رابعه بلخی (قزداری)
![]() | |
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | زنان عارف و شاعر قرن چهارم |
محل سکونت | بلخ |
خدمات | |
دین | اسلام |
خدمات | از بنیانگذران شعر دری و مبتکران و کامل کنندگان قالب غزل، قطعه و قصیده |
حرفه | شاعر |
رابِعِۀ قُزْداریِ بَلْخی، ملقب به «زين العرب» نخستين شاعر زن عارف فارسي گوی غزلسرای ایرانی در سدۀ ۴ق / ۱۰م.
او دختر كعب، امير بلخ و از اهالي قزدار، معاصر رودكی در دوران حكومت سامانيان بود. وی از شاعران روزگار سامانی و معاصر رودکی [۱] است. عطار نیشابوری [۲] از نخستین کسانی است که شرح حالی شورانگیز در ۴۲۸ بيت شعر، از او در الٰهینامۀ خود آورده است. [۳].
روايت عطار به بخشي از زندگي رابعه بعد از دوران مرگ پدرش تا مرگ تراژيك خود رابعه ميپردازد. برخی "رابعه بلخی" را داستان زنی ايرانی گفتهاند كه در يك مثلث مردانه پدر، برادر و معشوق اسير میشود.
عوفی دربارۀ رابعه میگوید: «دختر کعب به فضل، بر مردان جهان بخندیدی. فارِسِ هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی بهغایت ماهر ... ». رابعه به سبب شعری که سروده و در آن خود را «مگس رویین» نامیده، به این صفت مشهور شده بود.[۴]
اگرچه روایت عطار از زندگی رابعه، از اغراق و مبالغهگوییهای عارفانه تهی نیست، اما تا حدودی گویای زندگی او و ماجرای عاشقانهاش با غلامی به نام بکتاش است [۵]. ناگفته نماند که تذکرههای دیگر، با تفاوتهایی اندک، به زندگی و اشعار وی پرداختهاند. [۶]
زندگینامه
پدر رابعه (کعب قزداری)، را از عربهای کوچیده به خراسان دانسته و آوردهاند که فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بُست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشابوری با رودکی دیدار و مشاعره داشته است. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به یقین پیش از مرگ رودکی بوده است، بنابراین تاریخ مرگ او را میتوان پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری در نظر گرفت. [۷]
کعب علاقه خاصی به رابعه داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده است و به جهت تواناییهای بینظیر او در هنر و فنون، او را با لقب زینالعرب (زینت قوم عرب) خطاب میکرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن شعر و هنر نقاشی به غایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بوده است. پس از مرگ کعب، حارث بر تخت پدر مینشیند و در یکی از بزمهای شاهانه او، رابعه با بکتاش، از کارگزاران نزدیک حارث دیدار میکند. عطار جایگاه بکتاش در دربار را کلیددار خزانه عنوان کرده است. رابعه بیدرنگ دل به بکتاش میبازد و در نهایت دایهٔ رابعه که از علاقه رابعه به بکتاش آگاه میشود، میان آن دو واسطه میشود.
رابعه خطاب به بکتاش نامهای مینویسد و تصویری از خویش ترسیم کرده و پیوست آن نامه میکند و بدست دایه میسپارد تا بدو رساند. چون بکتاش نامه رابعه را میخواند و تصویر او را میبیند بدو دل میبازد و نامهاش را پاسخ میدهد. این نامهنگاریهای پنهانی ادامه پیدا میکند و رابعه اشعار فراوانی خطاب به بکتاش ضمیمه نامهها کرده و برای او میفرستد. ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی میبیند و آستین او را میگیرد که «چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی میکنی؟» رابعه از او آستین میافشاند که «عشق من به تو بهانهایست بر عشقی عظیمتر» و او را بخاطر افتادن در دام شهوت نکوهش میکند.
برخی از تذکره نویسان دربارۀ عشق رابعه و بکتاش اختلاف نظرهایی با هم دارند. جامی از قول ابوسعید ابوالخیر، عشق رابعه را عشقی مجازی نمیداند و داستان بکتاش را بهانهای برای طرح عشق حقیقی دانسته است [۸].
هدایت نیز رابعه را «صاحب عشق حقیقی و مجازی» میداند و داستان دلباختگی او را در یکی از آثار خود به نـام «گلستان ارم» به نظم درآورده است. شفیعی کدکنی مأخذ سخن جامی را عطار، و اطلاعاتی را که هدایت آورده، متکی به نفحات الانس و الٰهینامه دانسته است [۹].
از رابعه، ۷ غزل، ۴ دوبیتی و دو بیت مفرد باقیمانده که در مجموع، ۵۵ بیت میشود [۱۰]. اشعار رابعه مانند شعرهای دیگر شاعران سدۀ ۴ق به سبک خراسانی است. ویژگیهای این سبک، به وفور در اشعار او دیده میشود. از آن جمله میتوان به آوردن دو حرف اضافه در پیش و پس مفعول غیرصریح در این بیت از رابعه اشاره کرد: «به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد / به دینم اندر طاغی همی شوی به مثل»؛ یا به کاربردن کاف تصغیر به منظور تحبیب یا تحقیر در این بیت: «ترک از درم درآمد خندانک / آن خوب روی چابک مهمانک»؛ یا تشبیه اضمار در این بیت: «اگر دیوانه ابر آمد چرا پس / کند عرضه صبوحی جام زر بـاد» [۱۱] [۱۲] . شعـر رابعـه از نظـر مختصات آوایی هم بسیار مهم است. از آن جمله، تشدید مخفّف که شمس قیس رازی در المعجم آن را «زیادت قبیح» خوانده است و «امـاله» که هر دو از ویژگیهـای سبک خراسانیانـد [۱۳].
رابعه به ادب فارسی و عربی مسلط بود و به هر دو زبان شعر میسرود. غزلهای وی، سرشار از لطافت و معانی دلانگیز است و به فصاحت و حسن تأثیر معروفاند. [۱۴].
رابعه را نخستین کسی دانستهاند که در قالب ملمع شعر سروده است. عوفی ملمعی از او را در لباب الالباب آورده است. از صنایع ادبی، تلمیح، مراعات نظیر، تشبیه (محسوس به محسوس)، جمـع، تفریق و ... در اشعارش مشهود است. [۱۵]. اشعار رابعه از نظر درونمایه و پیام، از دیگر اشعار این دوره چیزی کم ندارد و مانند بسیاری از سرودههای سبک خراسانی از اصطلاحهای نجومی و طبی و کاربرد لغتهای مهجور خالی است و بسامد لغتهای عربی بسیار اندک است [۱۶]. اشعار رابعه علاوه بر سادگی و روانی فکر و کلام، متضمن لطافت، وصف طبیعت، سوز عشق و شیفتگی و نیز کاربرد وزنهای مطبوعاند، اما در آنها اثری از حکمت و عرفان به معنی خاص وجود ندارد. [۱۷].
نامهای دیگر
رابعه بلخی * رابعه قزداری * رابعه بنت کعب * بنت کعب * زین العرب * مگس رویین [۱۸]
عرفان رابعه
در عارف بودن رابعه دیدگاهها متفاوت است. تمام منابعی که به عرفان رابعه اشاره کردهاند، به گفتار شیخ ابوسعید ابوالخیر استناد کردهاند، که این جای تأمل دارد.
رضا اشرفزاده در کتاب خود حکایت رابعه بر اساس بازمانده اشعار او و گفتار ابوسعید، چنین استدلال میکند که «ذوق تیز و لطیف ابوسعید، اصولاً هر بیتی و شعری را میتواند تاویل عرفانی نماید» و داستان شنیدن بیتی از عماره مروزی و رفتن ابوسعید به زیارت قبر او را گواهی بر این مدعا میداند.[۱۹] و نتیجه میگیرد که گفتار شیخ لزوماً به معنی عرفان رابعه نیست. او همچنین در همین کتاب عنوان میکند که آمدن داستان رابعه در الهینامه و «... حکایت و جانبازی دختر در راه این عشق عُذری، اورا به موجودی پاک و باصفا تبدیل میکند که با پاکی عشق و دامانی پاک در خون میغلتد و جان میبازد و ... توهم عشق عارفانه را در سر و ذهن ما میاندازد».[۲۰] او همنامی رابعهٔ بلخی با رابعه عدویه و رابعه شامیه - که هر دو از زنان عارف بودهاند – را نیز یکی از دلایل ایجاد شائبهٔ عرفان رابعه عنوان کرده است.
سلیمان راوش نیز در مقاله خویش رابعه بلخی یا حمامهای در حمام خون ذؤیان خرد معتقد است که عرفایی چون عطار و ابوسعید ابوالخیر، در حقیقت بجهت حفظ نام و آثار رابعه از گزند کوته فکران، به وی نسبت تصوف و عرفان دادهاند:
حضرت عطار، عارفانه، ... جهت غفلت کافران عشق و منکران انسان شمردن زن و حفظ آبروی رابعه، به نوعی عشق انسانی او را مطابق شریعت منکران عاطفههای انسانی، عمداً پیوند واژگونه به جایی دیگر میدهد ... حضرت عطار نیشابوری چنانکه ابوسعید ابوالخیر، در حق رابعه الطاف نمود و با بهانهٔ اینکه رابعه نه عاشق بکتاش، بل عاشق الله بوده ... جسد و مرقد مبارک رابعه را از شر تکفیر و تازیانه نوازی و ویرانی کافران و منکران نجات داد ... ذکرِ خیر رابعه از سوی عارف بزرگ و نامی ابوسعید ابوالخیر هم در نهایت، عارفانه و هشیارانه، برای به سکوت واداشتن کافران عشق و منکران ارزشهای انسانی زنان به عمل آمدهاست. [۲۱] رابعه بلخی یا حمامهٔ در حمام خون ذؤیان خرد
لیلی رشیتا، نویسنده افغان نیز معتقد است:
«برعکس آنچه که عرفاً عشق او را به بکتاش، حقیقی نه بل مجازی میپنداشتهاند، اشعارش محض بازگوی احساساش نسبت به بکتاش بوده است. از هفت قطعه شعر رابعه که بجا مانده است، پنج تای آن در وصف عشق ناسوتی و دو تای آن در وصف زیبایی طبیعت سروده شده است.» [۲۲]
رابعه در میدان نبرد
براساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ میرسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد میرود. رابعه که تاب بیخبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ میرود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی میشود و رابعه که جان بکتاش را در خطر میبیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان میرود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر نیمه جان بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات میدهد:
بگفت این و چو مردان برنشست او/از آن مردان تنی را ده بخست او
برِ بکتاش آمد، تیغ در کف / وز آنجا برگرفتش برد با صف
نهادش پس نهان شد در میانه / کساش نشناخت از اهل زمانه
رابعه و رودکی
در روایت عطار، رابعه روزی در راه با رودکی که عازم بخارا بوده دیدار میکند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر میشود و او را تحسین میکند و با او به صحبت و مشاعره مینشیند. عطار آن واقعه را اینگونه در الهینامه میآورد:
نشسته بود آن دختر دلفروز / براه و رودکی میرفت یک روز
اگر بیتی چو آبِ زر بگفتی / بسی دختر از آن بهتر بگفتی
بسی اشعار گفت آن روز اُستاد / که آن دختر مجاباتش فرستاد
ز لطف طبع آن دلداده دمساز / تعجب ماند آنجا رودکی باز
رودکی پس از آن راهی بخارا میشود و در بزمی در دربار امیر سامانی شعری که از رابعه به یادداشت بازگو میکند که بسیار مورد پسند امیر میافتد و چون از آن سؤال میکنند، رودکی داستان آشناییاش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو میکند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر میشود. حارث بسیار خشمگین میشود، به بلخ بازمیگردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، به گمان ارتباط نامشروع آنان، فرمان میدهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را میگشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده میکنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان میگریزد و شبانه سر از تن حارث جدا میکند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را میگیرد. [۲۳]
رابعه در منابع ادب پارسی
رابعه ظاهراً نخستین زن شاعر در تاریخ ادبیات خراسان بزرگ میباشد که شعری از او به ثبت رسیده است. محمد عوفی در کهنترین تذکرهٔ شعر پارسی، لباب الالباب، وی را چنین توصیف نموده:
رابعه بنت کعب القزداری، دختر کعب، اگرچه زن بود، اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی، فارِس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی بهغایت ماهر و با غایت ذکاء خاطر و حدّت طبع، پیوسته عشق باختی و شاهد بازی کردی و او را «مگس رویین» خواندندی و سبب این نیز آن بود که وقتی شعری گفته بود:[۲۴]
خبر دهند که بارید بر سر ایّوب / ز آسمان، ملخان و سرِ همه زرّین
اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر / سزد که بارد بر من یکی مگس رویین
نقل شده چون ابوسعید ابوالخیر داستان زندگی او را شنید فرمود:
من این جانب رسیدم و از حال دختر کعب پرسیدم که عارف بوده است یا عاشق؟ جواب دادند اشعاری که بر زبان او جاری بوده دلیل این است که در عشق مجازی، ایجاد اینقدر سوز و گداز ممکن نیست، در شعر او هزل اصلاً وجود ندارد بلکه در همه جا او ذات قدیم (جلَّ شأنهُ) را خطاب کرده است. [۲۵]
عطار نیشابوری نیز داستان زندگی رابعه را در الهی نامه خویش در چهارصد و اندی بیت به نظم آورده و نقل قول ابوسعید ابوالخیر دربارهٔ رابعه بلخی و عرفان وی را چنین بازگو میکند:
ز لفظ بوسعید مهنه دیدم / که او گفتست: من آنجا رسیدم
بپرسیدم زحال دختر کعب / که عارف بود او یا عاشقی صعب؟
چنین گفت او که معلومم چنان شد / که آن شعری که بر لفظش روان شد،
ز سوزِ عشقِ معشوقِ مجازی / بنگشاید چنین شعری به بازی
نداشت آن شعر با مخلوق کاری / که او را بود با حق روزگاری
کمالی بود در معنی تمامش / بهانه بود در راه آن غلامش
عطار توانایی رابعه در سرودن شعر را چنین توصیف میکند:
بلطفِ طبعِ او مردم نبودی / که هر چیزی که از مردم شنودی
همه در نظم آوردی به یک دم / بپیوستی چو مروارید در هم
چنان در شعر گفتن خوش زبان بود / که گوئی از لبش طعمی در آن بود
خاتم الشعرا، شیخ عبدالرحمن جامی، در تذکرهٔ نفحات الانس از رابعه در بخش زنان صوفی نام میبرد و باز با استناد به گفتار شیخ ابوسعید ابوالخیر میگوید:
شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتهاست که: «دختر کعب عاشق بود بر آن غلام، اما پیران همه اتفاق کردند که این سخن که او میگوید نه آن سخن باشد که بر مخلوق توان گفت. او را جای دیگر کار افتاده بود.» روزی آن غلام آن دختر را ناگاه دریافت، سرِ آستین وی گرفت. دختر بانگ بر غلام زد گفت: «ترا این بس نیست که من با خداوندم و آنجا مبتلایم، بر تو بیرون دادم که طمع میکنی؟» شیخ ابوسعید گفت: «سخنی که او گفته است نه چنان است که کسی را در مخلوق افتاده باشد» [۲۶]
رضاقلیخان هدایت، داستان رابعه را تحت عنوان بکتاش نامه در کتاب منظوم گلستان ارم خویش در دوهزار و ششصد و اندی بیت به نظم درآورده. مبنای داستانی که رضاقلیخان نقل میکند، همان شعر عطار است که تصرفاتی در داستان کرده و قصه پردازی نموده است و بخشهایی از ذوق خویش بدان افزوده. وی در مجمع الفصحاء دربارهٔ رابعه بلخی چنین میگوید:
رابعهٔ مذکوره، در حسن جمال و فضل و کمال و معرفت و حال، وحیدهٔ روزگار و فریدهٔ هر ادوار، صاحب عشق حقیقی و مجازی و فارِسِ میدان تازی و فارسی بوده است. احوالش در نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفان مسطور است و در یکی از مثنویات شیخ عطار، جمعی از حالاتش نظما مذکور. او را میلی به بکتاش غلامی از غلامان برادر مفرد به هم رسیده و انجامش به عشق حقیقی کشیده، بالاخره به بدگمانی، برادر او را کشته و حکایت او را فقیر نظم کرده و نام آن را گلستان ارم نهاده، معاصر آلسامان و رودکی بوده و اشعار نیکو میفرموده.[۲۷]
اشعار رابعه
از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خواندهاند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نموده که تا پیش از آن کسی در آن اوزان شعر نمیسروده است. به عنوان مثال شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم عقیده دارد که دختر کعب در بیت زیر بحری بر بحور پارسی افزودهاست (بحر مسدّس مخنّق):[۲۸]
ترک از درم درآمد، خندانک / آن خوبروی چابک، مهمانک
از اشعار به یاد مانده:
الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر / بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فگندی دل بیک دیدار مهرویا / چنان چون حیدر کرار در ان حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم / بتابد بر غم عشقت نه بس باشد جفا بنها دی از بربر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی / ززلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبول دارم / که هرگز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر
اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری / یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذن بکار و حال عاشق گر خبر داری / سحر گاهان نگاه کن تو بدان الله اکبر بر
مدارای (بنت کعب) اندوه که یار از تو جدا ماند / رسن گرچه دراز آید گذ ردارد به چنبر بر
همچنین از اوست:
مرا بعشق همی متهم کنی به حیل / چه حجت آری پیش خدای عزوجل
به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد / بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست / که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل
بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند / به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل
هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم / فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل
هم از اوست:
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد / بر یکی سنگیندل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی / چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
و این غزل نیز بدو منسوب شدهاست:
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت / چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت / جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است / که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
به میماند اندر عقیقین قدح / سرشکی که در لاله مأوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر / که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم / نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود / بنفشه مگر دین ترسی گرفت
و دیگر:
عشق او باز اندر آوردم به بند / کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید / کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری / بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب / زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی / کز کشیدن تنگتر گردد کمند
بزرگداشت و یادبود
امروزه از بانو رابعه، نه تنها به عنوان شاعری چیره دست، بلکه به عنوان زنی آزاده و آزادی خواه و روشنفکر یاد میشود.
- در بزرگداشت و یاد وی مقاله ها نوشته شده، فیلم ساخته شده و کنفرانس های ادبی برگزار می شود.
- در سال 2010 کنفرانس علمی، بزرگداشت رابعه بلخی، به نام «رابعه بلخی و جایگاه او در شعر و ادب پارسی» با حضور جمعی از پژوهشگران، نویسندگان و شاعران 3 کشور هم زبانـ افغانستان، تاجیکستان و ایران، در شهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان برگزار شد.
- در سراسر کشور افغانستان خیابانها، مدارس و میادین بسیاری به نام رابعه بلخی گذاشته شده است که نشان از میزان احترام به این شاعر و فرزانه سده چهارم هجری است.
- در سالهای اخیر و در مقابل آرامگاه منسوب به امام علی در بلخ – مزارشریف – نیز میدان و یادبود بزرگی به افتخار رابعه بلخی ساخته شده است.[۲۹]
- ساختمان رادیو رابعه بلخی مزارشريف
در رسانه
هدی زین العابدین، در فیلم سمفونی نهم، نقش رابعه را بازی می کند.
پانویس
- ↑ د ۳۲۹ق / ۹۴۱م
- ↑ ۵۴۰- ۶۱۸ ق / ۱۱۴۵-۱۲۲۱ م
- ↑ عطار نیشابوری، فریدالدین، الٰهینامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۸۷ ش، ص ۳۷۱-۳۸۷
- ↑ دایره المعارف
- ↑ عطار، همانجـا؛ نیز نک : عقیقی، ۳۳۵-۳۳۶
- ↑ نک : اوحدی، ۱ / ۳۸۶؛ واله، ۲ / ۹۱۳؛ صبا، ۲۸۰.
- ↑ ویکی پدیا
- ↑ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ ش، ص ۶۲۹
- ↑ شفیعی کدکنی، محمدرضا، تعلیقات بر الٰهینامۀ عطار، نشر سخن، تهران، ۱۳۸۷ ش، ص ۶۹۷
- ↑ مدبری، محمود، شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان، نشر پانوس، تهران، ۱۳۷۰ ش، ۷۳-۷۷
- ↑ محجوب، محمدجعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۲ ش، ص ۴۵-۷۲
- ↑ شمیسا، سیروس، کلیات سبکشناسی، تهران، ۱۳۸۴ ش، ص۲۸۸
- ↑ محجوب، محمدجعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۲ ش، ص ۴۵-۷۲
- ↑ محجوب، محمدجعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۲ ش، ۷۹، ۸۸، ۹۴، ۹۵
- ↑ بیزار گیتی، آزاده، «مؤلف مقتول، نگاهی به رابعه بنت کعب»، فصل زنان، به کوشش نوشین احمدی خراسانی و دیگران، تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۴، ص۱۴۱-۱۴۲
- ↑ بیزار گیتی، آزاده، «مؤلف مقتول، نگاهی به رابعه بنت کعب»، فصل زنان، به کوشش نوشین احمدی خراسانی و دیگران، تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۴، ص۱۴۱-۱۴۲
- ↑ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۳۲ ش، ص ۳۰۸، ۴۰۳-۴۰۵
- ↑ رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385، ص120
- ↑ حکایت رابعه، دکتر رضا اشرف زاده، چاپ اساطیر، صفحهٔ ۲۳
- ↑ حکایت رابعه، دکتر رضا اشرف زاده، چاپ اساطیر، صفحهٔ ۲۶
- ↑ زندگی
- ↑ فصلنامه آسمایی، شماره سوم، سال چهارم ۱۳۷۹
- ↑ ویکی پدیا
- ↑ لباب الالباب، محمد عوفی، چاپ لیدن، ۱۹۳۰ میلادی، جلد ۲، صفحهٔ ۱۶
- ↑ شعر فارسی در بلوچستان، صفحهٔ ۴
- ↑ نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، به همّت توحیدی، انتشارات کتاب فروشی محمودی بیتا، صفحهٔ ۶۲۹
- ↑ مجمع الفصحاء، رضا قلیخان هدایت، مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۹، جلد دوم صفحهٔ ۶۵۴
- ↑ المعجم فی معاییر اشعار العجم، شمس قیس رازی، تصحیح مدرس رضوی، تهران، صفحهٔ ۱۳۳
- ↑ بیتوته
منابع
- بیزار گیتی، آزاده، «مؤلف مقتول، نگاهی به رابعه بنت کعب»، فصل زنان، به کوشش نوشین احمدی خراسانی و دیگران، تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۴.
- جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ ش.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، الٰهینامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۸۷ ش.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، تعلیقات بر الٰهینامۀ عطار، نشر سخن، تهران، ۱۳۸۷ ش.
- رادفر، ابوالقاسم، زنان عارف؛ سوختگان عشق و اشتیاق، انتشارات مدحت، 1385.
- محجوب، محمدجعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۲ ش.
- مدبری، محمود، شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان، نشر پانوس، تهران، ۱۳۷۰ ش.
- دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی
- ویکی پدیا