سارا لوسيا هوگلند[۱]

سارا لوسيا هوگلند

زندگینامه

آثار

Hoagland, Sarah Lucia; Penelope, Julia (1988). For lesbians only: a separatist anthology. London: Onlywomen Press Ltd. ISBN 9780906500286.

Hoagland, Sarah (1992). Lesbian Ethics: Toward New Value. Palo Alto, California: Institute of Lesbian Studies. ISBN 9780934903035.

Hoagland, Sarah Lucia; Frye, Marilyn (2000). Feminist interpretations of Mary Daly. Re-reading the cannon. University Park, Pennsylvania: Pennsylvania State University. ISBN 9780271020198.

دیدگاه‌های هوگلند

اخلاق مساحقه در دیدگاه هوگلند

در سال 1978، سارا هوگلند، اصطلاح «اخلاق هم‏جنس گرایی زنانه » را در كارگاهی در مؤسسه كارآموزی زنان در ناحیه میدن راك در ویسكانسین به كار برد و در بوستون، مری دیلی عنوان فرعی رساله پزشكی زنان خود را «فرا اخلاق فمینیسم رادیكال» نهاد.

وی اظهار می‌دارد كه اخلاق مساحقه، به جامعه، اهتمام دارد؛ وقتى يك زن همجنس‌گرا براى خود انتخاب می‌كند، براى ديگر زنان همجنس‌گرا انتخاب می‌كند و آن‌ها نيز به نوبه خود براى او انتخاب می‌كنند. از اين ديدگاه، اهتمام اخلاق اين نيست كه زن همجنس‌گرا به آن‌چه مطلقاً صواب می‌داند، عمل كند، بلكه جامعه همجنس‌گرايان زن، ارزش‌های اخلاقى را شكل می‌دهند، از اين‌رو، ارزش و معناى اخلاقى در فضاى موجود، بين يك فرد و ديگران به وجود آمده و دوام می‌يابد. اخلاقيون مساحقه‌گرا نمی‌خواهند اشخاصى باشند كه به شركت در روابط سلطه‌گرى و سلطه‌پذيرى عادت كرده‌اند»، و به قول لوگنز می‌خواهند افرادى شوخ و بذله‌گو باشند كه توان قدرت سفر به داخل و خارجِ جهان ديگران را داشته باشند. زنان همجنس‌گرا هرقدر بياموزند كه چگونه در جهان‌بينى‌های متنوع، سير كرده و لذت ببرند، اخلاق را به‌قول هاگلند به عنوان «ابزار كنترل» به‌کار نمی‌برند.

دیدگاه هوگلند در مورد خودآئینی

سارا لوسيا هوگلند نگرشي بدبينانه به خودآئيني دارد و آنرا كاملاً مضرّ ميداند؛ چون معتقد است خودآئيني، ما را ترغيب ميكند كه باور كنيم پيوند و ارتباط ما با ديگري و پيوستگي با ايشان ما را محدود و معناي خوديت و خويشـتن را در مـا انسـانهـا مخدوش ميكند.[۲]

البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادي و تأكيد بر فرديت بـه معنـاي خاص آن مسئله اي نيست كه فقط مخـتص فمنيسـم باشـد؛ مـثلاً مـيتـوان از اجتمـاعگرايـان نيز به منزلة گروهي كه نقد مشابهي از فردگرايي را مطرح كردهانـد يـاد كـرد؛ (جماعتگرايان)[۳] مثلاً مك اينتاير طيفهاي مختلف ليبرال، اعم از نوزيك و راولز، را به سبب باور به تقـدم هسـتي فرد و منافع فردي بر اجتماع و تلقي جامعه به مثابة امري ثـانوي و فرعـي مـورد نقـد قـرار داده است.[۴]

ديگراني همچون مايكل سندل نيز نقدهاي مشابهي مطرح كـردهانـد و لـذا نزديكـي بين نقدهاي اين دو نحلة فكري باعث شده گاهي از اتحاد ميـان فمنيسـتهـا و اجتمـاعگرايـان سخن گفته شود.[۵] در حقیقت كانون نقدهاي اين دو جريان عمدتاً به مباني ليبرالـي معطوف است، چون ايشان برآناند كه «ليبرالها به جاي مسئوليتها بر حقوق تأكيد ميكننـد. تقابل بالقوهاي كه ليبرالها ميان منافع فرد و نيازهاي جامعه مشاهده ميكننـد در تمايلاتشـان به حداقليكردن تعداد و شدت وظايف انعكاس مييابد»[۶]

نقد دیدگاه‌های هوگلند

رهيافت‌هاي مراقبت‌محـور فمنيسـتي، بـه رغـم ادعـاي بـي طرفـي در دعـاوي اخلاقـي و طـرح فضيلت‌هاي اخلاقي، به دليل حساسيت جنسي، رهیافت‌هايي زن‌مدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نميتواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاق‌ها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتي گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل براي مردان شايسته‌تـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقي عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم مي‌شـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند . چنانكه پيتر سينگر با آوردن سخنان زني در كتاب کارول گيليگان، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مـردان بـه اصـول كلي اخلاقي گرايش دارند و اخـلاق جنسـيت‌مـدار نيسـت. [۷]

اگر مراقبـت فضـيلتي اخلاقي محسوب شود، دليلي وجود ندارد كه مردان در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقـي شوند. نل نادينگز نيز تأكيد ميكند كه اين اخلاق براي تمام انسانيت است. ازاينرو، جنسـيت‌مـدار نيست.[۸]

علاوه بر اين، در رهيافت فمنيسيت میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابة مجموعهاى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـه‌اى زن‌مـدار باشـد، امـا ميـزان پاىبندى همه يا برخي زا آن جامعه به ارزش های فمنيستی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـيتـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى اخـلاق فمنيسـتى اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته است . دربارة ااخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.[۹]

با توجه به اين مسائل، برخي سعي كرده اند اخلاق مبتنـي بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـة‌ی نظريه‌ی اخلاقيِ جامع براي زنان و مردان و فراتر از جنسيت، معرفي كننـد. لارِنـس بلـوم معتقـد است اخلاقِ مبتني بر محبت درواقع مبتني بر اصول كلـي اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كساني كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نمي‌تواند به طور كامل در قالب اصولي كلي تدوين شود؛ بااينحال اين اخلاق مبتني بـر محبـت براي عمل اخلاقي مهم است.[۱۰]

همچنين، در سنت وظيفه‌شناسانة رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي ميشود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوعدوستانه، مثل هـمدردي، دلايلـي را بـراي عمـل اخلاقـي بـهدسـت مـيدهنـد.[۱۱]

بلوم ميكوشد اين دو نظر متضاد را اينگونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در زنان قويتر از مردان است، اين تفاوتي بنيادي بين آنان ايجـاد ن مـيكنـد و از نظـر اخلاقـي برابرند.[۱۲]

اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيري است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي دربارة تفاوت فضيلتهاي عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً ابن مسكويه محبت را برتر از عدالت ميداند. خواجه نصير طوسي نيـز عـدالت را فضيلتي عام ميداند، اما تفضل يعني احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت ميداند.[۱۳] علامه طباطبـايي احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»[۱۴] را نيكي كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكي را به نيكي بيشـتر و بدي را به بدي كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيشدستي در نيكي كـردن را لازمـة احسـان ميشمارد؛ يعني درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونهاي خودخواسته در نيكي پيشقدم ميشود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.[۱۵]

اخلاق مراقبت گيليگان نيز از اين منظر نقد ميشود كه از منظري ديگر ميتـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت تر است. لذا بهتر است عمل آدمي ناشي از اصول اخلاقي كلي باشد تـا اينكه از احساس مراقبتي خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق ميانجامد . از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام اخلاقي ناقص است، محبت و عدالت هر دو براي نظام اخلاقي كامل لازمانـد. چنـانكـه افـرادي چون ريتا منينگ سعي در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرماني اخلاقي اسـت كـه جامعـة متزلزل ما به آن نياز دارد.[۱۶]

اخلاق مراقبت از نقدهاي فمنيسيت نيز بی نصيب نمانده است. رو سـيبيلا معتقـد اسـت كـه «انسانها موجوداتي پيچيده بوده و اينگونه تلاشها براي تعريف آنها، درنهايـت باعـث تقليـل آنان ميشود.»[۱۷]

بيان تعريف واقعـي بـراي يـك جـنس بـه ويژگـيهـاي خـاص آن تعريفي نادرست است، زيرا مجموعه اي از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـيكنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگيهاي جنسيتي براي جنس خاص، يا بـا ويژگـيهـاي ذاتي انسان در تناقض قرار ميگيرد يا با جنس ديگر مشترك ميشود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم بندي هاي جنسيتي، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختي ديده ميشود، باعث تكرار برداشتهايي ميشود كه براساس آنها زنان و مردان در يـك سـطح جـوهري بـاهم تفاوت دارند.[۱۸]

ليندا جي . نيكلسن ميپرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـري زنانه و مردانه محدود كنيم؟ اگر زنان در مقايسه با مـردان مراقبـتگـر مناسـبي‌انـد، بـه لحـاظ معرفتي، اخلاقي و سیاسي نامعقول است كه زنان را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت ميكند كه زنان «موظف» به مهرباني و مراقبت اند يا لازمة بدتر اینكـه، چـون زنان توان مراقبتگري دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم ن ايست كه يـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقشهاي متمايزي كه زنان و مردان در ساحتهاي خصوصـي و عمـومي ايفـا ميكنند عامل مهمي در تبيين گيليگان است، به رويه هاي خاص در هريك از ساحتها در طول زمان و در درون گروهها و كنشگران اجتمـاعي متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.[۱۹]

همچنـين معتقدند نظرية کارول گيليگان متعلق به زنان عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.[۲۰]

در نگاه كلي، اخلاق مراقبت نميتواند فضيلتهـايي را بـه منزلـة معيـار عـام عمـل اخلاقـي برحسب الگوهاي جنسيتي زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئي نگر باشد و درنتيجه نظام اخلاقيِ عامي براي همة بشريت، فارغ از قواعد كلي اخلاق عمومي، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلـي اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـراي ماهيت فضيلتهاي كلي و مشترك اخلاقي، درون ناسازگار و نظريه اي غيرنظاممند است. عـلاوه بر اينكه ايشان درحاليكه اخلاق سنتي را به دليل كلي بودن نقد ميكنند، بـراي طراحـي نظـام اخلاقي خود بايد از همين قواعد عمومي بهره ببرند و ميبرند. درنتيجه، آنان يا بايد نسـبيتگـرا شوند كه در اين صورت نميتوانند از برتري اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوي سنتي مردانـه كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروي كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظرية اخلاقي مراقبت را در بهترين برداشت ميتوان مكمـل نظام اخلاقي رايج تلقي كرد.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Sarah Lucia Hoagland.
  2. Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy: Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press.
  3. communitarians.
  4. Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre Dame, University of Notre Dame Press.
  5. Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy: Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press.
  6. فالكس، كيث (1390). شهروندي، ترجمة محمدتقي دلفروز، تهران: كوير، چاپ 2.
  7. اسلامي، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردي زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.
  8. Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles: university of California press. p189.
  9. تانگ، رزمري؛ 1382. اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش هـاي فمنيسـيت، ترجمـة عبـاس يزداني، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.
  10. Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.
  11. Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and Morality,london:routledge & kegan paul. p117.
  12. Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge. p187.
  13. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  14. نحل: 90.
  15. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  16. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.
  17. ] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.
  18. Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.
  19. Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal of women in culture and society,11,304-310.
  20. Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.

منبع

پیوند به بیرون