مریم کاظم زاده
زندگی نامه
مریم کاظم زاده، متولد شیراز . ابتدا ریاضی و سپس در رشته هنر تحصیل کرده است. کاظمزاده پس از دریافت مدرک دیپلم از دبیرستانی در شیراز، به عنوان آموزگار در تهران مشغول به خدمت شد. [۱] او تهران قبول شد اما. خانواده موافقت نکرد و با اصرار او را برای ادامه تحصیل به انگلستان فرستادند. او در این را رابطه می گوید:«فکر کنید از آن محیط بسته و خفقان آور در سال 55، وارد محیط و فضای باز مسائل سیاسی ـ اجتماعی شدم. با بهره مندی از وجود دوستانی آگاه و راهنمایی آنها قاطی گروهکها و سازمانهای چپ نشدم اما حرف همه گروهها و سازمانها را به دلیل کنجکاوی شنیدم.در همان گیر و دار، آشنایی با خانم مرضیه حدیدچی (خانم دباغ) پل محکمی شد برای من که از آن آشفته بازار به سمت مکان مطمئنی حرکت کنم. دوستی و ارتباط با ایشان هم پاسخگوی نیازهای عاطفی من در غربت بود و هم نیازهای سیاسی و تشنگی مرا برای آگاهیهای مذهبی پاسخگو بودند.»
تحول با امام خمینی
امام که وارد پاریس شدند به پیشنهاد شهید حداد عادل با تعدادی از برادران با اتوبوسی راهی فرانسه شد و ملاقات با امام، حجت را بر او تمام کرد. اولین چیزی که به ذهن او برای پرسش از امام رسید این بود که از امام بپرسد آیا یک دختر مسلمان می تواند خبرنگار باشد یا خیر؟ امام با خط خودشان برای او نوشتند «اصل رشته اشکال ندارد، مگر اینکه حجاب رعایت نشود» این پاسخ یعنی انتخاب راه برای مریم کاظم زاده، او وقتی از خود امام عکس می گرفت، احساس می کرد این رسالت او است. به انگلیس که برگشت، آرام و قرار نداشت بار دوم4، روز مهمان امام شد ! صبح تا شب نوفل لوشاتو بود و عکس گرفت . امام که به ایران برگشتند، احساس کرد دیگر کاری ندارد و باید برگردد. خانواده مخالفت کردند؛ او گفتم: می آیم دیداری تازه می کنم و برمی گردم، اما او و شاید آنها هم می دانستند که دیگر بازگشتی در کار نیست. او با خانواده امام به تهران بازگشت[۲].
شروع روزنامه نگاری
اشتغال در روزنامه انقلاب اسلامی از فروردین ۱۳۵۸ تا آذرماه ۱۳۵۹، فعالیت به عنوان گزارشگر در تحریریه نشریه زن روز در سال ۱۳۶۲ و مشغولیت در سرویس اجتماعی روزنامه کیهان از۱۳۶۳ تا سال ۱۳۸۴ (بازنشستگی) بخشی از سوابق مطبوعاتی زندهیاد کاظمیزاده است.[۳]
حضور در غائله کردستان
اودر اولین روزهای درگیری کردستان همراه همکارش آقای طاقداریان به کردستان رفت او در این رابطه می گوید:«با رفتنم موافقت نشد. اصرار کردم و پذیرفتند. به سنندج رفتم. دیدن جو شهر و مقایسه آن با تهران برایم عجیب بود. فضا اصلاً فضای انقلاب نبود. مریوان جنگ بود. سر چند پاسدار را بریده بودند. جو متشنج بود. بخاطر غیربومی بودنم و وضعیت حجابم نگاهها سنگین بود. سوار مینی بوس شدم تا به پادگانی در چند کیلومتری شهر که تنها نقطه امن محسوب می شد بروم. میان راه چندین بار افراد مسلح برای شناسایی، مینی بوس را نگه داشتند هر لحظه امکان هر برخورد بدی بود، اما به خیر گذشت و وارد پادگان شدم. یک پادگان نظامی و من یک دختر جوان. البته جو آنجا قبلاً توسط همکارم قدری آماده شده بود، اما باز نگاهها مشکوک، سنگین و ناباورانه بود. چون تحلیل داشتم و می دانستم کجا هستم و چه باید بکنم قدری توانستم بر اوضاع مسلط شوم»[۴]
حضور در دفاع مقدس
او به عنوان عکاس در چندین مقطع در مناطق عملیاتی حضور داشت و تنها عکاس زنی بود که در دوران دفاع مقدس توانست به اتاق جنگ راه یابد و از نزدیک وقایع را عکاسی کند. او همچنین در کردستان، در کنار شهید چمران به ثبت رخدادهای جنگ پرداخت که بخشی از آنها در کتاب «عکاسان جنگ» توسط بنیاد روایت فتح به چاپ رسیده است. همچنین برخی از این عکسها برای نخستینبار در سال ۱۳۹۴ طی نمایشگاهی در خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد.[۵]
دو دختر به نامهای ریحانه و فرزانه دارند و همسر دوم ایشان آقای مرتضی بی آزاران، آرشیتکت ایران خودرو می باشند