیت فرودستی‌ای که باعث شد تا سوژگی زنان در طی قرون متمادی در غرب زیر سؤال برود و آنان در هویتی تحت انقیاد به زیست خود ادامه دهند. با ظهور مسیحیت و فراگیر شدن دین مسیحیت، سوژگی جدیدی برای زنان در جامعۀ غرب پدیدار شد که مختصات آن در کتاب مقدس باید یافته شود.

پرترۀ کاراکتر زن در کتاب مقدس او را به شکل یک«دیگری» در کنار مرد، آن را فارغ از هر نوع سوژگی مستقل بازشناسی کرده و حتی آن را تحت یک «دیگری شر» تعریف کرده است.

با ظهور رنسانس و بالاخره فرا رسیدن دورۀ معاصر، مرجعیت مسیحیت فروریخت و از یک سو، تجدیدنظرها و تأویل‌های نوین از الهیات مسیحی شکل گرفت و از دیگر سو، با شکل‌گیری نگره‌های اگزیستانسیالیستی در فلسفۀ غرب، گشودگی‌ای برای ارائه یک سوژگی نوین برای زنان بر پایۀ نگره‌های اگزیستانسیالیستی در حدود الهیات مسیحی و فلسفۀ غرب پدید آمد که امکان نقد و نفی سوژۀ منقاد و فروبستۀ زنان در کتاب مقدس و ارائه تأویلی نوین از سوژگی زنان توسط فمینیسم اگزیستانسیالیست پدید آمد.

بررسی این صیرورت سوژگی زنان با توجه به زمینه‌ای که در الهیات مسیحی و فلسفه غرب به وجود آمده بود، در فمینیسم اگزیستانسیالیستی، به اسطوره‌زدایی از چهرۀ زنان در کتاب مقدس منجر شد و سوژگی نوینی برای زنان تعریف شد.

در این میان، متفکران اگزیستانسیالیست غیرفمینیست و دارای گرایش لیبرال به بررسی انتقادی این سوژگی جدید نیز پرداخته‌اند؛ سوژگی‌ای که تلاش می‌کند از سطح مواجهه فمینیسم با سوژه سنتی محصول نظام معرفتی کلیسا، یک پا فراتر نهد.

منبع