خط ۱۵: خط ۱۵:
مبنای سخن دوبوار، تفکیک دو گونه موجودیت یا بودن «برای‌ خود» و «در‌ خود» است. از نظر وی، انسان به‌سبب برخوردار ‌بودن از خودآگاهی، این دو نوع بودن را دارا است. موجودیت برای‌ خود، ناظر به جنبه‌ای از خویشتن است که بر ‌فراز ایستاده و نظاره‌گر است، درحالی‌که موجودیت در‌ خود اشاره به جنبه‌ای از خویشتن دارد که تحت نظارت، ثابت و شیئیت ‌یافته است و مورد آگاهی قرار گرفته ‌است. این دو جنبه رابطه‌ای دیالکتیکی دارند، زیرا بدون جنبه تحت نظارت، نظاره‌گری تحقق نمی‌یابد و بدون نظاره‌گری نیز تحت نظارت بودن و آگاهی از خویش معنا ندارد. به‌علاوه، موجودیت برای خود، همواره با فرا افکندن خود و به ظهور رساندن امکان‌های خود سرو‌کار دارد تا تحقق و عینیت یابد. همین رابطه دیالکتیکی درون‌فردی، به‌صورت میان‌فردی «خود و دیگری» نیز ظهور می‌کند. خود، بدون دیگری معنا ندارد و در عین‌حال، خود اهمیت اساسی دارد و دیگری، جانبی است. او نتیجه می‌گیرد که مرد وجود برای خود را تجربه کرده است و زن وجود در خود و دیگری را.<ref>[https://ensani.ir/fa/article/2849/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85 مردیها، «فمینیسم و فلسفه اگزیستانسیالیسم»، 1386ش، ص77-78.]</ref>  آنکه با تعریف خود به‌مثابه دیگری، به تعریف یگانه دست می‌زند، دیگری نیست؛ به‌عکس، عاملی که خود را یگانه در نظر می‌گیرد او را چون دیگری تعریف می‌کند؛ اما برای اینکه چرخش دیگری به یگانه عملی نشود، لازم است دیگری از این نظرگاه بیگانه فرمان برد. این زن است که پذیرفته دیگری باشد و حال این که می‌تواند نباشد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص22.</ref>
مبنای سخن دوبوار، تفکیک دو گونه موجودیت یا بودن «برای‌ خود» و «در‌ خود» است. از نظر وی، انسان به‌سبب برخوردار ‌بودن از خودآگاهی، این دو نوع بودن را دارا است. موجودیت برای‌ خود، ناظر به جنبه‌ای از خویشتن است که بر ‌فراز ایستاده و نظاره‌گر است، درحالی‌که موجودیت در‌ خود اشاره به جنبه‌ای از خویشتن دارد که تحت نظارت، ثابت و شیئیت ‌یافته است و مورد آگاهی قرار گرفته ‌است. این دو جنبه رابطه‌ای دیالکتیکی دارند، زیرا بدون جنبه تحت نظارت، نظاره‌گری تحقق نمی‌یابد و بدون نظاره‌گری نیز تحت نظارت بودن و آگاهی از خویش معنا ندارد. به‌علاوه، موجودیت برای خود، همواره با فرا افکندن خود و به ظهور رساندن امکان‌های خود سرو‌کار دارد تا تحقق و عینیت یابد. همین رابطه دیالکتیکی درون‌فردی، به‌صورت میان‌فردی «خود و دیگری» نیز ظهور می‌کند. خود، بدون دیگری معنا ندارد و در عین‌حال، خود اهمیت اساسی دارد و دیگری، جانبی است. او نتیجه می‌گیرد که مرد وجود برای خود را تجربه کرده است و زن وجود در خود و دیگری را.<ref>[https://ensani.ir/fa/article/2849/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85 مردیها، «فمینیسم و فلسفه اگزیستانسیالیسم»، 1386ش، ص77-78.]</ref>  آنکه با تعریف خود به‌مثابه دیگری، به تعریف یگانه دست می‌زند، دیگری نیست؛ به‌عکس، عاملی که خود را یگانه در نظر می‌گیرد او را چون دیگری تعریف می‌کند؛ اما برای اینکه چرخش دیگری به یگانه عملی نشود، لازم است دیگری از این نظرگاه بیگانه فرمان برد. این زن است که پذیرفته دیگری باشد و حال این که می‌تواند نباشد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص22.</ref>
==تفاوت‌های جسمی==
==تفاوت‌های جسمی==
دوبوار، در یک مقایسه سوگیرانه، مرد را صاحب بی‌نهایت امتیاز می‌داند و بر این باور است که زندگی جنسی‌ مرد، در مبارزه با او نیست بلکه به طریقی ممتد بدون بحران و غالباً بدون حادثه می‌گذرد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص75.</ref> وی بدون توجه به نقاط قوت زن، معتقد است زن ضعیف‌تر از مرد است؛ نیروی عضلانی کمتری دارد؛ گلبول‌های قرمز کمتری دارد؛ با سرعتی کمتر از مرد می‌دود؛ وزنه‌های سبک‌تری بلند می‌کند؛ تقریباً هیچ ورزشی نیست که در آن زن بتواند با مرد به رقابت برخیزد و در پیکار نمی‌‌‌‌‌تواند با مرد به مقابله بپردازد. از این مقایسه نتیجه می‌گیرد که سهم زن از دنیا محدودتر است؛ زن در طرح‌ها و نقش‌های خود که ضمناً کمتر هم قادر به اجرای آن‌ها است، پایداری و استقامت کمتری دارد و این به‌معنای آن است که زندگی فردی زن نسبت به زندگی فردی مرد از غنای کمتری برخوردار است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص76-75.</ref>  
دوبوار، در یک مقایسه سوگیرانه، مرد را صاحب بی‌نهایت امتیاز می‌داند و بر این باور است که زندگی جنسی‌ مرد، در مبارزه با او نیست بلکه به طریقی ممتد بدون بحران و غالباً بدون حادثه می‌گذرد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص75.</ref> وی بدون توجه به نقاط قوت زن، معتقد است زن از حیث [[بدن]]، ضعیف‌تر از مرد است؛ نیروی عضلانی کمتری دارد؛ گلبول‌های قرمز کمتری دارد؛ با سرعتی کمتر از مرد می‌دود؛ وزنه‌های سبک‌تری بلند می‌کند؛ تقریباً هیچ ورزشی نیست که در آن زن بتواند با مرد به رقابت برخیزد و در پیکار نمی‌‌‌‌‌تواند با مرد به مقابله بپردازد. از این مقایسه نتیجه می‌گیرد که سهم زن از دنیا محدودتر است؛ زن در طرح‌ها و نقش‌های خود که ضمناً کمتر هم قادر به اجرای آن‌ها است، پایداری و استقامت کمتری دارد و این به‌معنای آن است که زندگی فردی زن نسبت به زندگی فردی مرد از غنای کمتری برخوردار است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص76-75.</ref>  
==تفاوت‌های جنسی==
==تفاوت‌های جنسی==
از دیدگاه دوبوار، امتیازی که مرد دارد و از همان دوران کودکی به آن آگاه است، این است که موضوع انسان بودن او با سرنوشت مردانه‌اش تباین ندارد. موفقیت‌های اجتماعی یا عقلانی پسر، او را واجد امتیازی مردانه می‌کند و موجب می‌شود، دچار تشتت نشود. حال ‌آنکه از زن خواسته‌ شده برای کمال بخشیدن به زنانگی‌اش خود را شئ و طعمه کند، یعنی از خواسته‌های خود به‌مثابه نفس سلطه‌گر، چشم بپوشد؛ این تضاد وضع زن از بند رسته را به نحوی خاص مشخص می‌کند. زن از بند رسته، از اینکه در وظیفه زنانگی خود استقرار پذیرد، استنکاف می‌ورزد، زیرا نمی‌خواهد خود را مثله کند، اما طرح جنسیت نیز نوعی مثله‌شدن است. مرد، فردی از انسان، با جنسیت متفاوت است؛ زن فرد کامل و برابر با مرد نیست، مگر این‌که او نیز موجودی بشری و دارای جنسیت متفاوت باشد؛ انصراف او از زنانگی به‌مثابه انصراف از قسمتی از انسانیتش است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج2، 1398ش، ص623-622.</ref>  
از دیدگاه دوبوار، امتیازی که مرد دارد و از همان دوران کودکی به آن آگاه است، این است که موضوع انسان بودن او با سرنوشت مردانه‌اش تباین ندارد. موفقیت‌های اجتماعی یا عقلانی پسر، او را واجد امتیازی مردانه می‌کند و موجب می‌شود، دچار تشتت نشود. حال ‌آنکه از زن خواسته‌ شده برای کمال بخشیدن به زنانگی‌اش خود را شئ و طعمه کند، یعنی از خواسته‌های خود به‌مثابه نفس سلطه‌گر، چشم بپوشد؛ این تضاد وضع زن از بند رسته را به نحوی خاص مشخص می‌کند. زن از بند رسته، از اینکه در وظیفه زنانگی خود استقرار پذیرد، استنکاف می‌ورزد، زیرا نمی‌خواهد خود را مثله کند، اما طرح جنسیت نیز نوعی مثله‌شدن است. مرد، فردی از انسان، با جنسیت متفاوت است؛ زن فرد کامل و برابر با مرد نیست، مگر این‌که او نیز موجودی بشری و دارای جنسیت متفاوت باشد؛ انصراف او از زنانگی به‌مثابه انصراف از قسمتی از انسانیتش است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج2، 1398ش، ص623-622.</ref>