Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:


تشکیل آگاهی و استمرار آن سبب پیدایش تفاوت‌هایی میان حالات می‌شود و برای این‌که این حالا شناخته شوند، لازم است که هریک از آنها با حالات قبل از خود آمیخته و یگانه شود. دستگاه عصبی و مغز انسان مانند گنجینه‌ای از تعداد بی‌نهایتی تجربه است که طی زندگی به دست آمده است. این اندیشه نویسنده مربوط به نظریه کلی تحول است، و از این جهت که می‌پذیرد معلومات اساسی فاهمه برای فرد ماقبل تجربی است و برای سلسله موجودات مابعد تجربی،‌ می‌توان آن را تلفیقی از مذهب اصالت تجربه و مذهب اصالت ماقبل تجربه دانست. بنابراین، اسپنسر با مذهب ضداصالت واقع و مذهب اصالت تجربه جان استوارت میل، که وجود معیاری عالی برای شناخت را قبول ندارد، مخالفت می‌ورزد. این کتاب با توضیح اجمالی‌ای درباره تحول فعالیت‌های نفسانی و احساسات، که به انسان‌ها امکان می‌دهد به عنوان اعضای یک جامعه با هم کار کنند، پایان می‌یابد.
تشکیل آگاهی و استمرار آن سبب پیدایش تفاوت‌هایی میان حالات می‌شود و برای این‌که این حالا شناخته شوند، لازم است که هریک از آنها با حالات قبل از خود آمیخته و یگانه شود. دستگاه عصبی و مغز انسان مانند گنجینه‌ای از تعداد بی‌نهایتی تجربه است که طی زندگی به دست آمده است. این اندیشه نویسنده مربوط به نظریه کلی تحول است، و از این جهت که می‌پذیرد معلومات اساسی فاهمه برای فرد ماقبل تجربی است و برای سلسله موجودات مابعد تجربی،‌ می‌توان آن را تلفیقی از مذهب اصالت تجربه و مذهب اصالت ماقبل تجربه دانست. بنابراین، اسپنسر با مذهب ضداصالت واقع و مذهب اصالت تجربه جان استوارت میل، که وجود معیاری عالی برای شناخت را قبول ندارد، مخالفت می‌ورزد. این کتاب با توضیح اجمالی‌ای درباره تحول فعالیت‌های نفسانی و احساسات، که به انسان‌ها امکان می‌دهد به عنوان اعضای یک جامعه با هم کار کنند، پایان می‌یابد.
== نقد دیدگاه‌های ==
== نقد دیدگاه‌های هربرت اسپنسر==
=== نقد نظریه تکامل ===
=== نقد نظریه تکامل ===
نظریه تکامل، به‌خصوص تکامل تک‌خطی امروزه مردود شده‌‌اند. اگرچه ممکن است تکامل از نظر زیست‌شناسی درست باشد، لیکن از لحاظ فرهنگی و اجتماعی درست نیست. هر فرهنگ و جامعه پدیده‌ای منحصر به‌فرد است و بعضی ویژگی‌های یک فرهنگ را نمی‌توان به سایر فرهنگ‌ها تعمیم داد. لذا این نظریه با انتقادات ذیل روبرو بوده است:
نظریه تکامل، به‌خصوص تکامل تک‌خطی امروزه مردود شده‌‌اند. اگرچه ممکن است تکامل از نظر زیست‌شناسی درست باشد، لیکن از لحاظ فرهنگی و اجتماعی درست نیست. هر فرهنگ و جامعه پدیده‌ای منحصر به‌فرد است و بعضی ویژگی‌های یک فرهنگ را نمی‌توان به سایر فرهنگ‌ها تعمیم داد. لذا این نظریه با انتقادات ذیل روبرو بوده است:
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
پس اگوست کنت فقط توجیه نظری و فکری مطلب را بیان می کند، اسپنسر ریشه پرستش را بیان کرده که اولین بار پرستش از کجا شروع شد، از پرستش نیروهای طبیعت شروع شد و این عملی است از قبیل تملق ها و پیشکش بردن ها و هدیه بردن هایی که انسان ها برای انسان های زورمندتر از خودشان انجام می دهند. همان طور که برای انسان ها هدیه می بردند برای آنها قربانی می کردند، و همان طور که در مقابل انسان ها تملق می گفتند در مقابل آنها عبادت می کردند، ذکر می گفتند و امثال اینها.
پس اگوست کنت فقط توجیه نظری و فکری مطلب را بیان می کند، اسپنسر ریشه پرستش را بیان کرده که اولین بار پرستش از کجا شروع شد، از پرستش نیروهای طبیعت شروع شد و این عملی است از قبیل تملق ها و پیشکش بردن ها و هدیه بردن هایی که انسان ها برای انسان های زورمندتر از خودشان انجام می دهند. همان طور که برای انسان ها هدیه می بردند برای آنها قربانی می کردند، و همان طور که در مقابل انسان ها تملق می گفتند در مقابل آنها عبادت می کردند، ذکر می گفتند و امثال اینها.


=== نقد نظریه اگوست کنت و هربرت اسپنسر ===
=== نقد نظریه هربرت اسپنسر از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله علیه ===
طبق این نظریه، با رفتن جهل یعنی شناختن علل (آنطور که اگوست کنت گفت)، اعتقاد به اینکه خیر، اشیاء جاندار نیستند و همه بی جان هستند، دریا بی جان است، زمین بی جان است، باران بی جان است، و حتی این که انسان خودش هم یک روحی داشته باشد قهرا مورد شک و تردید یا نفی قرار بگیرد، در این حال پرستش موضوع ندارد، یعنی با گسترش علم، خود به خود مذهب منتفی می شود.
طبق این نظریه، با رفتن جهل یعنی شناختن علل (آنطور که اگوست کنت گفت)، اعتقاد به اینکه خیر، اشیاء جاندار نیستند و همه بی جان هستند، دریا بی جان است، زمین بی جان است، باران بی جان است، و حتی این که انسان خودش هم یک روحی داشته باشد قهرا مورد شک و تردید یا نفی قرار بگیرد، در این حال پرستش موضوع ندارد، یعنی با گسترش علم، خود به خود مذهب منتفی می شود.
حرف اینها به دلایلی درست نیست. یکی از دلایل این است که تجربه خلاف این مطلب را ثابت کرده. می گوید ما می بینیم که در میان جاهل ها، هم مذهب هست هم مسئله لا مذهبی، در میان عالم ها نیز هم مذهب هست هم لا مذهبی، یعنی مسئله مذهب و لا مذهبی هیچ به علم و جهل ارتباط ندارد، اگر مذهب مولود جهل بود می بایست به هر نسبت که مردم بی سواد ترند مذهبی تر باشند و به هر نسبت که با سوادتر و عالم تر هستند لا مذهب تر باشند، پس حتما علمای طراز اول باید لا مذهب باشند، در صورتی که عملا چنین نیست، بعد می گوید مثل کی و کی، و حتی می گوید داروین نیز لا مذهب نبود.
حرف اینها به دلایلی درست نیست. یکی از دلایل این است که تجربه خلاف این مطلب را ثابت کرده. می گوید ما می بینیم که در میان جاهل ها، هم مذهب هست هم مسئله لا مذهبی، در میان عالم ها نیز هم مذهب هست هم لا مذهبی، یعنی مسئله مذهب و لا مذهبی هیچ به علم و جهل ارتباط ندارد، اگر مذهب مولود جهل بود می بایست به هر نسبت که مردم بی سواد ترند مذهبی تر باشند و به هر نسبت که با سوادتر و عالم تر هستند لا مذهب تر باشند، پس حتما علمای طراز اول باید لا مذهب باشند، در صورتی که عملا چنین نیست، بعد می گوید مثل کی و کی، و حتی می گوید داروین نیز لا مذهب نبود.<ref>مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 171-173.</ref>


مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 171-173
=== نقد جامعه گرایی و فردگرایی اسپنسر از دیدگاه علامه مصباح یزدی قدس سره===
دیدگاه اسپنسر این است كه رأی او در‌ باب [[اندام‌وار‌انگاری جامعه]]، دو تفسیر كاملاً متغایر و متضاد یافته است كه به‌حكم یكی از این دو تفسیر، وی از سخت‌ترین مدافعان جامعه‌گرایی است، و به حكم تفسیر دیگر باید از طرف‌داران فردگرایی به‌حساب آید، چنان‌كه مشروحاً خواهیم گفت.


اسپنسر عقیده داشت كه جامعه، اندام زنده‌ای است كه یاخته‌ها، اعضا، دستگاه‌هایی همچون دستگاه تغذیه و گوارش، دستگاه گردش خون، و دستگاه تولید مثل دارد، همچنان‌كه در یك انسان زنده مشاهده می‌شود.
این موجود زندة اجتماعی مانند یك موجود زندة فردی دارای خصوصیاتی از‌این‌قبیل است: تغذیه می‌كند؛ نمو دارد؛ و در‌حال نمو بر تعقید و پیچیدگی آن می‌افزاید؛ پس‌از تعقید، ارتباطات اجزای آن با‌هم بیشتر می‌گردد؛ طول حیات آن بسته‌به حیات وَحَداتِ تركیب‌‌دهنده آن است؛ و افزایش تجمع و تراكم اجزا با ازدیاد تنوع اجزا همراه است.
خلاصه آنكه، هم ساختار جامعه و هم كاركرد افراد جامعه، درست مانند ساختار بدن آدمی و كاركرد یاخته‌ها، اعضا، و دستگاه‌های آن است.
این رأی اسپنسر، حداقل به دو گونه شرح و تفسیر شده است:
الف‌) اسپنسر فقط به تشبیهی میان جامعه و یك اندام زنده دست زده است؛ و در این تشبیه مانند هر تشبیه دیگر، وجود یك «وجه شبه» در «مشبه» (جامعه) و «مشبه به» (اندام زنده) كفایت می‌كند؛ و این وجه شبه در اینجا این است كه همان‌گونه‌كه در موجودات زنده یاخته‌های تشكیل‌دهنده اصالتی ندارند، بلكه كلِ اندام اصل است، در یك جامعه نیز واقعیت اصیل و بنیادی از‌آنِ كل است و اجزا كه همان افراد انسانی‌اند، جز واقعیتی فرعی و تبعی ندارند.
اسپنسر، با این تشبیه، علاوه‌بر‌اینكه اصالت جامعه و تبعیت فرد را مؤكداً خاطرنشان ساخته است، این مطالب را نیز گوشزد كرده است كه كل اجتماعی به اجزای خود تبدیل‌ناپذیر است؛ یعنی جامعه موجودی است كه آثار خاص خود را دارد، به‌جز آثاری كه از یكایك افراد انسانی بروز می‌كنند، و بنابراین باید جامعه را به‌عنوان یك كل مورد مطالعه قرار داد؛ اجزای یك جامعه، یعنی افراد گروه‌ها و قشرها و طبقات و نهادها همان‌گونه هم‌بسته‌اند كه اجزای یك اندام، یعنی یاخته‌ها، اعضا و دستگاه‌ها؛ از‌هم‌پاشیدن و بازسازی جامعه همان‌قدر ناممكن است كه پاره‌پاره كردن تن آدمی و دوباره تركیب كردن آن؛ و جامعه به‌صورت یك كل، راه تكامل را می‌پیماید، به‌همان‌سان كه یك انسان از آغاز پیدایش در رحم مادر، راه تكامل را می‌پوید.
كوتاه سخن آنكه «اسپنسر در جامعه‌شناسی، طریقة خاصی از نگریستن به جامعه را پیش گرفت و آن تأكید بر «تمامیت» جامعه‌ها و «ارتباط درونی» اجزای آنهاست».<ref>داریوش آشوری، درآمدى به جامعه‌شناسى و جامعه‌شناسى سیاسى، ص21.</ref>
این تفسیر كه مورد قبول بسیاری از صاحب‌نظران علوم اجتماعی، از‌جمله [[ژرژ گورویچ]]<ref>ر.ك: ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص29ـ32.</ref> و [[موریس دوورژه]]<ref>ر.ك: موریس دوورژه، روش‌هاى علوم اجتماعى، ترجمة خسرو اسدی، ص17 تا 21؛ نیز، ر.ك: داریوش آشوری، درآمدى به جامعه‌شناسى و جامعه‌شناسى سیاسى، ص17ـ22.</ref> است، اسپنسر را یك جامعه‌گرای تمام‌عیار می‌نمایاند. از‌ همین‌روست كه دوورژه به‌هنگام گفت‌وگو از گرایش جامعه‌گرا می‌نویسد:
«ارگانیسیسم (انداموارانگاری) نخستین شكل تاریخی این گرایش و مطلق‌ترین آن است».<ref>موریس دوورژه، روش‌هاى علوم اجتماعى، ترجمة خسرو اسدی، ص17.</ref>
برای تفسیر مزبور كه به‌موجب آن، اندام‌وارانگاری، تمثیلی بیش نیست و نمی‌خواهد كه جامعه را دقیقاً و كاملاً یك موجود زیستی معرفی كند، از‌میان نوشته‌های خود اسپنسر مؤیدات فراوانی می‌توان یافت؛ از‌جمله اینكه اسپنسر «همیشه روی خصلت «فوق اندامی» كل اجتماعی تأكید كرده و چهار مورد مهم تفاوت میان جامعه و موجودات زیستی را بدین‌سان شرح داده است:
1. ارگانیزم (اندام، موجود زیستی) وضعی قرینه دارد و حال‌آنكه جامعه در وضع قرینه نیست. جامعه، تن متعینی ندارد؛
2. ارگانیزم، پیوسته است و جامعه پراكنده؛ افراد جامعه در جا‌به‌جا شدن یا حداقل در حركات خود، آزاد هستند و این آزادی پیش‌بینی‌نشدنی است؛
3. ساخت جامعه، ساخت اندام و خرده‌اندام‌های آن، دارای جای قطعی و ثابتی نیست.
4. در ارگانیزم، آگاهی وابسته به مركز عصبی است، و حال‌آنكه آگاهی در جامعه، جای مشخصی ندارد و پراكنده است».(5)
1.
2 .
3.
4.
5. ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص30.
﴿ صفحه 70 ﴾
ب) اسپنسر چیزی بسی بیشتر از تمثیل و قیاس را اراده كرده است. او معتقد بوده است كه جامعه درواقع و به حقیقت یك اندام زنده است؛ و این بدان‌معناست كه برای توضیح، تبیین، و توجیه پدیده‌های اجتماعی، استعمال مفاهیم زیست‌شناختی و استفاده از روش‌های علوم زیستی كاملاً كافی، لارساز، و مشكل‌گشاست؛ به‌عبارت‌دیگر، محققی كه در مطالعة جامعه فقط از مفاهیم، اصول موضوعه، اصول متعارفه، تعاریف و روش‌های زیست‌شناسی سود بجوید به مشكل لاینحلّی بر‌نخواهد خورد و در كار خود فرو‌نخواهد ماند.
به‌عقیدة اسپنسر قوانین حاكم‌بر ارتباطات متقابل افراد جامعه، و قوانین حاكم‌بر همه پدیده‌های اجتماعی را می‌توان و باید، با شیوه‌های زیست‌شناسانه كشف كرد؛ و‌الّا نمی‌توان مدعی شد كه جامعه‌شناسی یك علم است.
برای اینكه این تفسیر چندان عجیب‌و‌غریب ننماید، توجهی ولو اندك، به تاریخ علم ضرورت دارد. از قرن هفدهم به بعد چون ریاضیات و فیزیك به‌نحو درخشانی دانایی بشر را از جهان طبیعت افزوده بودند، این توهم دامن‌گیر بسیاری از عالمان و متفكران شد كه دو علم مذكور می‌توانند دانش آدمی را به همه پدیده‌های جهان هستی، از‌جمله نباتات، حیوانات و انسان افزایش دهند.
پیشرفت چشمگیری كه توسط ریاضی‌دانان و فیزیك‌دانان بزرگی مانند گالیلة(1)ایتالیایی (1564ـ1642) و نیوتن(2)انگلیسی (1642ـ1727) در بعضی از زمینه‌های علوم و معارف حاصل آمده بود، كسانی را به این طمع خام انداخت كه با همان شیوه‌هایی كه طبیعت بی‌جان را مطالعه می‌كنند، جانداران را نیز مورد بررسی و پژوهش قرار دهند.
اینان می‌پنداشتند كه گیاهان، جانوران، و انسان‌ها را هم می‌توان با استعانت از مفاهیمی نظیر جمع، ضرب، نیرو، جذب، تعادل، پیوستگی و تكاثفْ شناخت و مدعی
1. گالیلئو كالیلئى (Galileo Galoelei).
2. آیزاك نیوتن (Isac Newton).
﴿ صفحه 71 ﴾
بودند كه همه ابعاد و وجود هستی، و حتی حیات انسانی را می‌توان بر وفق قوانین مكانیك تفسیر و تبیین كرد.
«لامتری(1)در كتاب انسان‌ـ ماشین خود، این نظر را مطرح كرده كه خود‌آگاهی انسان، محصول فرعی و وهم‌آمیز حركات اتم‌هاست».(2)یكی از مورخین علم، بر آن است كه این تصور كه مفاهیم مكانیكی فیزیكی می‌توانند تحلیل مستوفایی از همه رویدادهای جهان هستی به‌دست دهند، «ناشی‌از مبالغة طبیعی در‌مورد توانایی دانش جدید بوده، كه گسترة پهناورش اذهان بسیاری را پیش‌از‌آنكه محدودیت‌های محتوم آن را دریابند، به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داده است».(3)
به‌هر‌حال، كمال مطلوب این بود كه «هرچیز را در كل جهان به‌كلی، تا‌حد تحولات كمّی محض و رساندن آنها به چند چیز كه خود آنها هرگز تحول كیفی نمی‌یابند، فرو كاهند»(4)این قسم از فرو‌كاهش (یا واگشت‌گرایی یا اصالت تحویل)(5)همان است كه «افرازوارانگاری»(6)نامیده می‌شود.
در قرن نوزدهم، علم به فتوحات بزرگی، به‌خصوص در زیست‌شناسی (و زمین‌شناسی و شیمی آلی) نایل آمد. در این قرن، داروین،(7)طبیعت‌دان انگلیسی (1809ـ1882)، همان مقامی را داشت كه گالیله و نیوتن در قرن هفدهم داشتند.
«شأن و آبروی علم زیست‌شناسی باعث شد كه كسانی كه در تفكر از علم متأثر بودند، به‌جای مقولات مكانیستی (افزاروارانگارانه) مقولات زیست‌شناختی را با جهان انطباق
1. La Mettrie، فیلسوف و طبیب فرانسوى (1709ـ1751).
2 . ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاء‌الدین خرمشاهى، چ1، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1362، ص74.
3. همان، ص74.
4. همان، ص311.
5 . Reductionism.
6 . مكانیسم: mechanism.
7 . چارلز رابرت داروین (Charles Robert Darwin).
﴿ صفحه 72 ﴾
دهند... . از‌این‌رو، تصور روابط زنده (ارگانیسم)، به‌عنوان كلید توضیحات علمی و فلسفی قوانین طبیعی جلوه كرد».(1)دیگر كسی درپی آن نبود كه برای رفتارهای فردی و اجتماعی انسان «ریاضیاتی به دقت ریاضیات ماشین» بیابد؛(2)بلكه كما‌بیش همه دریافته بودند كه با ره‌آوردهای ریاضیات، فیزیك، و مكانیك نمی‌توان حتی به عالم گیاهان و جانوران روی كرد، چه رسد به جهان پدیده‌های انسانی.
لكن وسوسة دیگری پیش آمد؛ و آن اینكه قوا، افعال روانی آدمی و رفتارهای انفرادی و جمعی او را با مفاهیم و مقولات زیست‌شناختی تبیین و تفسیر كنند. اینكه مجموع هیجانات، خصال و رفتار هركس یا هر گروه را قابل تبیین زیست شناختی بدانند و مفاهیم و روش‌های علوم زیستی را برای تفسیر انسانی‌ترین پدیده‌ها، از‌قبیل ایمان، عشق، و ایثار، نیز سودمند و كافی بینگارند، خود قسمی فرو‌كاهش (یا واگشت‌گرایی) است كه «انداموارانگاری» خوانده می‌شود.(3)
بر وفق تفسیری كه هم‌اینك در‌حال بازگویی آنیم، اسپنسر به همین معنای «انداموارانگاری» معتقد بوده است، یعنی قایل بوده است به اینكه مفاهیم و روش‌های علوم زیستی را می‌توان و باید به زمینه مطالعة امور نفسانی و انسانی نیز تعمیم داد.
این تفسیر نیز از‌سوی بسیاری از صاحب‌نظران پذیرفته شده است. مثلاً گورویچ عقیده دارد كه اسپنسر «مُبلّغ نوعی یكتاگرایی پیوسته و طبیعی كه تفاوتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی قایل نیست، به‌شمار می‌رفته است. بنابراین اسپنسر كه تحت‌تأثیر خاص زیست‌شناسی و قوانین تكامل قرار گرفته بود، معتقد است كه قوانین مذكور شمول عام دارند».(4)باربور،(5)فیزیك‌دان،
1 . برتراند راسل،تاریخ فلسفه غرب، ترجمة نجف دریابندری، ج3، ص412.
2. ر.ك: ای. اچ. كار، تاریخ چیست؟، ترجمة حسن كامشاد، ص84.
3. براى كسب آگاهى بیشتر از اصل فروكاهش، ر.ك: ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص329ـ333 و 358ـ370.
4. ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص29.
5. ایان گریم بابور (IAN Graeme Barbour).
﴿ صفحه 73 ﴾
دین‌شناس و متكلم مسیحی آمریكایی (متولد1923)، می‌گوید: «تكامل در عالم پدیده‌ها، از‌نظر اسپنسر خیلی بیش‌از یك نظریة زیست‌شناختی بود. او تكامل را مفتاح یگانگی بخشیدن به همه حوزه‌های دانش می‌دانست. وی قایل به یك اصل یگانه بود كه به‌زعم او قابل اطلاق به تكوین و تكامل هرچیز، از ستارگان گرفته تا موجودات زنده و جوامع است».(1)
حال، جای این سؤال هست كه: در چه صورتی ممكن است پدیده‌های انسانی، اعم از فردی و اجتماعی، با توسل به مبادی، مفاهیم، و روش‌های زیست‌شناختی شناخته شود و تبیین و توجیه گردد؟
در جواب این سؤال، باید گفت كه فقط وقتی می‌توان پدیده‌های روانی را با استعانت از مبادی، مفاهیم و روش‌های زیست‌شناختی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب اجزای بدن آدمی، تركیبی حقیقی نباشد؛ چرا‌كه اگر تركیب مزبور، تركیبی حقیقی باشد، یعنی بدن انسان «مادّه» یك «صورت نوعیة» جدید، كه همان نفس انسانی است، شده باشد، با آثار و خواص نوینی سروكار خواهیم داشت كه در هیچ‌یك از اجزای بدن قابل مشاهده نیست. در‌این‌صورت، شیوه‌های مطالعة امور زیستی، كه برای شناخت اجزای بدن مفید و كافی است، به‌هیچ‌روی سودمندی و كارآیی نخواهد داشت.
چرا «افرازوارانگاری» در حوزه علوم زیستی شكست خورد و مهجور گشت؟ زیرا پدیده‌هایی از‌قبیل تغذیه، نمو، تولید‌ مثل، صیانت نفس، و غرایز حیوانی، آثار و خواصی‌اند كه فقط در موجودات زیستی (گیاهان و جانوران) موجودند و قرینه‌ای در جهان فیزیكی (عالم جمادات) ندارند، و بنابراین نمی‌توان آنها را با مقولات فیزیك و مكانیك تبیین كرد.
به‌همین‌نحو، اگر بخواهیم «انداموارانگاری» را به قلمرو علوم انسانی بكشانیم باید قبلاً یقین حاصل كرده باشیم به اینكه هیچ‌یك از پدیده‌های نفسانی و انسانی درواقع و به
1. ایان باربور، علم و دین، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، ص134؛ همچنین، ر.ك: جوزف روسك و رولند وارن، مقدمه‌اى بر جامعه‌شناسى، ترجمة بهروز نبوی و احمد كریمی، ص367ـ369؛ احسان نراقی، علوم اجتماعى و سیر تكوینى آن، ص52ـ54.
﴿ صفحه 74 ﴾
حقیقت نو و خاص انسان نیست، بلكه همه پدیده‌هایی كه انسانی می‌نمایند در سایر حیوانات و در نباتات هم مصداق دارند؛ و این امر جز به‌این‌معنا نیست كه چیزی به‌نام «صورت نوعیة انسانی»، كه منشأ آثار و خواص ویژه‌ای باشد كه در دیگر موجودات (غیر انسان) مشهود نمی‌افتد، وجود ندارد؛ یعنی بدن آدمی «ماده»‌ای برای نفس انسانی نیست، و بنابراین نباید آن را مركب حقیقی و واحد حقیقی دانست.
به‌همین‌ترتیب می‌توان استدلال كرد كه تنها زمانی می‌توان پدیده‌های اجتماعی را با كمك گرفتن از مقولات زیستی توضیح داد و تفسیر كرد كه تركیب افراد انسانی تركیبی اعتباری باشد؛ یعنی جامعه مركب حقیقی و واحد حقیقی نباشد؛ چرا‌كه مركب حقیقی انگاشتن جامعه به‌معنای اعتراف به وجود یك سلسله آثار و خواص ویژة جامعه است كه در قلمرو غیر از جامعه، شبیه و نظیر ندارند و در‌نتیجه نمی‌توانند با مفاهیم و روش‌های علوم مادة بی‌جان، علوم زیستی، و علوم روانی تبیین و توجیه شوند.
ملاحظه شد كه اگر تفسیر دوم را برای «انداموارانگاری» اسپنسر بپذیریم، باید او را در‌زمرة فردگرایان محسوب داریم. بر‌طبق این تفسیر، اسپنسر تركیب جامعه را از افراد انسانی، تركیبی حقیقی نمی‌دانسته است. لازمة این قول، این خواهد بود كه همه پدیده‌های اجتماعی را قابل تأویل و تحویل به پدیده‌های سطوح پایین‌تر، یعنی پدیده‌های روانی یا پدیده‌های زیستی بدانیم. اسپنسر از التزام به این «لازمه» روی‌گردان نبوده است؛ ولی عجب اینجاست كه پدیده‌های اجتماعی را مؤوّل به پدیده‌های روانی می‌داند: «اسپنسر، بر‌خلاف كنت، مدافع روان‌شناسی فردی بود و آن را مستقل از چارچوب‌های اجتماعی و روان‌شناسی جمعی می‌دانست.
وی برای تبیین پدیده‌های اجتماعی، غالباً به قوانین روان‌شناسی متوسل می‌شد (مثلاً «ترس از زندگان» را منشأ قدرت سیاسی و «ترس از مردگان» را موجد مذهب می‌دانست).(1)
1. ژرژ گورویچ، تاریخ مختصر جامعه‌شناسى، ترجمة باقر پرهام، ص29.
﴿ صفحه 75 ﴾
و حال‌آنكه مقتضای «انداموارانگاری» او، بنابر تفسیر دوم، این است كه آنها را به پدیده‌های زیستی تأویل كند.
در‌واقع، تأویل و تحویل پدیده‌های اجتماعی به پدیده‌های روانی، با تفسیر اول «انداموارانگاری» اسپنسر سازگار است و نه با تفسیر دوم آن.
بنابر تفسیر نخست، پدیده‌های اجتماعی به هیچ نوع پدیده دیگری قابل تحویل نیستند؛ و بنابر دومین تفسیر باید به پدیده‌های زیستی ارجاع شوند.
با توجه به آنچه گفتیم، دانسته می‌شود كه آنچه مانع از جامعه‌گرا یا فردگرا دانستن اسپنسر می‌گردد، در‌واقع تفسیرهای خودسرانة مفسران نیست، بلكه ضد‌و‌نقیض‌گویی‌های خود اوست؛ چرا‌كه هر دو رأی (جامعه‌گرایی و فردگرایی) را در نوشته‌های خود وی می‌توان یافت.
«انداموارانگاری» به‌معنای نخست، كه گونه‌ای از جامعه‌گرایی است، در آینده ر.ك: همین بخش، فصل‌های 7و8. نقد و رد خواهد شد. در اینجا، فقط اشاره می‌كنیم به اینكه خصایص روانی انسان، كه بسیار متعدد است و در هیچ‌یك از سایر حیوانات مشهود نیست، برای نفی «انداموارانگاری» به‌معنای دوم كفایت می‌كند.
ما خود، به نوعی از فرو‌كاهش (یا واگشت‌گرایی) قایلیم؛ و آن این است كه همه پدیده‌های اجتماعی مآلاً می‌تواند به پدیده‌های روانی تحویل و ارجاع گردد. این نوع از فرو‌كاهش همان است كه امروزه به‌نام «اصالت روان‌شناسی»(1)خوانده می‌شود.
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
== منبع ==
== منبع ==
محمدتقی مصباح یزدی؛ جامعه و تاریخ از نگاه قرآن؛ م: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1391.
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
[[رده: ویکی‌جنسیت]]
[[رده: ویکی‌جنسیت]]
[[رده: کنشگران]]
[[رده: کنشگران]]