فمینیسم رادیکال

از ویکی‌جنسیت

رادیکال

رادیکال ها از نظریه مارکسسیم وام گرفتند و گفتند انسان ها ۲ طبقه هستند:

  1. طبقه مردان
  2. طبقه زنان

هیچ مردی نیست که ستمگر نباشد وهیچ زنی نیست که ستم دیده نباشد. اول، برای جریان فمینیست رادیکال، خصائل مردانه مهم بود و تلاش می کردند زنان مانند مردان شوند. اما بعداً ویژگی های زنانه را برتر از ویژگی‌های مردانه دانستند. در انتهای جریان، زن گرا شدند و گفتند مشکل ویژگی های زنانه نیست، بلکه ویژگی های مردانه است. بنابراین همه مردان را دعوت و تشویق به ویژگی های زنانه می کردند (اخلاقیات زنانه).


نقد فمینیست رادیکال

  • دو دهه بیشتر ظهور نداشتند، چون رفتارهای انقلابی و سیاسی داشته اند که با اقبال عمومی مواجه نشد.
  • فروکش عوامل ستم به پدر شاهی (تحلیل گرایی)
  • تعمیم تجربیات شخصی به همه اشخاص مثلا تمام زنان ستم دیده هستند.
  • تناقض مبارزه با خشونت، اما خودشان گرفتار به خشونت شده اند. به زنان نباید قدرت انتخاب داده شود زیرا اگر آنها قدرت انتخاب داده شود، ممکن است مادری را انتخاب کند و بنابر این باید به آنها انتخاب تحمیل شود. نظریه رادیکال یک نظریه تمام خواه است، که دستور یکسانی به همه زنان ارائه می دهد. و معتقد است که زنان نباید انتخابات متعدد داشته باشند. این یعنی نادیده گرفتن تجارب همه زنان است. خود این استراتژی نماد خشونت و ناسازگاری است.
  • تقسیم به جهان مردانه و جهان زنانه؛ این جدایی طلبی باعث می شود، زنان از ویژگی‌های مثبت مردانه محروم شوند.
  • اگر نظام پدر سالاری در تمام عرصه‌های زندگی زنان رسوخ کرده است (فراتاریخی، زمانی – مکانی)، در این صورت رهایی از این نظام چگونه ممکن است؟ در صورتی که فمینیست در جامعه شناسی، جزء نظریه انتقادی دسته‌بندی می‌شود، که ایده‌های رهایی بخش دارند. یعنی به دنبال یک وضعیت مطلوب، رهایی بخش و آرمانی هستند، که این با نظام پدرسالاری، که در تمام عرصه ها را رسوخ کرده و غیرقابل حذف است، در تعارض است. این بن بست تحلیلی است. رهایی از این نظام پدرسالار ممکن نیست.
  • فمینیست ها، نظام پدرسالاری را طوری ترسیم می‌کنند، که یک نظام هوشمند و آگاه است و مردان آن به صورت سیستماتیک و هوشمند، زنان را تحت ستم قرار می دهند، در حالی که این گونه نیست.ساخت پیدا کردن در جامعه شناسی؛ یعنی یک چیز را به گونه‌ای تصور کردند که انگار خودش یک واقعیت خارجی دارد.

سوسیال

سوسیال تلفیقی از مارکسیسم و رادیکال است.

هدف این گرایش: تلفیق این دو گرایش با هم است. فمینیسم مارکسیستی، عامل ستم را سرمایه داری می دانست و فمینیسم رادیکال، عامل ستم را پدرسالاری می‌دانست. بنابراین فمینیسم سوسیال این ۲ عامل را با هم ادغام می کند، چون فمینیسم مارکسیستی، همه مسائل زنان را به نظام اقتصادی نسبت می‌دهد. لذا باعث این اشکال شد که شما همه عوامل ستم بر زنان را شناسایی نکرده‌اید. و در واقع فمینیسم مارکسیستی در علت یابی ستم به زنان موفق نبودند و به دنبال کشف راه حل نبوده است. فمینیسم رادیکال هم با تاکید بر پدرسالاری از شناسایی عنصر اقتصادی (اختلاف طبقاتی) مغفول ماند. بنابراین فمینیسم سوسیال می‌گوید: نظام پدرسالاری و سرمایه داری هر دو با هم باعث فرودستی زنان و ستم برآنان شده است.


کور جنسی؛ یعنی اصلاً مسائل و مشکلات زنان را در همه عرصه ها ندیدن و تحلیل زنانه ارائه ندادن و این با نظام مارکسیسم که می‌گوید: اگر نظام سرمایه‌داری سرنگون شود اوضاع خوب می شود منافات دارد. فمینیسم مارکسیسم خیلی کور جنس است، چون اقتصاد برای آن مهم است. مهم است که زنان یک کار، درآمد و پول داشته باشند. ارزش گذاری به کار خانگی که باید به آن دستمزد قرار گیرد. موج چهارم فمینیسم، برای توانمندسازی زنان، اشتغال و ظلم و ستم زنان به مردان از رسانه استفاده می کند. وضعیت اقتصادی نابهنجار باعث سلطۀ جنس مذکر شده است. اقتصادی نابهنجار؛ یعنی تقسیم به کار به کارگر و کارفرما می باشد. مردان در حوزه خصوصی، صاحب دارایی هستند و در حوزه عمومی مالک و سرمایه دار هستند. این ها باعث شده که یک تسلط همه جانبه بر زنان داشته باشند، حتی بارداری و زایمان هم تحت سلطه مردان است.

راهکار: مهم ترین راه برون رفت، از این وضعیت، تغییر ساختار اقتصادی و از بین بردن پدرسالاری است. اگر مالکیت و پدرسالاری با هم از بین برود، تسلط بر زنان از بین می رود. رهایی زنان با از بین رفتن هرگونه تقسیم کار بین کارگر و کارفرما و زن و مرد حاصل می شود کلید واژه: پدرسالاری، سرمایه داری.

نقد سوسیال

همه نقدهایی که به فمینیسم مارکسیسم و رادیکال وارد است، به فمینیسم سوسیال هم وارد است.

  • مارکس؛ جبر تاریخی را ترسیم می کند که رفتار همه افراد، بازتاب وضعیت اقتصادی آنها است. یعنی وضعیت معیشت، تفکر و رفتار را رقم می زند. جبر تاریخی یعنی تا وقتی این وضعیت است، شما مجبور هستید اینگونه رفتار کنید.
  • چون نظام سرمایه داری وجود دارد، و با توجه به جبر تاریخی، بنابراین همه باید این وضعیت را تحمل کنند. پس مردان و جوامع متهم نیستند، بلکه شرایط اقتصادی هر جامعه تعیین کننده است.
  • رادیکال ها معتقد به نفوذ پدرسالاری در همه لایه های زندگی خصوصی و عمومی زنان هستند. ریشه پدرسالاری یا؛
  1. ویژگی های روانی و جسمانی مردان است، مثل قدرت جسمانی و پرخاشگری.
  2. ویژگی زیستی زنان است، مثل بارداری، زایمان و غیره. این جبر زیستی و طبیعی است، یعنی طبیعت مردانه و زنانه حکم می کند که مردان و زنان چگونه رفتار کنند. اگر عناصری که انسان ها را به پیش گرفتن رفتاری خاص مثل ستمگری و ستم شوندگی دعوت می کند، چه کسی می تواند وضعیت را تغییر دهد و با چه روشی؟

آیا مردان از این وضعیت سود می برند یا زنانی که در این حصار گرفتار شده‌اند و مجبورند در ساختارهای اجتماعی فعالیت کنند؟ اگر بخواهیم تمام مشکلات زنان را به فضا های جبری و اجباری اعم از زیستی و اقتصادی ارجاع دهیم، بن بست نظریه ای حاصل می شود. شخصیت ها: هایدی هارتمن – جولیت میچل.

رده: طرح درس:مبانی و آثار فمینیسم استاد: حاج اسماعیلی

جزوه:خانم دکتر حاج اسماعیلی

مراکز حوزوی