پرش به محتوا

رابعه بلخی (قزداری): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نموده که تا پیش از آن کسی در آن اوزان شعر نمی‌سروده‌است. به عنوان مثال شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم عقیده دارد که دختر کعب در بیت زیر بحری بر بحور پارسی افزوده‌است (بحر مسدّس مخنّق):[۷]
از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نموده که تا پیش از آن کسی در آن اوزان شعر نمی‌سروده‌است. به عنوان مثال شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم عقیده دارد که دختر کعب در بیت زیر بحری بر بحور پارسی افزوده‌است (بحر مسدّس مخنّق):[۷]


ترک از درم درآمد، خندانک آن خوبروی چابک، مهمانک
              ترک از درم درآمد، خندانک     آن خوبروی چابک، مهمانک


همچنین از اوست:  
همچنین از اوست:  


مرا بعشق همی متهم کنی به حیل چه حجت آری پیش خدای عزوجل
              مرا بعشق همی متهم کنی به حیل چه حجت آری پیش خدای عزوجل
به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل
              به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد   بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل
              نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست   که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل
بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل
              بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند   به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل
هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل
              هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم     فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل


هم از اوست:  
هم از اوست:  


دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن
              دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد   بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
              تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی     چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من


و این غزل نیز بدو منسوب شده‌است:  
و این غزل نیز بدو منسوب شده‌است:  


ز بس گل که در باغ مأوی گرفت چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
              ز بس گل که در باغ مأوی گرفت چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
              صبا نافهٔ مشک تبت نداشت جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
              مگر چشم مجنون به ابر اندر است که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
به می‌ماند اندر عقیقین قدح سرشکی که در لاله مأوی گرفت
              به می‌ماند اندر عقیقین قدح سرشکی که در لاله مأوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
              قدح گیر چندی و دنیی مگیر که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم نشان سر تاج کسری گرفت
              سر نرگس تازه از زرّ و سیم نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود بنفشه مگر دین ترسی گرفت
              چو رهبان شد اندر لباس کبود بنفشه مگر دین ترسی گرفت


و نیز:  
و نیز:  


عشق او باز اندر آوردم به بند کوشش بسیار نامد سودمند
              عشق او باز اندر آوردم به بند     کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید کی توان کردن شنا ای هوشمند
              عشق دریایی کرانه ناپدید       کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری بس بباید ساخت با هر ناپسند
              عشق را خواهی که تا پایان بری   بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند
              زشت باید دید و انگارید خوب   زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند
              توسنی کردم ندانستم همی     کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند


==عرفان رابعه==
==عرفان رابعه==
۱٬۲۲۵

ویرایش