هستی شناسی فمینیستی
هستیشناسی فمینیستی؛ مطالعه فلسفی وجود یا حقیقت مسایل جنسی و جنسیتی از منظر فمینیستها.
نگاه جریانهای فمینیستی به هستی و حقیقت زن، همگام با هستیشناسی غالب بر جهان غرب، تحولاتی را طی کرده و سه دیدگاه متفاوت از ذاتانگاری تا برساخت شمردن تمام هستی جنس و جنسیت را تجربه کرده است.
مفهومشناسی
هر شیوه فهمی از جهان یا بخشی از آن، نیازمند پیشفرضهایی درباره اموری است که در آن حوزه وجود دارد، این امور و یا روابط آنها را هستیشناسی آن رویکرد مینامند.[۱] موضع فمینیستی در رابطه با هستیشناسی به این معنا است که حقیقت جنس و جنسیت از منظر فمینیسم بررسی شود. انسان برای زیستن و گذران عمر خود معمولا هستی اموری را قطعی میپندارد. در حالت عادی افراد این مسائل را چنان مسلم میانگارند که کوچکترین تردیدی در آن راه نمیدهند. این مسلمات هستیشناختی، شیوههای ویژهای برای جهتگیری در سطح عمل، برای فرد فراهم میآورد و برای توجیه و سرپوش گذاشتن فعالیت روزمره، و پاسخگویی به پرسشهایی که ممکن است در مورد چهارچوبهای هستی مطرح شوند، به کار میآید و موجب انسجام زندگی روزانه میشود.[۲]
نگاه فمینیسم به هستی
سکولاریسم، اومانیسم و نسبیگرایی جزو عمیقترین معانی هستیشناسانه و وحدت بخش تمدن غرب و جریانهای حاضر در آن از جمله فمینیسم است و با توجه به این مبانی مرکزی باقی مواضع هستیشناسانه فمنیستی بهویژه راجع به چیستی زن و سیاستگذاریهای آن قابل درک میشود. فمینیسم بهبازگویی مطالب موجود در مکتبهای رایج پرداخته و سعی کرده است تا مبانی و نظریات مدرن را با مرکزیت زن، بازخوانی و بازنویسی کند.[۳]
رویکردهای هستیشناختی فمینیستی
دیدگاه اول
گروهی از فمینیستها قائل بهویژگیهای طبیعی متمایز برای زنان هستند. آنان قائل به وجود ماهیتی ویژه برای زنان بوده و معتقدند که زندگی روحی زنان، در شکل کلی آن، با حیات روحی مردان متفاوت است. زنان از لحاظ ارزشها و منافع بنیادین، شیوه داوری ارزشی، خلاقیت ادبی، تجربه زندگی و ساخت واقعیت اجتماعی، بینش و برداشتی متفاوت از مردان دارند[۴] آنان با وجود پذیرش تفاوتهای ماهوی میان زنان و مردان، با توجه به دیگر مبانی مدرنیته از جمله تعریفشان از تکامل و موفقیت، معتقدند که تا حد ممکن، زنان بر تفاوتهای خود فائق آیند و جامعه نیز باید آنان را در این مسیر کمک کند.[۵] فمینیستهایی که به این ایده اعتقاد دارند، به دو دسته تقسیم میشوند؛ فمینیستهای محافظهکار و فمینیستهای رادیکال، که تا حدودی با وجود اعتقاد مشترک به تفاوت طبیعی میان زن و مرد، در نهایت کاملا در برابر یکدیگر قرار میگیرند.[۶]
دیدگاه دوم
طرفداران این رویکرد، وجود تفاوتهای طبیعی و ذاتی میان زنان و مردان را انکار میکنند و آن را نتیجه اجتماعیشدن و شرطیسازی نقشهای جنسیتی میدانند و معتقدند که باید با ایجاد تساوی اجتماعی و حقوقی این تفاوتها را از بین برد. زن مدرن از این منظر، زنی است که با داشتن این پیشفرض تلاش کند، در عرصه رقابتهای اجتماعی، تا آنجا که ممکن است تفاوتهای خود که حاصل ظلم تاریخی به او است را از بین ببرد. گونههای عمده نظریه فمینیستی که بر نابرابری اجتماعی و انکار وجود تفاوت طبیعی تاکید میورزند عبارتند از فمینیسم لیبرالیستی و فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم پستمدرن و پساساختارگرا.[۷]
دیدگاه سوم
با توجه به اختلالات و نواقصی که رویکرد سابق در روند کار مطالبات فمینیستی و وضعیت زنان پدید آورد، فمینیستها تعدیلی در نگاهشان پدید آوردند؛ از جمله آنکه اگر هیچگونه واقعیت خارجی به نام زن وجود ندارد، وجود گروههای مطالبهگر خاص حقوق زنان بیمعنی است. بنابراین با قدری اصلاح، گروهی از آنان، زنان را دارای ماهیتی خاص میدانند، اما این ماهیت را امری ذاتی و غیرقابل تغییر نمیدانند، بلکه با گذشت زمان و شرایط، آن نیز، تغییر میکند. آنان قائل به ماهیت کلی و مشترک برای آدمی هستند؛ انسانها در این دیدگاه، خردمند و نقاد هستند و این برای محکومیت اخلاقی فرهنگ مردسالار مفید است. ولی باید این دیدگاه را با توجه به نظریههای متاخر فلسفی، بازسازی کرد؛ به این نحو که امکان تغییر و تحول در عناصر ماهیت زائل نشود. این ادعا بهمعنای پذیرش ماهیتی ثابت و اساسی برای انسانها نیست، بلکه بهمعنای تعیین فرضیههای کارآمدی است که بهکمک آن میتوان وضع انسان را قابل فهم کرد. هرچند که نباید این فرضیهها ثابت و بدون تغییر در نظر گرفته شوند.[۸]
در عصر حاضر اغلب فمینیستها، انسان را فاقد فطرت و هویت ذاتی و جامعه و فرهنگ را در ساخت آگاهی و شخصیت انسان یکهتاز میدانند. بنابراین مخالف هرگونه تفاوت ماهوی میان دو جنس هستند و صرفا شرایط محیطی را موجب تفاوتهای عرضی زنان میدانند. زن مدرن از این منظر عبارت است از انسانی که فاقد هویتی ذاتی و بهویژه جنسی است، به این معنا که هیچ تفاوتی میان وی و یک مرد وجود ندارد. گروهی نیز که نتوانستند منکر وجود برخی از تفاوتهای جسمی و روحی میان دو جنس شوند، با توجه به آن که فضای امروز کمال انسانی را در ویژگیها و موقعیتهای مردانه تعریف میکند، بر این پا میفشارند که زنان توانایی این را دارند که در صدد تغییر و کمرنگ کردن تفاوتهایشان برآیند. [۹]
تبیین سیر هستیشناسی فمینیستی
فمینیستها در همان مسیر هستیشناسی کلی تمدن غرب پیش رفتند، بهنحوی که در ابتدا قایل به وجود واقعیتی خارجی و ثابت بوده و وجود دو جنس زن و مرد و برخورداری آنان از حقوقی مشترک و بعضا حقوقی متفاوت و متناسب با تفاوت طبیعی جنس افراد را جزو بدیهیات شمرده و صرفا بهدنبال بهرسمیت شناختن حقوق زنان بهعنوان شهروند بودند و تمرکزشان بر روی نابرابریهایی از جمله حق رای و حق مالکیت بود.
اما در موج دوم بهتدریج توجهات از نابرابریهای رسمی به سمت نابرابریهای غیر رسمیتر معطوف شد و با توجه به گسترش ایناندیشه در جهانبینی غرب که جهان اجتماعی، سازههایی اجتماعی هستند و این جهان بهطور متفاوتی بهوسیله انسانهایی ساخته و پرداخته میشود که در موقعیتها و مکانهای اجتماعی متفاوتی قرارگرفته، و تجارب متفاوتی از زندگی دارند و در پی این تفاوت تجارب، واقعیتهای چندگانهای از جمله واقعیتهای مردانه و زنانه نیز امکانپذیر میشود.[۱۰] فمینیستها بر این باور شدند که جهان اجتماعی امروزی براساس سازههایی مردانه ساخته شده است؛ ازاینرو، بر این اصل پافشاری میکردند که باید بر سازههای زنان از جهان تمرکز کرد؛ سازههایی که با سازههای مردان متفاوت هستند. تفاوتشان در آن است که نگرش زنان به طبیعت فعال است و نه منفعل و نیز زنان دارای دیدگاههای متفاوتی از روابط اجتماعی نسبت بهمردان هستند که بیشتر با احساساتشان مرتبط است و جهانی منعطفتر و صلحجوتر را به ارمغان میآورند.[۱۱]
بر اساس همین طرز تفکر است که آنان منتقد فلسفه موجود (هستیشناسی غالب) هستند و معتقدند که فلسفه بهدنبال صورتبندی ویژگیهای مردان یا ماهیت مردانگی بوده است. آنچه آنان تحت عنوان ماهیت آدمی مطرح میکردند، نه تنها زنان را در برنمیگیرد، بلکه در عمل آنان را از صحنهاندیشه و تامل فلسفی خارج میساخته است. آنچه بهعنوان ویژگی بارز آدمی مطرح میشود در واقع ویژگی بارز مردان است. نظیر انسان ناطق، و انسان ابزارساز، در واقع بحث از ماهیت آدمی همواره، بحث از ماهیت مردان بوده است.[۱۲]
اما در مرحله سوم و با پیشروی نسبیتگرایی در هستیشناسی، مواضع فمینیستی نیز فراتر رفته و کلا بحث از ماهیت آدمی را مسئلهای کاذب و شبه مسئله دانستند. این رویکرد که گویای نگاههای برساختگرایانه و پست مدرن است، برآن است که مفهوم ماهیت کلی آدمی یا ماهیت ویژه زنانه مفاهیمی تهی هستند و باید وجود تمایز جنسی اساسی میان مرد و زن نادیده گرفته شود و بهجای آن مشخصات امری انتزاعی و غیر واقعی که ساخته فرهنگ و اجتماع است، تحت عنوان انسان مورد بررسی قرار گیرد. آنان مخالف این اندیشه هستند که زنان و مردان به لحاظ ژنتیکی برای رفتارهای متفاوتی رمزگذاری شدهاند.[۱۳]
آنچه که در این مقطع مطرح است انکار وجود واقعیتی ثابت با عنوان زن است. آنچه که دارد اتفاق میافتد زن شدن است و نه زن بودن. در نتیجه تمامی تفاوتهای موجود میان دو جنس و همچنین موقعیت اجتماعی امروز زنان را نمیتوان پدیدهای طبیعی و واقعیتی ثابت دانست، بلکه ساخته و پرداخته نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند که حاصل سازههای مردانه بوده و در طول تاریخ شکل گرفته است.[۱۴] بنابراین آنان خواستار گسترش سیاستهای تربیتی آندروژنی، تراجنسیتی و حمایت از گروههای همجنسباز شدند و تغییر شکل خانواده از حالت سنتی به مرد- مرد - فرزند و زن-زن - فرزند را در دستور کار خود قرار دادند.[۱۵]
پانویس
- ↑ بنتون و کرایب، فلسفه علوم اجتماعی، 1389ش، ص21.
- ↑ گیدنز، تجدد و تشخص، 1392ش، ص62-63.
- ↑ صادقی فسائی، «ضرورت نظریهپردازی در حوزۀ مسائل زنان از تحقیق تا نظریه»، 1389ش، ص207.
- ↑ ریتزر، نظریههای جامعهشناسی، 1389ش، ص470.
- ↑ زیبایینژاد، جایگاه خانواده و جنسیت در نطام تربیت رسمی، 1391ش، ص31.
- ↑ باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، 1382ش، ص84.
- ↑ ریتزر، نظریههای جامعهشناسی، 1389ش، ص474.
- ↑ باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، 1382ش، ص87-92.
- ↑ تانگ، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریههای فمینیستی، 1387ش، ص319-325.
- ↑ محمدپور، روش تحقیق کیفی ضد روش، 1392ش، ص293.
- ↑ باقری، «علوم اجتماعی فمینیسم و انگاره مرد محوری»، 1384ش، ص120.
- ↑ باقری، مبانی فلسفی فمینییسم، 1382ش، ص68.
- ↑ باقری، مبانی فلسفی فمینییسم، 1382ش، ص73.
- ↑ محمدپور، روش تحقیق کیفی ضدروش، 1392ش، ص294.
- ↑ زیبایینژاد، جایگاه خانواده و جنسیت در نطام تربیت رسمی، 1391ش، ص31.
منابع
- باقری، خسرو، مبانی فلسفی فمینیسم، تهران، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، دفتر برنامهریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی، 1382ش.
- باقری، شهلا، «علوم اجتماعی فمینیسم و انگاره مردمحوری»، فصلنامه مطالعات راهبردی زنان، سال هشتم شماره 30، 1384ش.
- بنتون، تد و کرایب، یان، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمیپرست و محمود متحد، تهران، آگه، چاپ سوم، 1389ش.
- تانگ، رزمری، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریههای فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران، نی، 1387ش.
- جورج، ریتزر، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، چاپ پانزدهم، 1389ش.
- زیبایینژاد، محمدرضا، جایگاه خانواده و جنسیت در نظام تربیت رسمی، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1391ش.
- صادقی فسائی، سهیلا، «ضرورت نظریهپردازی در حوزهی مسائل زنان از تحقیق تا نظریه»، مطالعات راهبردی زنان، سال سیزدهم، شماره 50، اسفند 1389ش.
- گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نی، چاپ هشتم، 1392ش.
- محمدپور، احمد، روش تحقیق کیفی ضد روش، تهران، جامعهشناسان، چاپ دوم، 1392ش.