Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۷: خط ۲۷:


==ازدواج==
==ازدواج==
در سال 1317 رضا شاه تصمیم مى‌‏گیرد که دو دخترش اشرف و شمس را به خانه بخت بفرستد و یکى ازحوادث تلخ و دردناک این دوره از زندگى اشرف ماجراى ازدواج اوست. ازدواجى که به دستور پدرش انجام گرفت و به غرور و شخصیت او لطمه زیادى وارد کرد و سبب پیچیدگى شخصیت او شد. فردوست جریان ازدواج اشرف را از زبان خود او این چنین نقل مى‏‌کند: «پدرم ما را صدا کرد و گفت موقع ازدواجتان است و دو نفر براى شما در نظر گرفته شده است. اما چون شمس خواهر بزرگتر است انتخاب اول با اوست و دومى هم نصیب تو خواهد شد.» چنین شد و چون فریدون جم خوش تیپ‏تر و جوان‏تر بود. شمس او را انتخاب کرد و على قوام  که چه از نظر قیافه و چه از نظر شخصیت با جم تفاوت زیادى داشت. سهم اشرف گردید. پس از مراسم عقد و ازدواج هر دو به دانشکده افسرى اعزام شدند.
در سال 1317 رضا شاه تصمیم مى‌‏گیرد که دو دخترش اشرف و شمس را به خانه بخت بفرستد. یکى ازحوادث تلخ و دردناک این دوره از زندگى اشرف ماجراى ازدواج اوست. ازدواجى که به دستور پدرش انجام گرفت و به غرور و شخصیت او لطمه زیادى وارد کرد و سبب پیچیدگى شخصیت او شد. فردوست جریان ازدواج اشرف را از زبان خود او این چنین نقل مى‏‌کند: «پدرم ما را صدا کرد و گفت موقع ازدواجتان است و دو نفر براى شما در نظر گرفته شده است. اما چون شمس خواهر بزرگتر است انتخاب اول با اوست و دومى هم نصیب تو خواهد شد.» چنین شد و چون فریدون جم خوش تیپ‏تر و جوان‏تر بود. شمس او را انتخاب کرد و على قوام  که چه از نظر قیافه و چه از نظر شخصیت با جم تفاوت زیادى داشت. سهم اشرف گردید. پس از مراسم عقد و ازدواج هر دو به دانشکده افسرى اعزام شدند.


شمس و اشرف در زمان رضاخان جرأت نداشتند حرف طلاق را بزنند ولى بعد از تبعید او هر دو از همسران خود جدا شدند. اشرف درباره على قوام در خاطراتش مى‏‌گوید: «....من از همان اول از على قوام بدم مى‌‏آمد. نمى‌‏دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا این که چون او را به من تحمیل کرده بودند از او بدم می‌آمد. یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم.... و این حقیقت را نیز خوب مى‌‏دانستم که پدرم هیچ‌گونه مقاومتى یا مخالفتى را از سوى هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد.»
شمس و اشرف در زمان رضاخان جرأت نداشتند حرف طلاق را بزنند ولى بعد از تبعید او هر دو از همسران خود جدا شدند. اشرف درباره على قوام در خاطراتش مى‏‌گوید: «....من از همان اول از على قوام بدم مى‌‏آمد. نمى‌‏دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا این که چون او را به من تحمیل کرده بودند از او بدم می‌آمد. یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم.... و این حقیقت را نیز خوب مى‌‏دانستم که پدرم هیچ‌گونه مقاومتى یا مخالفتى را از سوى هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد.»