افتخارالسلطنه: تفاوت میان نسخهها
←زندگی نامه
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
افتخارالسلطنه دختر ناصرالدینشاه و لیلی خانم یوشی از زنان مورد توجه شاه بود. عضو [[انجمن آزادی زنان]] و از پیشگامان کشف [[حجاب]] در عصر پهلوی میباشد. | افتخارالسلطنه دختر ناصرالدینشاه و لیلی خانم یوشی از زنان مورد توجه شاه بود. عضو [[انجمن آزادی زنان]] و از پیشگامان کشف [[حجاب]] در عصر پهلوی میباشد. | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
افتخارالسلطنه علاوه بر اینکه دختر عایشه خانم بود خواهرزاده لیلا خانم، دیگر سوگلی ناصرالدین شاه هم بود و دایی او مرحوم سردار امجد نوری بود. او ثروت زیادی داشت و ابتدا با انتظامالدوله [[ازدواج]] کرد ثروت او ماحصل میراث مادر و خالهاش بود که هردو سوگلی خاص شاه بودند شوهر اول او انتظامالدوله هم پسر داییاش بود که وارث میراث پدرش سردار امجد نوری بود البته به همراه تنها خواهرش محترمالسلطنه. جهيزی كه افتخارالسلطنه به خانه انتظامالدوله برد اصلاً گيجكننده بود حتي جواهرات از حساب مثقال و سير گذشته به ميزان يك من و دو من كشيده ميشد و تحويل میگرديد. در واقع سه ثروت بزرگ عايشه خانم و ليلا خانم [[زن]]های مورد علاقه ناصرالدين شاه با ثروت سردار امجد برادر [[زن]]های شاه با هم جمع شده بود. میزان این ثروت به حدی بود که آقای ابوالفضل عضد، عموی احمدشاه كه مدتي هم سناتور بود تعریف میکند: « ما همه بچههای شاه به هم میگفتيم آيا ممكن است اين ثروتی كه فعلاً به هم متصل و جمع شده است هيچ وقت پايان پذيرد؟ باور كنيد ما بچههای شاه انگشت به دهن بوديم و غبطه به حال آن عروس و داماد دربار میخورديم» بهرحال از این [[ازدواج]] صاحب چند دختر به نامهای فخرالزمان، آفاقالدوله و اشرفالدوله و یک پسر به نام عباس امجدی شد. افتخارالسلطنه بعداً از انتظامالدوله جدا شد و با نظامالدوله خواجهنوری [[ازدواج]] کرد.<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref> | |||
او قبل از [[ازدواج]] با | او قبل از [[ازدواج]] با نظامالدوله خواجه نوری و در حالی که هنوز همسر انتظامالدوله بود با نظامالدوله رابطه عاشقانه پیدا کرده بود از طرفی این ثروت بی حد و حساب چنان از بین رفت که کلیه آن مال در عرض چند سال نابود شد .<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref> | ||
زندگي افتخارالسلطنه بسيار بد بود كه خودش خود را نفرين | زندگي افتخارالسلطنه بسيار بد بود كه خودش خود را نفرين میكرد و مرتبا طلب مرگ میکرد. <ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref> | ||
البته | البته افتخارالسلطنه عارف قزوینی شاعر و خواننده مشهور زمان قاجار را هم عاشق خود کرده بود. ملاقاتهای افتخارالسلطنه و عارف در مجالس بزمی صورت میگیرد که شوهر افتخارالسلطنه «نظام السلطان»، دوست صمیمی عارف آن را بر پا میکرده. در همان بزمهای سه نفره، نه تنها با ایما و اشاره و شعرهای پرشور عاشقانه دل همسر دوست صمیمیاش را از راه به در میبرد، بلکه خودش هم آنچنان دلباخته میشود که آرزو میکند جای نظامالسلطان باشد. بطوریکه در یک تصنیف فریاد میزند که «اگر عارف، نظامالسطان شود، چه میشه؟». کم کم نظامالسلطان از این شعرها و آن نگاهها و آهها، پی به عمق فاجعه میبرد و میفهمد که چه آتشی روشن کرده اما برنامههای بزم همچنان بر اثر مکر زنانهی افتخارالسلطنه ادامه مییابد.<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref> | ||
نظامالسلطان ناچار بود در این بزمهای سه نفره شرکت کند اما جرأت نمیکرد حتی برای قضای حاجت هم | نظامالسلطان ناچار بود در این بزمهای سه نفره شرکت کند اما جرأت نمیکرد حتی برای قضای حاجت هم لحظهای مجلس را ترک کند. تا اینکه یک شب هر چه مقاومت میکند، فایدهای نمیبخشد و ناچار میشود که برای چند لحظهای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو میشود و و دوست عزیز و همسر زیبایش را در حالتی نامناسب میبیند. البته نظامالسلطان چیزی به روی خود نمیآورد و با خونسردی مجلس بزم آن شب را بیآنکه خم به ابرو بیاورد، به پایان میرساند. به این ترتیب بزمهای سه نفره برچیده میشود، اما عارف از این عشق دست بر نمیدارد و مرتب تصنیفهای عاشقانه به اسم افتخارالسلطنه میسراید. این تصنیفها به گوش [[زن]] و شوهر میرسد و [[زن]] را دل شیفتهتر و شوهر را خشمگینتر میکند. | ||
افتخارالسلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، یک روز با احتیاط به همسر میگوید که چون عارف وضع زندگیاش خوب نیست، یک شب او را دعوت کند و به رسم صله به او مقداری کمک برساند. | افتخارالسلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، یک روز با احتیاط به همسر میگوید که چون عارف وضع زندگیاش خوب نیست، یک شب او را دعوت کند و به رسم صله به او مقداری کمک برساند. نظامالسلطان که دل پر دردی از دوست ناجوانمرد خود دارد، اینجا دیگر رگ غیرتش به جوش میآید و میگوید «لازم به دلسوزی شما نیست، آن صلههایی که شما میخواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر میگیرد.<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref> | ||
==عضویت در انجمن آزادی زنان== | ==عضویت در انجمن آزادی زنان== |