بررسی خاستگاه حقوق بشری مساله زن در غرب
یکی از پرسشهای مهمی که در خصوص مسالهی زن در جهان امروز مطرح میشود این است که آیا حساسیت در مورد وضعیت زن محصول نظام سکولار و بنیانهای حقوق بشری این نظام است؟
ادعای روشنفکران در خصوص خاستگاه مسالگی زن در غرب
برخی روشنفکران غربی اینگونه ادعا میکنند که حساسیت نسبت به مسائل زن پدیدهای مدرن و ناشی از دغدغههای انقلابی و حقوق بشری سکولار غرب نسبت به سلطههای سنتی و دینی است. حساسیت در مورد مسائل زنان و حرکتهای انقلابی در دفاع از هویت، منزلت و حقوق زن به طور خاص از لوازم انقلابهای فکری- فرهنگی، نهضت اصلاح دینی، انقلابهای سیاسی و مبانی حقوق بشری غرب بعد از رنسانس و خصوصا بعد از انقلاب فرانسه است. [۱]
پاسخ به ادعا
این گونه موضعگیریها عمدتا ریشه در انگاره بتسازی از غرب مدرن و منجیسازی از اندیشمندان دوران مدرن دارد از جهات مختلف قابل بررسی است. ضمن اینکه نمیتوان منکر این حقیقت شد که شکل جدیدی از دغدغهمندی نسبت به مسائل زنان، در دل دوران مدرن اتفاق افتاده و غرب و بتبع آن جهان را تحت تأثیر قرار داده است، ولی ریشه داشتن آن در انقلابهای فکری و فرهنگی یا حتی سیاسی غرب آن هم بهگونهای انقلابی مورد تردید جدی است. حال برخی از ادعاهای مطروحه را بررسی میکنیم.
خاستگاه حقوق بشری جنبش های زنانه مبتنی انقلاب های فکری
از شروع انقلابهای فکری و فرهنگی غرب تا شکلگیری جنبشهای دفاع از زنان فترتی نزدیک به پانصد سال وجود دارد. بنابراین جای این سئوال مطرح میشود که: فاصله زمانی 500 ساله بین شروع مباحث حقوق بشری از رنسانس (ابتدای قرن چهاردهم) تا شکلگیری جنبشهای دفاع از زن در اواخر قرن نوزدهم، چگونه قابل توجیه است؟
سکولار شدن جامعه غربی و رهایی از سلطه کلیسا، اگر چه دفاع از حقوق «بشر» با قرائت خاص اومانیستی را نهادینه نمود، ولی الزاماً به معنای شکلگیری جنبش دفاع از منزلت و حقوق زنان بهعنوان بخشی از جامعه بشری نبود. توجه به واقعیات تاریخی غرب مدرن از سه جهت ادعای خاستگاه حقوق بشری، جنبش دفاع از زنان را با چالش روبرو میسازد که در ادامه بررسی میکنیم:
بی توجهی به حقوق زنان در دورههای انقلاب فکری
جرقه آغازین دفاع از حقوق بشر با رویکرد سکولار، از رنسانس و انقلاب فرهنگی و فکری در ابتدای قرن چهارده شروع شد؛ با جنبش دائرهالمعارف نویسی تئوریزه شد و با رفرمیسم و نهضت اصلاح دینی در قرن 16 و 17 به بوته آزمون و خطا گذاشته شد؛ در قرون 18 و 19، همزمان با انقلابهای سیاسی و انقلاب صنعتی به بار نشست؛ و در قرن 20 به اوج خود رسید. اما تحرکات دفاع از منزلت و حقوق زن، عملاً در اواخر قرن نوزده شکل «جنبش» به خود گرفت و بعد از چند دهه فترت در نیمه دوم قرن بیستم به شکل نظریههای اجتماعی مطرح شد. [۲] اگرچه از روم و یونان باستان گرفته تا قرون وسطی و متعاقب آن در دوران رنسانس و نهضت اصلاح دینی و بعد از آن در حال و هوای انقلاب صنعتی، همواره اندیشمندانی بودهاند که در صدد دفاع از شخصیت و حقوق زن برآمده و دادخواست بشربودن زن را مطرح کردند لکن این دادخواهیها آنقدر کم اثر و در محاق بود که شنیده نمیشد و در چارچوب مهندسی علمی و اجتماعی رسمیت نمییافت. بیش از پنج قرن از انقلاب فکری و فرهنگی غرب گذشت، انقلابی که بشرمحوری و حقوق بشر را مبنای شکلگیری و نضج و تکامل خویش قرار داد، لکن تا اواخر قرن نوزدهم نه تنها از زن به مثابه عضوی از بشریت خبری نبود بلکه در صحنه علم و عمل، بشربودن و حقوق بشری زن انکار و بهشدت سرکوب میشد.
دیدگاه اندیشمندان دوران مدرن نسبت به زنان
در اوج دوران مدرن بسیاری از نظریهپردازان تاثیرگذار مباحث حقوق بشری بر اساس مبانی سکولاریستی، در مورد به رسمیت شناختن زن بهعنوان بشر تردید داشته یا از اساس انکار میکردند. توصیف زن به عنوان موجودی فرودست، در بیان مشهورترین شاعران، رمان نویسان، ادیبان، دانشمندان علوم تجربی و علوم اجتماعی و فلسفی در دوران مدرن بسیار گسترده است. نگاهی به نقطه نظرات دانشمندان دوران رنسانس، رفرمیسم، انقلاب سیاسی و صنعتی تا اواخر قرن نوزدهم، دلیل این ادعاست. اشاره به برخی جهتگیریهای، تاثیرگذارترین دانشمندان این دورانها در کتب علمیشان بخشی از این واقعیت را نمایان میسازد. ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸) نظریه پرداز قرارداد اجتماعی و حقوق شهروندی، زنان را طبیعتاً ضعیف توصیف میکرد. با این استدلال که حقوق برای انسانی است که به واسطه خردمندی از حیوان متمایز شده است و چون در خردورزی زن تردید است نمیتوان او را واجد حقوقی که به بشر تعلق میگیرد، دانست. از این رو زن را فاقد مشخصههای بالفعل برای شهروندی میدانست.[۳] شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی (۱۷۸۸-۱۸۶۰)، تا نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی هنوز زن را چون حیوانی با گیسوان بلند و افکار کوتاه معرفی کرده و او را از دایره انسانیت خارج میدانست. نیچه (1844-1900) در اوج دوران مدرن، با تشبیه زنان به برخی حیوانات، از ضرورت مملوکیت و محبوس کردن زن برای خدمت کاری سخن به میان آورد. فروید (1856) با تاکید بر واقعیت اختگی زن، بر کهتری او نسبت به مرد همواره تاکید داشت. آگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷)، نظریهپرداز مشهور اثباتگرایی، مرد را اصالتاً برای اندیشیدن و زن را برای دوست داشتن میداند، لومبروزو جرم شناس اثباتگرا، زن را موجودی میدانست که فطرتاً به کارهایی تمایل دارد که نیازی به ابتکار ندارد و به طور غیر ارادی با تکرار بهصورت بیاختیار صورت میگیرند. [۴]
تنها اشاره اجمالی و فهرستوار به نظر اندیشمندانی مثل کانت، مونتسکیو، پل بروکا، ژوژ ساند، جان لاک و صدها فیلسوف و روانشناس و دانشمند اجتماعی دیگر حتی با نادیده گرفتن اظهار نظرهای شخصیتهای مطرح در ادبیات و شعر و رمان، کتابی مفصل را رقم خواهد زد. [۵]
نمود عملی دیدگاه اندیشمندان نسبت به زن
نمود عملی این دیدگاههای دانشمندان نیز در جامعه غربی بعد از رنسانس تا اواخر قرن نوزدهم هویدا است. زنان در واقع، از بسیاری از حقوق اجتماعی، سیاسی وحتی فردی محروم بودند. جان لاک (1704) نظریه پرداز مشهور لیبرالیسم و دموکراسی و حقوق بشر، نامهای به یکی از دانشمندان معاصرش مینویسد و همراه با نامه زنی را که از شوهرش خریداری کرده بود را بهعنوان هدیه برایش میفرستد و پیشنهاد میدهد که بعد از لذتجویی از او میتواند او را به شخص دیگری اجاره دهد! [۶]
رفتار غرب در مواجهه با زنان
ویل دورانت در مورد بروز عملی غرب مدرن در مواجهه با زنان میگوید: «در اروپا زنان تا حدود سال 1900، کمتر دارای حقی بودند که مرد ناگزیر باشد بر اساس قانون آن را مراعات کند!». [۷] همو در جای دیگر میگوید: «نخستین قدم برای آزادی مادر بزرگها قانون 1882 است. به موجب این قانون زنان بریتانیا کبیر پس از آن امتیاز بیسابقهای پیدا کردند، یعنی حق نگه داشتن درآمد خود!». در مورد حق حضور اجتماعی و سیاسی زنان نیز وضع به همین منوال است. نمایندگان مجلس فرانسه حتی بعد از اعلامیه حقوق بشر فرانسه (1789)، فعالیت زنان را در خارج از خانواده برای نظم عمومی خطرناک میشمردند. [۸] حق رأی زنان از حدود سال 1900 به بعد به واقعیت تبدیل شد. نیوزلند 1893، نروژ 1913، انگلستان 1918 و امریکا در سال 1920 حق رأی زنان را به رسمیت شناخت. در لایحه حقوق بشر 1789 فرانسه مسئله برابری و حقوق انسانی فقط برای مردان مطرح شده بود. حتی با برابری قانونی و حضور زنان در مجلس به شدت برخورد میشد. این اعلامیه به نام حقوق مردان با مخالفت برخی زنان فرهیخته فرانسه روبرو شد. خانم اولیمپ دگوژ از رهبران انقلابی فرانسه و هم رزمانش اعلامیه جدیدی به نام حقوق زنان در اعتراض به اعلامیه حقوق بشری فرانسه که حقوق را مختص مردان میدانست، به جرم ضدیت با انقلاب فرانسه با گیوتین گردن زده شدند. [۹]
نتیجه گیری
بنابراین فترت پانصد ساله و نمودهای علمی، فرهنگی و حقوق بشری در غرب از یک سو و واقعیات اجتماعی این پانصد سال از طرف دیگر، مانع از پذیرش این تبیین میشود که انقلاب فکری و فرهنگی غرب و مبانی حقوق بشری دوران مدرن را مبنای شکل گیری جنبشهای دفاع از منزلت و حقوق زن در اواخر قرن نوزدهم به حساب آوریم. براساس این گزارش میتوان ادعای روشنفکران غربگرا در مورد محوریت غرب مدرن و اندیشمندان مدرنیسم در بازنمایی مسئلگی زن در جهت دفاع از حقوق بشر را به چالش کشید.
جستار وابسته
پانویس
- ↑ . رک: محمدتقی کرمی، مدیر گروه مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیئت امنای پژوهشکده زن و خانواده حوزه علمیه قم.
- ↑ . چاندلر، لورا (۱۳۸۹) «تاریخ نگاری فمینیستی آغاز عصر مدرنیته» ترجمه نرگس صاحبی، مجله اطلاعات حکمت و معرفت، سال پنجم، شماره ۴.
- ↑ . حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعی (تاریخ دو قرن فمینیسم)، همان، ص 12
- ↑ . بنوات گرو. زن از دید مردان، ترجمه: محمد جعفر پوینده. چاپ اول 1377. چاپ دیبا. انتشارات: جامی ص 80 به بعد
- ↑ . بنوات گرو. زن از دید مردان، ترجمه: محمد جعفر پوینده. چاپ اول 1377. چاپ دیبا. انتشارات: جامی ص 80 به بعد
- ↑ . John Locke : selected correspondence. Oxford: Oxford University Press. p. 76-77
- ↑ . ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، (شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، تهران: 1373، ص 150
- ↑ . ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، تهران، 1377، ص 28
- ↑ . معصومه موسوی، تاریخچه مختصر تکوین نظریههای فمینیستی، کتاب توسعه، ش 9، ص 115- به نقل از ابراهیم حسینی، فمینیسم، دفتر نشر معارف. قم. 1388. چاپ اول، ص 26