Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
به گزارش گاردین، کمیته‌ای ملّی در بلغارستان در سال ۲۰۱۸ اعلام کرده‌است که کریستوا در ۱۹۷۱ با پلیس مخفی بلغارستان همکاری می‌کرده‌است و با نامِ سازمانیِ «[[سابینا]]» شناخته می‌شده‌است.<ref>https://www.theguardian.com/world/2018/mar/28/julia-kristeva-communist-secret-agent-bulgaria-claims</ref> کریستوا این ادعا را تکذیب کرده‌است.<ref>https://bibliobs.nouvelobs.com/actualites/20180328.OBS4336/quelqu-un-veut-me-nuire-julia-kristeva-dement-avoir-fait-partie-des-services-secrets-bulgares.html</ref>
به گزارش گاردین، کمیته‌ای ملّی در بلغارستان در سال ۲۰۱۸ اعلام کرده‌است که کریستوا در ۱۹۷۱ با پلیس مخفی بلغارستان همکاری می‌کرده‌است و با نامِ سازمانیِ «[[سابینا]]» شناخته می‌شده‌است.<ref>https://www.theguardian.com/world/2018/mar/28/julia-kristeva-communist-secret-agent-bulgaria-claims</ref> کریستوا این ادعا را تکذیب کرده‌است.<ref>https://bibliobs.nouvelobs.com/actualites/20180328.OBS4336/quelqu-un-veut-me-nuire-julia-kristeva-dement-avoir-fait-partie-des-services-secrets-bulgares.html</ref>
== دیدگاه‌های کریستوا ==
== دیدگاه‌های کریستوا ==
ژولیا کریستوا را برخی فمینیست نمی دانند و جامعه شناس فرهنگ می دانند. وی با نقد روانکاوی [[فروید]] و [[سوسو]]، سعی می کند تصویر دیگری از سرکوب و هویت ارائه کند.  
ژولیا کریستوا را برخی فمینیست نمی دانند و [[جامعه شناس فرهنگ]] می دانند. وی با نقد روانکاوی [[زیگموند فروید]] و [[سوسو]]، سعی می کند تصویر دیگری از سرکوب و هویت ارائه کند.  
در حالی که بسیاری از نظریه پردازان فمینیست به واقعیات تجربی که زنان را محدود می‌کند توجه دارند، کریستوا به مسائل عمیق تری توجه می‌کند. یکی از این مسائل تفاوت جنسی است. به نظر کریستوا میان دو جنس تفاوتی اساسی وجود دارد- نه فقط تفاوت زیست‌شناختی و روان‌شناختی بلکه تفاوت در نفس نحوه‌ی شکل گیری زنان و مردان. برای مثال، مشهود در طریقه‌ای که قلمروی امر نمادین با ساختار‌های منطقی ذاتی‌اش در باب یکسانی (هویت) و تفاوت جایگاه زنان را به عنوان موجوداتی متفاوت از یا کاملا متضاد با مردان تعیین می‌کند. آیا زن فی نفسه وجود دارد یا صرفا بازی نشانه‌ها در امر نمادین است؟<ref>مک آفی، 2004: 122.</ref>
در حالی که بسیاری از نظریه پردازان فمینیست به واقعیات تجربی که زنان را محدود می‌کند توجه دارند، کریستوا به مسائل عمیق تری توجه می‌کند. یکی از این مسائل [[تفاوت جنسی]] است. به نظر کریستوا میان دو جنس تفاوتی اساسی وجود دارد- نه فقط [[تفاوت زیست‌شناختی]] و [[روان‌شناختی]] بلکه تفاوت در نفس نحوه‌ی شکل گیری زنان و مردان. برای مثال، مشهود در طریقه‌ای که قلمروی امر نمادین با ساختار‌های منطقی ذاتی‌اش در باب یکسانی (هویت) و تفاوت جایگاه زنان را به عنوان موجوداتی متفاوت از یا کاملا متضاد با مردان تعیین می‌کند. آیا زن فی نفسه وجود دارد یا صرفا بازی نشانه‌ها در امر نمادین است؟<ref>مک آفی، 2004: 122.</ref>
آثار کریستوا دوگانگی جنس/جنسیت را مختل می‌کنند: کارکرد‌ها و طنین‌های نشانه‌ای بخشی از کارکردهای دلالتی ما هستند. بنابراین نمی‌توانیم شکاف دقیقی میان تن و فرهنگ قائل شویم و غیر ممکن است بتوانیم جنسیت را از جنس جدا کنیم.<ref>چانتر1993: 185.</ref> به نظر کریستوا دوپارگی میان مرد و زن هم چون یک ضدیت میان دو رقیب مشکلی مربوط به متافیزیک است.
آثار کریستوا [[دوگانگی جنس/جنسیت]] را مختل می‌کنند: کارکرد‌ها و طنین‌های نشانه‌ای بخشی از کارکردهای دلالتی ما هستند. بنابراین نمی‌توانیم شکاف دقیقی میان تن و فرهنگ قائل شویم و غیر ممکن است بتوانیم جنسیت را از جنس جدا کنیم.<ref>چانتر1993: 185.</ref> به نظر کریستوا دوپارگی میان مرد و زن هم چون یک ضدیت میان دو رقیب مشکلی مربوط به متافیزیک است.
کریستوا مدعی است زنانگی و زن وجود ندارد و این مفاهیم، مفاهیمی متافیزیکی هستند. اما نکته مهم اینجاست که از نظر او مفهوم زن فقط از نظر سیاسی امکان می‌یابد نه از نظر فلسفی. «اعتقاد به اینکه فردی زن است تقریبا همان قدر نامعقول و تاریک اندیشانه است که معتقد باشیم فردی مرد است. می‌گویم تقریبا چون هنوز بسیاری از اهداف وجود دارد که زنان باید به آن‌ها برسند: آزادی سقط جنین و کنترل باروری، مهدهای کودک، برابری شغلی و غیره. بنابراین ما باید عبارت ما زن‌ایم را فقط به صورت تبلیغ یا شعار برای بیان خواسته‌های خود به کار ببریم. اما اگر بخواهیم عمیق‌تر نگاه کنیم زن نمی‌تواند باشد؛ این چیزی نیست که در مقوله بودن بگنجد.»  
کریستوا مدعی است زنانگی و زن وجود ندارد و این مفاهیم، مفاهیمی متافیزیکی هستند. اما نکته مهم اینجاست که از نظر او مفهوم زن فقط از نظر سیاسی امکان می‌یابد نه از نظر فلسفی. «اعتقاد به اینکه فردی زن است تقریبا همان قدر نامعقول و تاریک اندیشانه است که معتقد باشیم فردی مرد است. می‌گویم تقریبا چون هنوز بسیاری از اهداف وجود دارد که زنان باید به آن‌ها برسند: آزادی سقط جنین و کنترل باروری، مهدهای کودک، برابری شغلی و غیره. بنابراین ما باید عبارت ما زن‌ایم را فقط به صورت تبلیغ یا شعار برای بیان خواسته‌های خود به کار ببریم. اما اگر بخواهیم عمیق‌تر نگاه کنیم زن نمی‌تواند باشد؛ این چیزی نیست که در مقوله بودن بگنجد.»  
کریستوا در مصاحبه‌اش با بریژیت هویتفیلد میدتون نظر خود را درباره‌ی فمینیسم این گونه بیان می‌کند:
”فمینیسم جنبش چندان با سابقه‌ای نیست؛ نسبتن جدید است و به اواخر قرن نوزدهم بر می‌گردد، و نیز در سه مرحله رشد کرد. مرحله‌ی اول طرفداران حق رأی زنان بودند که برای برابری سیاسی مبارزه می‌کردند. دومین مرحله مربوط به سیمون دو بوار بود (و دیگران، اما به طور خاص خود او). پس از آن مرحله‌ی سومی بود که من خودم در گذشته به آن تعلق داشتم. موجی که به ویژه در فرانسه حدود می‌68 ظاهر شد و توسط برخی از آمریکایی‌ها ادامه پیدا کرد. این مرحله نه از برابری که از تفاوت صحبت می‌کرد.


من قبلن به این جنبش تعلق داشته‌ام اما اکنون رادیکال‌تر شده‌ام. در کتاب‌های مربوط به نبوغ زنانه گفته‌ام که تلاش می‌کنم فمینیسم توده‌ای را نقادی کنم”.
کریستوا در مصاحبه‌اش با [[بریژیت هویتفیلد میدتون]] نظر خود را درباره‌ی فمینیسم این گونه بیان می‌کند:
 
[[فمینیسم]] جنبش چندان با سابقه‌ای نیست؛ نسبتن جدید است و به اواخر [[قرن نوزدهم]] بر می‌گردد، و نیز در سه مرحله رشد کرد. مرحله‌ی اول طرفداران حق رأی زنان بودند که برای برابری سیاسی مبارزه می‌کردند. دومین مرحله مربوط به [[سیمون دوبوار]] بود (و دیگران، اما به طور خاص خود او). پس از آن مرحله‌ی سومی بود که من خودم در گذشته به آن تعلق داشتم. موجی که به ویژه در فرانسه حدود می‌68 ظاهر شد و توسط برخی از آمریکایی‌ها ادامه پیدا کرد. این مرحله نه از برابری که از تفاوت صحبت می‌کرد.
 
من قبلا به این جنبش تعلق داشته‌ام اما اکنون [[رادیکال‌]]تر شده‌ام. در کتاب‌های مربوط به نبوغ زنانه گفته‌ام که تلاش می‌کنم [[فمینیسم]] توده‌ای را نقادی کنم”.
کریستوا در طی زمان نظریات خود درباره‌ی مفهوم زن و زنانگی و مواضعش نسبت به فمینیسم را تکوین کرده است. در ‌‌نهایت دورنمایی که او ترسیم می‌کند به شرح زیر است:
کریستوا در طی زمان نظریات خود درباره‌ی مفهوم زن و زنانگی و مواضعش نسبت به فمینیسم را تکوین کرده است. در ‌‌نهایت دورنمایی که او ترسیم می‌کند به شرح زیر است:


خط ۲۳: خط ۲۵:
کریستوا به دنبال« راه سومی »برای فمینیسم است، راهی که زنان به واسطه‌ی آن برای داشتن فرزند و خلق فرهنگ احساس آزادی کنند، تا در ذهن و جسم خود آزاد باشند.<ref>مک آفی 2004: 120.</ref>
کریستوا به دنبال« راه سومی »برای فمینیسم است، راهی که زنان به واسطه‌ی آن برای داشتن فرزند و خلق فرهنگ احساس آزادی کنند، تا در ذهن و جسم خود آزاد باشند.<ref>مک آفی 2004: 120.</ref>


کریستوا در ‌‌نهایت تصویر زن را به عنوان بیگانه‌ای هوشیار که به هر حال در قلمروی نمادین باقی می‌ماند انتخاب می‌کند. زنی که به تفاوت خود واقف است، زنی که به نبوغ زنانه ایمان دارد. مفهوم بدن و دلالت گری های بدن برای کریستوا بسیار مهم است و می گوید بین بدن و زبان یک دیالکتیکی برقرار است. در سنت شرقی ها و مسلمانان بدن یک جورهایی مورد تغافل قرار می گیرد و این در حالی است که در برهه هایی درگیر بدن هستیم و در دوران کودکی و بلوغ جنسی تحولات بدنی برای ما مهم است. در اندیشه کریستوا بدن یک امر فرهنگی، دلالت گر و نمادین است که سائق هایی با فرهنگ و نظم و قانون دارد.
کریستوا در ‌‌نهایت تصویر زن را به عنوان بیگانه‌ای هوشیار که به هر حال در قلمروی نمادین باقی می‌ماند انتخاب می‌کند. زنی که به تفاوت خود واقف است، زنی که به نبوغ زنانه ایمان دارد. مفهوم بدن و دلالت گری های بدن برای کریستوا بسیار مهم است و می گوید بین بدن و زبان یک دیالکتیکی برقرار است. در سنت شرقی ها و مسلمانان بدن یک جورهایی مورد تغافل قرار می گیرد و این در حالی است که در برهه هایی درگیر بدن هستیم و در دوران کودکی و بلوغ جنسی تحولات بدنی برای ما مهم است. در اندیشه کریستوا [[بدن یک امر فرهنگی]]، دلالت گر و نمادین است که سائق هایی با فرهنگ و نظم و قانون دارد.
دو محور اصلی اندیشه کریستوا هویت فردی و هویت جمعی است. وی همانند چودوروف از یک مفهومی به نام پیوند بدنی کودک و مادر صحبت می کند و اینکه کودک بدن مادر را امتداد بدن خود می داند. وی قبل از این که به هویت خودش برسد در گام اول نسبت خودش را با بدن مادر برقرار می کند و سپس مرز میان بدن خود و بدن مادر که از آن خود  می دانست برقرار می کند. وساطت پدر به حالت دفعی گرفتن نسبت به بدن مادر کمک می کند. تفاوت فروید و کریستوا در این است که این حالت دفعی از نظر فروید با قانون و رفتارهای انظباطی پدر است که این بینونت حاصل می شود. کریستوا می گوید گرچه قانون و انضباط پدر بی تاثیر نیست ولی امر تخیلی هم مهم است و پدر در قالب یک دیگری مهربان به این جدا شدن دو بدن کمک می کند. پدر با امر تخیلی نوعی فضا سازی برای این جدا سازی می کند. بین فرزند پسر و دختر تفاوت وجود دارد. وقتی کودک پسر از بدن مادر جدا می شود می تواند یک بازگشت به بدن مادر پیدا کند و یک حالت عاشقانه پس از دفع ایجاد می شود و چون با پدر همزاد پنداری می کند ارتباطش با بدن مادر تعادل پیدا می کند. اما در دختر نه دفع کامل صورت می گیرد نه بازگشت ولذا دختران حالت روان پریشی و مالیخولیایی دارد.
دو محور اصلی اندیشه کریستوا هویت فردی و هویت جمعی است. وی همانند چودوروف از یک مفهومی به نام پیوند بدنی کودک و مادر صحبت می کند و اینکه کودک بدن مادر را امتداد بدن خود می داند. وی قبل از این که به هویت خودش برسد در گام اول نسبت خودش را با بدن مادر برقرار می کند و سپس مرز میان بدن خود و بدن مادر که از آن خود  می دانست برقرار می کند. وساطت پدر به حالت دفعی گرفتن نسبت به بدن مادر کمک می کند. تفاوت [[فروید]] و کریستوا در این است که این حالت دفعی از نظر [[فروید]] با قانون و رفتارهای انظباطی پدر است که این بینونت حاصل می شود. کریستوا می گوید گرچه قانون و انضباط پدر بی تاثیر نیست ولی امر تخیلی هم مهم است و پدر در قالب یک دیگری مهربان به این جدا شدن دو بدن کمک می کند. پدر با امر تخیلی نوعی فضا سازی برای این جدا سازی می کند. بین فرزند پسر و دختر تفاوت وجود دارد. وقتی کودک پسر از بدن مادر جدا می شود می تواند یک بازگشت به بدن مادر پیدا کند و یک حالت عاشقانه پس از دفع ایجاد می شود و چون با پدر همزاد پنداری می کند ارتباطش با بدن مادر تعادل پیدا می کند. اما در دختر نه دفع کامل صورت می گیرد نه بازگشت ولذا دختران حالت روان پریشی و مالیخولیایی دارد.


ارتباط انسان با جهان خارج از طریق بدن و غرایز صورت می گیرد. ورود به دنیای زبان، فرهنگ، نظم و... از طریق بدن و سائق ها صورت می گیرد و مادر اولین بدنی است که با آن ارتباط داریم و با آمدن پدر به عنوان وجود سوم دیگر یکپارچگی کودک با مادر دچار تفرقه می شود. اقتضای اول بدن و سائق ها فرارونده هستند و میل جنسی همانند میل به خوردن و ... تمایل به ارضای حداکثری دارد. فرهنگ، زبان، تابو و... در شرایط مختلف متفاوت می شوند. تابوها غرایز ما را کنترل می کنند و آنها را در یک جاهایی سرکوب مطلق می کنند و در یک دوره هایی کانالیزه می کنند. این وجه بنیادین و طبیعی وجود ما تا زمانی که ما بدن هستیم همراه ما می باشد و هر جایی که در مقابل این نظم بشکنیم این سائق ها خود را نشان می دهند. این سائق ها مجموعه ای از امور عاطفی احساسی و غریزی ما هستند. وقتی نظم نمادین ما را می شکند به هنر و دین و ادبیات مراجعه می کنیم. این نظم نمادین عرصه و قلمرو امور ابزاری هستند. بنیادی ترین وجه وجودی ما بدن مادر است. عشق به این بدن مادر بازگشت به غرایز سرکوب شده است و چون اولین جایی که ما حاضر شدیم این سرکوب را بپذیریم در مواجهه با نظم نمادینی بوده که نماد آن پدر بوده و نماد طبیعت مادر بوده است. ما اولین جایی که عاشق نظم نمادین شدیم و به طبیعت پشت کردیم پدر بود. مادر نماد امر غریزی و طبیعی و پدر نماد امر تخیلی و نظم نمادین می باشد.  
ارتباط انسان با جهان خارج از طریق بدن و غرایز صورت می گیرد. ورود به دنیای زبان، فرهنگ، نظم و... از طریق بدن و سائق ها صورت می گیرد و مادر اولین بدنی است که با آن ارتباط داریم و با آمدن پدر به عنوان وجود سوم دیگر یکپارچگی کودک با مادر دچار تفرقه می شود. اقتضای اول بدن و سائق ها فرارونده هستند و میل جنسی همانند میل به خوردن و ... تمایل به ارضای حداکثری دارد. فرهنگ، زبان، تابو و... در شرایط مختلف متفاوت می شوند. تابوها غرایز ما را کنترل می کنند و آنها را در یک جاهایی سرکوب مطلق می کنند و در یک دوره هایی کانالیزه می کنند. این وجه بنیادین و طبیعی وجود ما تا زمانی که ما بدن هستیم همراه ما می باشد و هر جایی که در مقابل این نظم بشکنیم این سائق ها خود را نشان می دهند. این سائق ها مجموعه ای از امور عاطفی احساسی و غریزی ما هستند. وقتی نظم نمادین ما را می شکند به هنر و دین و ادبیات مراجعه می کنیم. این نظم نمادین عرصه و قلمرو امور ابزاری هستند. بنیادی ترین وجه وجودی ما بدن مادر است. عشق به این بدن مادر بازگشت به غرایز سرکوب شده است و چون اولین جایی که ما حاضر شدیم این سرکوب را بپذیریم در مواجهه با [[نظم نمادینی]] بوده که نماد آن پدر بوده و نماد طبیعت مادر بوده است. ما اولین جایی که عاشق نظم نمادین شدیم و به طبیعت پشت کردیم پدر بود. مادر نماد امر غریزی و طبیعی و پدر نماد امر تخیلی و نظم نمادین می باشد.  
کنترل و قید زدن به غریزه سرکوب است.
کنترل و قید زدن به غریزه سرکوب است.


=== رد سیاست بازنمایی هویت ===
=== رد سیاست بازنمایی هویت ===
با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی فمینیسم پست مدرن شناخته می‌شود که تا حدی عامل شناساندن مفاهیم «صحت سیاسی»، «[[چندگانگی فرهنگی]]» و «[[سیاست‌های هویتی]]» است، کریستوا خود اعلام کرده که دانشگاهیان [[فمینیست آمریکایی]] نوشته‌های او را به اشتباه فهمیده‌اند. او معتقد است که بالاتر قرار دادن هویت جمعی نسبت به [[هویت فردی]] امری است اشتباه و چنین برداشتی از [[هویت‌های جنسی]]، قومی و مذهبی «[[تمامیت خواهانه]]» است.
با وجود اینکه او معمولاً به عنوان یکی از معماران اصلی فمینیسم پست مدرن شناخته می‌شود که تا حدی عامل شناساندن مفاهیم «صحت سیاسی»، «[[چندگانگی فرهنگی]]» و «[[سیاست‌های هویتی]]» است، کریستوا خود اعلام کرده که دانشگاهیان [[فمینیست آمریکایی]] نوشته‌های او را به اشتباه فهمیده‌اند. او معتقد است که بالاتر قرار دادن [[هویت جمعی]] نسبت به [[هویت فردی]] امری است اشتباه و چنین برداشتی از [[هویت‌های جنسی]]، قومی و مذهبی «[[تمامیت خواهانه]]» است.
== نقد دیدگاه‌های کریستوا ==
== نقد دیدگاه‌های کریستوا ==