جان رالز؛ فیلسوف لیبرال آمریکایی، نظریهپرداز عدالت و عدالت جنسیتی.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | ۲۱ فوریهٔ ۱۹۲۱؛ بالتیمور |
مکتب | لیبرال (فلسفه تحلیلی) |
درگذشت | ۲۴ نوامبر ۲۰۰۲ (۸۱ سال) |
خدمات | |
تحصیلات | دکتری فلسفه |
محل تحصیل | دانشگاه پرینستون |
معروفترین نظرات | «عدالت به مثابه انصاف» |
شغل | عضو هیئت علمی:دانشگاه هاروارد، دانشگاه کرنل،مؤسسه فناوری ماساچوست |
در حال حاضر، یکی از دغدغه¬هایی که در تمامی اسناد بینالمللی مربوط به زنان و خانواده در سطح جهانی مطرح است، برابری و نبود تبعیض زنان و مردان در همه عرصهها اعم از اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و ... است. در چند دهه گذشته دیدگاههای جان رالز در مورد عدالت نظریههای بیشماری را به خود جلب کرده است. همچنین نظرات او مورد توجه و نقد فمینیستها بودهاست.
زندگینامه
جان رالز در 21 فوریه 1921م در بالتیمور، مریلند به دنیا آمد. او دومین پسر از پنج پسر ویلیام لی رالز، وکیل برجسته بالتیمور، و آنا آبل استامپ رالز بود. دوتن از برادارن رالز در کودکی به دلیل ابتلا به بیماری مهلک در گذشتند.در سال 1928م رالز به دیفتری مبتلا شد. زمستان بعد، رالز به ذات الریه مبتلا شد. برادر کوچکترش، تامی، بیماری را از او گرفت و درگذشت. توماس پوگ، زندگی نامه نویس رالز، از دست دادن برادران را «مهم ترین وقایع دوران کودکی جان» می خواند.[۱]
رالز در سال 1939 از دبیرستان فارغالتحصیل و وارد دانشگاه پرینستون شد.در پرینستون تحت تاثیر نورمن ملکلم که شاگرد ویتگنشتاین بود قرار گرفت.رالز سالهای پایانی تحصیل را تحت تاثیر الهایت و نظرات او قرار گرفت و مدتی سودای کشیش شدن در سر داشت.رالز مدرک دکتری خود را در سال ۱۹۵۰م از پرینستون دریافت کرد. او تا سال ۱۹۵۲م در این دانشگاه تدریس کرد.[۲]
دیدگاه
وضع نخستین
تصور رالز از قرارداد اولیه این است که افراد باورهای اخلاقی و دینی خود را کنار می¬گذارند و فرضشان این است که نمیدانند از کدام طبقه، جنسیت، نژاد یا قومیت هستند و حتی از امتیازهای وجودی خویش هم بیاطلاعاند. همه فقط سود خود را میخواهند، ولی چون از پشت پرده بیخبرند و فارغ از موقعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کنار هم قرار میگیرند، هیچکس احساس برتری نمیکند و در یک برابری اولیه به یک توافق فرضی و تعادلی در برداشتهای خود میرسند و بهصورت طبیعی دو اصل «آزادیهای بنیادین» و «نابرابری اجتماعی» از آن بهوجود می¬آید. وی نابرابری مربوط به زنان و مردان را که مربوط به خانواده است جدای از جامعه سیاسی نمیداند و معتقد است آزادی زنان با همین حقوق شهروندی و آزادیهایی که هر شهروند باید داشته باشد، قابل تامین است. [۳]
وضع نخستین و خانواده
جان رالز با توجه به فضایی که در وضع نخستین تصور میکند برای زن و خانواده بهصورت مجزا اصولی را پیشنهاد نمیکندبلکه اصولی را به صورت مشترک برای زن و مرددر خانواده مطرح مینماید. از نتایج دیدگاه رالز در وضع نخستین، آزادی خانواده است که با ایفای حقوق شهروندان برابر که (اعضاء خانوادهها هم از جمله آنها هستند) انجام میشود و خانواده به عنوان بخشی از ساختار اساسی نمیتواند این آزادیها را نقض کند. زنان از آنجا که شهروندانی برابر با شوهرانشان هستند، همان حقوق، آزادیها، فرصتهایی را دارند که شوهرانشان از آنها برخوردارند. [۴]
رالز خانواده را بخشی از نظامی میداند که نوعی تقسیم کار اجتماعی را بر مبنای جنسیت در طول زمان ایجاد میکند. وی بیان میدارد که این اصول عدالت به ما نمیگوید که چگونه فرزندان خویش را بزرگ کنیم و ما مجبور نیستیم که بر اساس اصول سیاسی با فرزندانمان رفتار کنیم. در اینجا این اصول موضوعیت ندارد. والدین باید در مواجهه با فرزندانشان برداشتی از عدالت یا انصاف و احترام لازم را رعایت کنند و این بایدی نیست که اصول سیاسی بتواند آن را تجویز کند. بیگمان ممنوعیت بدرفتاری و بیتوجهی به کودکان و مواردی از این قبیل، به عنوان محدودیت، بخش حیاتی از حقوق خانواده را شکل خواهد داد، اما بالاخره در نقطهای جامعه مجبور است به محبت طبیعی و حسن نیت اعضاء بالغ خانواده اعتماد کند.[۵]
اصل تفاوت
اصل تفاوت یا عدالت توزیعی رالز از کلیدیترین اصول عدالت اوست. این اصل اقتضا میکند که مناصب و مشاغل امتیازآفرین اقتصادی و اجتماعی به روی همگان گشوده باشد. اصل فرصت برابر در پایهایترین بیانش ضامن چشمانداز یکسان در زندگی برای همه افراد دارای شایستگیها و انگیزههای مشابه در همه بخشهای جامعه است. علاوه براین، الزام میکند که نهادهای سیاسی دست به اقدامات ایجابی مناسب بزندد تا تضمین شود که اشخاصی با مهارتها و انگیزههای مشابه از فرصتهای مشابه برخوردار شوند.[۶]
وی در زمینه تفاوت زن و مرد معتقد است که اگر تقسیم کار جنسیتی در خانواده کاملا داوطلبانه باشد، برابری منصفانه فرصتها برای هر دو جنس تحقق پیدا خواهد کرد.[۷]اگر یک علت اساسی نابرابری زنان سهم بیشتر آنان در زادن، پرورش و مراقبت کودکان در تقسیم کار سنتی در خانواده است، باید گامهایی یا برای برابر کردن سهم آنها یا در مسیر پاداش دادن به آنها برداشت و پیشنهاد اینست که قانون در جایگاه هنجار یا رهنمون باید کار زن را در بزرگ کردن کودکان (وقتی این بار را باوجود آنکه همچنان مشترک است بر دوش میکشد) مستحق سهم برابر از درآمد شوهر در طول مدت ازدواج بداند و اگر کار به طلاق بکشد، باید سهم برابر از ارزش افزوده داراییهای خانواده در طول آن مدت داشته باشد.[۸]
تقدم اصل فرصت برابر بر اصل تفاوت
رالز با پذیرش اصل فرصت برابر، داوطلبانه بودن تقسیم کار جنسیتی را به منزله فرصت برابر تلقی کرد و در مواردی مثل زادن و پرورش فرزند توسط مادر که بهصورت یکجانبه انجام میگیرد، برای جبران این نابرابری، مادر را مستحق سهمی مالی میداند. وی برابری را پیشفرض میداند و نابرابری را به نفع برابری توجیه میکند و بهدنبال برابر کردن فرصتهاست، نه تشریح علت یا پذیرش تفاوتها و به همین جهت هم عنوان میکند نابرابریهای میان زنان و مردان را فقط درصورتی میتوان توجیه کرد که به نفع زنان بوده و از نظر آنها قابل قبول باشد. بهاین معنا که او محرومیتی برای زنان قائل میشود و میخواهد این تفاوت در وظیفه را با اصل فرصت برابر خویش سامان دهد و به تعبیری عدالت را میان زن و مرد برقرار کند.[۹]
ادعای رالز در اعتقاد به برابری بین زن و مرد با ادعای فمینیسم که در تحقق برابری کامل میان مردان و زنان در همه عرصهها تلاش میکند، تفاوتی ندارد و اصل تفاوت در حقیقت معنایی ندارد. شاید بتوان راهکار او (اصل تفاوت و برابرکردن فرصتها) را در ردیف راهکار دیگر فمینیستها (لیبرال، سوسیال و پست مدرن، در مواجهه با اختلافات طبیعی زن و مرد تلقی کرد. فمینیسم لیبرال بر عدالت و تساوی تاکید میکند و منشأ مظلومیت را محرومیت ناموجه زنان از حقوق سیاسی و قانونی برابر با مردان می¬داند و برای دست¬یابی به برابری، اصلاحات داخل سیستمی را با حفظ موجودیت نظام لیبرالیستی پیشنهاد می¬کند. رالز هم در جایگاه یک لیبرال برای ایجاد فرصت مساوی برای زنان و بادرنظرگرفتن آن به منزله یک اولویت برای یکسان کردن فرصت¬های زن و مرد در زندگی مانند دیگر فمینیست¬های لیبرال بر اصلاحات حقوقی از طرف سیاست¬مداران تاکید می¬کند.
فمنیستها و جان رالز
برخی مثل «سوزان اکین» در جایگاه فمینیسمی «انسانگرا» درعین¬حال که روش رالز را قبول دارد، به پیشفرضهای رالز درباره وضع نخستین در مورد زن و خانواده اشکال وارد میکند و انتقادش این است که زندگی خصوصی با هنجارهای مربوط به انصاف رالز که میخواهد انسانها را از تبعیض نجات بدهد، همخوانی ندارد، ولی از شیوه رالز برای تفکر اخلاقی به منزله روشی برای آشکار ساختن و رفع بیعدالتی در خانواده استفاده میکند. تصور او اینست که درک مشترک درباره آزادی مبتنی بر «خوداتکایی» است و اعتقاد دارد که منطق «حس مشترک» در وضعیت نخستین در مورد زنان باید مورد توجه قرار گیرد و هیچ زنی نباید بگوید در اجرای خواستههای خویش ناتوان است.[۱۰]
حقیقت اینست که هرگونه تصور کنیم، سخن گفتن از حس مشترک وجهی ندارد؛ زیرا اگر تعیین اصول عدالت رالز در فضای غیرمادی باشد، دیگر تفکیک زن و مرد معنا ندارد و فارغ از جنسیت، نژاد، رنگ و هر خصیصه دیگری جزء انسانیت آنهاست و در فضای نخستین و بی¬طرف، که به آزادیهای بنیادین میاندیشد، نمیتوان اصول عدالت را در خصوص جنسیت تعیین کرد؛ زیرا جنسیت برساختی اجتماعی است و در اوضاع و احوال اجتماعی- سیاسی بروز میکند و در ساختارهای بنیادین جامعه ظرفیت ظهور و بروز ندارد و زمینهای برای آن مهیا نیست. [۱۱]
- ↑ «John Rawls»، در ویکی پدیا انگلیسی
- ↑ «John Rawls»، در ویکی پدیا انگلیسی
- ↑ جان رالز، قانون مردمان، 1390ش، ص 224
- ↑ جان رالز، قانون مردمان، 1390ش، ص 224
- ↑ جان رالز، قانون ملل، 1389ش، ص 212
- ↑ تالیس، فلسفه راولز، 1385ش، ص 108
- ↑ جان رالز، لیبرالیسم سیاسی، 1393ش، ص 228
- ↑ جان رالز، لیبرالیسم سیاسی، 1393ش، ص 229
- ↑ جان رالز، عدالت بهمثابه انصاف، 1388ش، ص 115
- ↑ منشیپوری و دیگران، «تکوین حقوق بشر در عصر جهانی شدن»، 1387ش، ص 182-183
- ↑ مقاله بازخوانی عدالت در اندیشه جان رالز، ص 11