هستی شناسی فمینیستی

از ویکی‌جنسیت

هستی‌شناسی فمینیستی؛ مطالعه فلسفی وجود یا حقیقت مسایل جنسی و جنسیتی از منظر فمینیست‌ها.

نگاه جریان‌های فمینیستی به هستی و حقیقت زن، همگام با هستی‌شناسی غالب بر جهان غرب، تحولاتی را طی کرده و سه دیدگاه متفاوت از ذات‌انگاری تا برساخت شمردن تمام هستی جنس و جنسیت را تجربه کرده است.

مفهوم‌شناسی

هر شیوه فهمی از جهان یا بخشی از آن، نیازمند پیش‌فرض­‌هایی درباره اموری است که در آن حوزه وجود دارد، این امور و یا روابط آنها را هستی‌شناسی آن رویکرد می‌­نامند.[۱] موضع فمینیستی در رابطه با هستی‌شناسی به این معنا است که حقیقت جنس و جنسیت از منظر فمینیسم بررسی شود. انسان برای زیستن و گذران عمر خود معمولا هستی اموری را قطعی می‌پندارد. در حالت عادی افراد این مسائل را چنان مسلم می­‌انگارند که کوچک‌ترین تردیدی در آن راه نمی­دهند. این مسلمات هستی‌­شناختی، شیوه‌­های ویژه­ای برای جهت­‌گیری در سطح عمل، برای فرد فراهم می‌­آورد و برای توجیه و سرپوش گذاشتن فعالیت روزمره، و پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی که ممکن است در مورد چهارچوب­‌های هستی مطرح شوند، به کار می‌­آید و موجب انسجام زندگی روزانه می‌­شود.[۲]

نگاه فمینیسم به هستی

سکولاریسم، اومانیسم و نسبی‌گرایی جزو عمیق‌ترین معانی هستی‌شناسانه و وحدت بخش تمدن غرب و جریان‌های حاضر در آن از جمله فمینیسم است و با توجه به این مبانی مرکزی باقی مواضع هستی‌شناسانه فمنیستی به‌ویژه راجع به چیستی زن و سیاست‌گذاری‌های آن قابل درک می­‌شود. فمینیسم به‌بازگویی مطالب موجود در مکتب­‌های رایج پرداخته و سعی کرده است تا مبانی و نظریات مدرن را با مرکزیت زن، بازخوانی و بازنویسی کند.[۳]

رویکردهای هستی‌شناختی فمینیستی

دیدگاه اول

گروهی از فمینیست‌­ها قائل به‌ویژگی­‌های طبیعی متمایز برای زنان هستند. آنان قائل به وجود ماهیتی ویژه برای زنان بوده و معتقدند که زندگی روحی زنان، در شکل کلی آن، با حیات روحی مردان متفاوت است. زنان از لحاظ ارزش‌­ها و منافع بنیادین، شیوه داوری ارزشی، خلاقیت ادبی، تجربه زندگی و ساخت واقعیت اجتماعی، بینش و برداشتی متفاوت از مردان دارند[۴] آنان با وجود پذیرش تفاوت­‌های ماهوی میان زنان و مردان، با توجه به دیگر مبانی مدرنیته از جمله تعریف‌شان از تکامل و موفقیت، معتقدند که تا حد ممکن، زنان بر تفاوت‌­های خود فائق آیند و جامعه نیز باید آنان را در این مسیر کمک کند.[۵] فمینیست­­‌هایی که به این ایده اعتقاد دارند، به دو دسته تقسیم می­‌شوند؛ فمینیست­‌های محافظه‌کار و فمینیست­‌های رادیکال، که تا حدودی با وجود اعتقاد مشترک به تفاوت طبیعی میان زن و مرد، در نهایت کاملا در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند.[۶]

دیدگاه دوم

طرفداران این رویکرد، وجود تفاوت‌های طبیعی و ذاتی میان زنان و مردان را انکار می­‌کنند و آن‌ را نتیجه اجتماعی‌شدن و شرطی­‌سازی نقش‌های جنسیتی می‌­دانند و معتقدند که باید با ایجاد تساوی اجتماعی و حقوقی این تفاوت­‌ها را از بین برد. زن مدرن از این منظر، زنی است که با داشتن این پیش­‌فرض تلاش کند، در عرصه رقابت‌­های اجتماعی، تا آنجا که ممکن است تفاوت­‌های خود که حاصل ظلم تاریخی به او است را از بین ببرد. گونه­‌های عمده نظریه فمینیستی که بر نابرابری اجتماعی و انکار وجود تفاوت طبیعی تاکید می­‌ورزند عبارتند از فمینیسم لیبرالیستی و فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم پست‌مدرن و پساساختارگرا.[۷]

دیدگاه سوم

با توجه به اختلالات و نواقصی که رویکرد سابق در روند کار مطالبات فمینیستی و وضعیت زنان پدید آورد، فمینیست‌­ها تعدیلی در نگاه‌شان پدید آوردند؛ از جمله آن‌که اگر هیچ‌گونه واقعیت خارجی به نام زن وجود ندارد، وجود گروه‌­های مطالبه­‌گر خاص حقوق زنان بی­‌معنی است. بنابراین با قدری اصلاح، گروهی از آنان، زنان را دارای ماهیتی خاص می‌­دانند، اما این ماهیت را امری ذاتی و غیرقابل تغییر نمی­‌دانند، بلکه با گذشت زمان و شرایط، آن­ نیز، تغییر می­‌کند. آنان قائل به ماهیت کلی و مشترک برای آدمی هستند؛ انسان­‌ها در این دیدگاه، خردمند و نقاد هستند و این برای محکومیت اخلاقی فرهنگ مردسالار مفید است. ولی باید این دیدگاه را با توجه به نظریه‌های متاخر فلسفی، بازسازی کرد؛ به این نحو که امکان تغییر و تحول در عناصر ماهیت زائل نشود. این ادعا به‌معنای پذیرش ماهیتی ثابت و اساسی برای انسان‌ها نیست، بلکه به‌معنای تعیین فرضیه­‌های کارآمدی است که به‌کمک آن می­‌توان وضع انسان را قابل فهم کرد. هرچند که نباید این فرضیه­‌ها ثابت و بدون تغییر در نظر گرفته شوند.[۸]

در عصر حاضر اغلب فمینیست‌­ها، انسان را فاقد فطرت و هویت ذاتی و جامعه و فرهنگ را در ساخت آگاهی و شخصیت انسان یکه­‌تاز می­‌دانند. بنابراین مخالف هرگونه تفاوت ماهوی میان دو جنس هستند و صرفا شرایط محیطی را موجب تفاوت­‌های عرضی زنان می­‌دانند. زن مدرن از این منظر عبارت است از انسانی که فاقد هویتی ذاتی و به‌ویژه جنسی است، به این معنا که هیچ تفاوتی میان وی و یک مرد وجود ندارد. گروهی نیز که نتوانستند منکر وجود برخی از تفاوت­‌های جسمی و روحی میان دو جنس شوند، با توجه به آن که فضای امروز کمال انسانی را در ویژگی­‌ها و موقعیت­‌های مردانه تعریف می­‌کند، بر این پا می­‌فشارند که زنان توانایی این را دارند که در صدد تغییر و کمرنگ کردن تفاوت­های‌شان برآیند. [۹]

تبیین سیر هستی‌شناسی فمینیستی

فمینیست­‌ها در همان مسیر هستی­‌شناسی کلی تمدن غرب پیش رفتند، به‌نحوی که در ابتدا قایل به وجود واقعیتی خارجی و ثابت بوده و وجود دو جنس زن و مرد و برخورداری آنان از حقوقی مشترک و بعضا حقوقی متفاوت و متناسب با تفاوت طبیعی جنس افراد را جزو بدیهیات شمرده و صرفا به‌دنبال به‌رسمیت شناختن حقوق زنان به‌عنوان شهروند بودند و تمرکزشان بر روی نابرابری­هایی از جمله حق رای و حق مالکیت بود.

اما در موج دوم به‌تدریج توجهات از نابرابری‌های رسمی به سمت نابرابری‌های غیر رسمی‌­تر معطوف شد و با توجه به گسترش این‌اندیشه در جهان‌بینی غرب که جهان اجتماعی، سازه­‌هایی اجتماعی هستند و این جهان به­‌طور متفاوتی به‌وسیله انسان‌هایی ساخته و پرداخته می‌­شود که در موقعیت‌ها و مکان‌های اجتماعی متفاوتی قرارگرفته، و تجارب متفاوتی از زندگی دارند و در پی این تفاوت تجارب، واقعیت‌های چندگانه‌ای از جمله واقعیت‌­های مردانه و زنانه نیز امکان‌پذیر می­‌شود.[۱۰] فمینیست­‌ها بر این باور شدند که جهان اجتماعی امروزی براساس سازه‌­هایی مردانه ساخته شده است؛ ازاین­‌رو، بر این اصل پافشاری می­‌کردند که باید بر سازه­‌های زنان از جهان تمرکز کرد؛ سازه­‌هایی که با سازه‌­های مردان متفاوت هستند. تفاوت­شان در آن است که نگرش زنان به طبیعت فعال است و نه منفعل و نیز زنان دارای دیدگاه‌های متفاوتی از روابط اجتماعی نسبت به‌مردان هستند که بیشتر با احساسات­شان مرتبط است و جهانی منعطف­‌تر و صلح­‌جوتر را به ارمغان می‌­آورند.[۱۱]

بر اساس همین طرز تفکر است که آنان منتقد فلسفه موجود (هستی‌شناسی غالب) هستند و معتقدند که فلسفه به‌دنبال صورت‌بندی ویژگی­‌های مردان یا ماهیت مردانگی بوده است. آنچه آنان تحت عنوان ماهیت آدمی مطرح می­کردند، نه تنها زنان را در برنمی­گیرد، بلکه در عمل آنان را از صحنه‌اندیشه و تامل فلسفی خارج می‌ساخته است. آنچه به­عنوان ویژگی بارز آدمی مطرح می­شود در واقع ویژگی بارز مردان است. نظیر انسان ناطق، و انسان ابزار­ساز، در واقع بحث از ماهیت آدمی همواره، بحث از ماهیت مردان بوده است.[۱۲]

اما در مرحله سوم و با پیشروی نسبیت­گرایی در هستی­شناسی، مواضع فمینیستی نیز فراتر رفته و کلا بحث از ماهیت آدمی را مسئله­ای کاذب و شبه مسئله دانستند. این رویکرد که گویای نگاه­‌های برساخت­‌گرایانه و پست مدرن است، برآن است که مفهوم ماهیت کلی آدمی یا ماهیت ویژه زنانه مفاهیمی تهی هستند و باید وجود تمایز جنسی اساسی میان مرد و زن نادیده گرفته شود و به‌جای آن مشخصات امری انتزاعی و غیر واقعی که ساخته فرهنگ و اجتماع است، تحت عنوان انسان مورد بررسی قرار گیرد. آنان مخالف این‌ اندیشه هستند که زنان و مردان به لحاظ ژنتیکی برای رفتارهای متفاوتی رمزگذاری شده‌اند.[۱۳]

آنچه که در این مقطع مطرح است انکار وجود واقعیتی ثابت با عنوان زن است. آنچه که دارد اتفاق می‌افتد زن شدن است و نه زن بودن. در نتیجه تمامی تفاوت‌های موجود میان دو جنس و همچنین موقعیت اجتماعی امروز زنان را نمی­‌توان پدیده‌ای طبیعی و واقعیتی ثابت دانست، بلکه ساخته و پرداخته نظام‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند که حاصل سازه‌های مردانه بوده و در طول تاریخ شکل گرفته است.[۱۴] بنابراین آنان خواستار گسترش سیاست­‌های تربیتی آندروژنی، تراجنسیتی و حمایت از گروه­‌های هم­جنس­‌باز شدند و تغییر شکل خانواده از حالت سنتی به مرد- مرد - فرزند و زن-زن - فرزند را در دستور کار خود قرار دادند.[۱۵]

پانویس

  1. بنتون و کرایب، فلسفه علوم اجتماعی، 1389ش، ص21.
  2. گیدنز، تجدد و تشخص، 1392ش، ص62-63.
  3. صادقی‌ فسائی، «ضرورت نظریه‌پردازی در حوزۀ مسائل زنان از تحقیق تا نظریه»، 1389ش، ص207.
  4. ریتزر، نظریه­های جامعه‌شناسی، 1389ش، ص470.
  5. زیبایی­نژاد، جایگاه خانواده و جنسیت در نطام تربیت رسمی، 1391ش، ص31.
  6. باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، 1382ش، ص84.
  7. ریتزر، نظریه­های جامعه­شناسی، 1389ش، ص474.
  8. باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، 1382ش، ص87-92.
  9. تانگ، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه‌های فمینیستی، 1387ش، ص319-325.
  10. محمدپور، روش تحقیق کیفی ضد روش، 1392ش، ص293.
  11. باقری، «علوم اجتماعی فمینیسم و انگاره مرد محوری»، 1384ش، ص120.
  12. باقری، مبانی فلسفی فمینییسم، 1382ش، ص68.
  13. باقری، مبانی فلسفی فمینییسم، 1382ش، ص73.
  14. محمدپور، روش تحقیق کیفی ضدروش، 1392ش، ص294.
  15. زیبایی­نژاد، جایگاه خانواده و جنسیت در نطام تربیت رسمی، 1391ش، ص31.

منابع

  • باقری، خسرو، مبانی فلسفی فمینیسم، تهران، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، دفتر برنامه‌ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی، 1382ش.
  • باقری، شهلا، «علوم اجتماعی فمینیسم و انگاره مردمحوری»، فصلنامه مطالعات راهبردی زنان، سال هشتم شماره 30، 1384ش.
  • بنتون، تد و کرایب، یان، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمی­پرست و محمود متحد، تهران، آگه، چاپ سوم، 1389ش.
  • تانگ، رزمری، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه­های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران، نی، 1387ش.
  • جورج، ریتزر، نظریه جامعه­شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، چاپ پانزدهم، 1389ش.
  • زیبایی­نژاد، محمدرضا، جایگاه خانواده و جنسیت در نظام تربیت رسمی، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1391ش.
  • صادقی فسائی، سهیلا، «ضرورت نظریه‌پردازی در حوزه‌ی مسائل زنان از تحقیق تا نظریه»، مطالعات راهبردی زنان، سال سیزدهم، شماره 50، اسفند 1389ش.
  • گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نی، چاپ هشتم، 1392ش.
  • محمدپور، احمد، روش تحقیق کیفی ضد روش، تهران، جامعه‌شناسان، چاپ دوم، 1392ش.