Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Amirmostafavi (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح لینک های داخلی و رده ها
خط ۴۲: خط ۴۲:


=== دیدگاه نانسی پیرامون نقش‌های جنسیتی ===
=== دیدگاه نانسی پیرامون نقش‌های جنسیتی ===
درباره‌ی شکل‌گیری نقش‌های جنسیتی نظریه‌های گوناگونی وجود دارد که از میان نظریه‌های روان‌شناختی، نظریه‌ی نانسی چودورف، اهمیتی ویژه دارند. بنابر این نظریه، در نخستین مرحله‌ی جامعه‌پذیری کودکان هر دو جنس نخست با [[مادر]] همانند‌سازی می‌کنند، ولی در ادامه پسر ناگزیر می‌شود با همانند‌سازی با پدر، نقش‌های [[مردانه]] را بپذیرد. مادر برای کسب هویت مستقل به پسران کمک می‌کند. پسران نیز به جای همانند‌سازی با شخص پدر با موقعیت او، یعنی نقش‌های مردانه‌ی وی همانند‌سازی می‌کنند. دلیل این مسئله نیز حضور نداشتن پدر در خانه و کنار کودک است.
درباره‌ی شکل‌گیری نقش‌های جنسیتی نظریه‌های گوناگونی وجود دارد که از میان نظریه‌های روان‌شناختی، نظریه‌ی نانسی چودورف، اهمیتی ویژه دارند. بنابر این نظریه، در نخستین مرحله‌ی جامعه‌پذیری کودکان هر دو جنس نخست با مادر همانند‌سازی می‌کنند، ولی در ادامه پسر ناگزیر می‌شود با همانند‌سازی با پدر، نقش‌های [[مردانه]] را بپذیرد. مادر برای کسب هویت مستقل به پسران کمک می‌کند. پسران نیز به جای همانند‌سازی با شخص پدر با موقعیت او، یعنی نقش‌های مردانه‌ی وی همانند‌سازی می‌کنند. دلیل این مسئله نیز حضور نداشتن پدر در خانه و کنار کودک است.


نانسی چودروف روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگی‌های زنانه، به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه، '''ضعف اخلاقی''' و منشی [[زنان]] تاکید می کرد؛ چودروف بر جنبه‌های مثبت ویژگی‌های سنتی زنانه و از سوی دیگر، ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورش‌دهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی، از آنجا که اولین مرحله جامعه‌پذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند. ولی در ادامه، پسر ناگزیر می‌شود با '''همانندسازی''' با پدر، نقش‌های مردانه را پذیرا شود. <ref>[https://piuc.niloblog.com/p/254/%D9%86%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D9%88%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%81-Nancy-Chodorow «نانسی چودروف »، نیلوبلاگ]</ref>
نانسی چودروف روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگی‌های زنانه، به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه، '''ضعف اخلاقی''' و منشی [[زنان]] تاکید می کرد؛ چودروف بر جنبه‌های مثبت ویژگی‌های سنتی زنانه و از سوی دیگر، ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورش‌دهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی، از آنجا که اولین مرحله جامعه‌پذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند. ولی در ادامه، پسر ناگزیر می‌شود با '''همانندسازی''' با پدر، نقش‌های مردانه را پذیرا شود. <ref>[https://piuc.niloblog.com/p/254/%D9%86%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D9%88%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%81-Nancy-Chodorow «نانسی چودروف »، نیلوبلاگ]</ref>


در طی فرایند جامعه‌پذیری، [[مادران]] پسران خود را تشویق می‌کنند که از آنان جدا شوند و به آنها کمک می‌کنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است. اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچه‌داری موجب می‌گردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزش‌ها و ویژگی‌های رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد، به صورت '''همانندسازی''' موقعیتی، یعنی همانندسازی با نقش‌های مردانه پدر به عنوان مجموعه‌ای از عناصر انتزاعی درآید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر، او هم ابعاد زنانه خود را سرکوب می‌کند و هم یاد می‌گیرد که زنانگی را کم ارزش بداند. اما در مورد دختر بچه‌ها همانندسازی شخصی با مادر می‌تواند تا تکمیل فرایند یادگیری هویت زنانه و نقش‌های وابسته به آن تداوم یابد و این شخصی بودن را حضور مادر در کنار دختر در طی این فرایند تضمین می‌کند.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>
در طی فرایند جامعه‌پذیری، مادران پسران خود را تشویق می‌کنند که از آنان جدا شوند و به آنها کمک می‌کنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است. اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچه‌داری موجب می‌گردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزش‌ها و ویژگی‌های رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد، به صورت '''همانندسازی''' موقعیتی، یعنی همانندسازی با نقش‌های مردانه پدر به عنوان مجموعه‌ای از عناصر انتزاعی درآید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر، او هم ابعاد زنانه خود را سرکوب می‌کند و هم یاد می‌گیرد که زنانگی را کم ارزش بداند. اما در مورد دختر بچه‌ها همانندسازی شخصی با مادر می‌تواند تا تکمیل فرایند یادگیری هویت زنانه و نقش‌های وابسته به آن تداوم یابد و این شخصی بودن را حضور مادر در کنار دختر در طی این فرایند تضمین می‌کند.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>


از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعه‌پذیری آن است که دختران درجه ضعیف‌تری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه می‌کنند. از این رو مرزهای خودی را به طور انعطاف‌پذیرتری توسعه می‌دهند که این امر پیش شرط‌های روان‌شناختی برای باز تولید فرودستی [[زنان]] نسبت به مردان را فراهم می‌آورد. در نتیجه، تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید می‌شود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی می‌کنند و از بدری کردن خودداری می‌ورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان می‌نمایند.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>
از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعه‌پذیری آن است که دختران درجه ضعیف‌تری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه می‌کنند. از این رو مرزهای خودی را به طور انعطاف‌پذیرتری توسعه می‌دهند که این امر پیش شرط‌های روان‌شناختی برای باز تولید فرودستی [[زنان]] نسبت به مردان را فراهم می‌آورد. در نتیجه، تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید می‌شود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی می‌کنند و از بدری کردن خودداری می‌ورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان می‌نمایند.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>


نظریه چودروف علی رغم نفوذ قابل توجه خود، از نقد منتقدان به دور نمانده است. پیش از هر چیز باید به جرح و تعدیل‌هایی اشاره کرد که خود او در دهه 1990 در نظریه‌اش اعمال کرده است. او پیشتر مدعی شده بود پسرانی که با شخص پدر همانندسازی می‌کنند، انعطاف‌پذیرتر از آنهایی هستند که به دلیل عدم حضور پدر، تنها بر کلیشه‌های فرهنگی نقش پدری تکیه می‌کنند. ولی شواهدی که خود وی در نوشته‌های جدیدش به آنها استناد می‌کند؛ نشان می‌دهند که پدران بیش از [[مادران]]، هویت جنسی سنتی را در کودکان ایجاد می‌کنند. چودروف اینک برای زنانگی- مردانگی و [[جنسیت]] تعریف‌هایی چند جانبه‌تر ارایه می‌دهد و واکنش‌های محتمل افراد نسبت به تربیت اولیه خودشان را به جای آنکه در دو الگوی کلی خلاصه کند متعدد تشخیص می‌دهد.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>
نظریه چودروف علی رغم نفوذ قابل توجه خود، از نقد منتقدان به دور نمانده است. پیش از هر چیز باید به جرح و تعدیل‌هایی اشاره کرد که خود او در دهه 1990 در نظریه‌اش اعمال کرده است. او پیشتر مدعی شده بود پسرانی که با شخص پدر همانندسازی می‌کنند، انعطاف‌پذیرتر از آنهایی هستند که به دلیل عدم حضور پدر، تنها بر کلیشه‌های فرهنگی نقش پدری تکیه می‌کنند. ولی شواهدی که خود وی در نوشته‌های جدیدش به آنها استناد می‌کند؛ نشان می‌دهند که پدران بیش از مادران، هویت جنسی سنتی را در کودکان ایجاد می‌کنند. چودروف اینک برای زنانگی- مردانگی و [[جنسیت]] تعریف‌هایی چند جانبه‌تر ارایه می‌دهد و واکنش‌های محتمل افراد نسبت به تربیت اولیه خودشان را به جای آنکه در دو الگوی کلی خلاصه کند متعدد تشخیص می‌دهد.<ref>«نانسی چودروف »، نیلوبلاگ</ref>


=== دیدگاه نانسی پیرامون رابطه‌ی مادر- فرزند ===
=== دیدگاه نانسی پیرامون رابطه‌ی مادر- فرزند ===
خط ۵۷: خط ۵۷:
چودروف همیشه حیرت می‌کرد که چرا [[زنان]] می‌خواهند مادری کنند. چودروف گذشته از آن که برای نظریه‌های مادریت مبتنی بر« طبیعت» ضرورتی نمی‌یافت، نظریه‌های مادریت مبتنی بر« پرورش» را نیز قانع‌کننده نمی‌دانست.
چودروف همیشه حیرت می‌کرد که چرا [[زنان]] می‌خواهند مادری کنند. چودروف گذشته از آن که برای نظریه‌های مادریت مبتنی بر« طبیعت» ضرورتی نمی‌یافت، نظریه‌های مادریت مبتنی بر« پرورش» را نیز قانع‌کننده نمی‌دانست.


تکیه‌ی او بر تفاوت تجربه‌ی «رابطه با ابژه» بود که دخترها و پسرها در کودکی با [[مادر]] و پدر خود دارند. بار جنسی مرحله‌ی پیش اودیپی برای پسر و دختر فرق می‌کند. پسر بچه حس می کند بدن مادر شبیه بدن او نیست. با ورود به مرحله‌ی اودیپی پسر بچه متوجه می شود که دیگر بودن مادر چه اندازه  دردسرساز است. و نیز بی حرمتی زنان در جامعه به پسر کمک می‌کند تا برای وجود خود معنایی در تقابل با جنس زن بیابد که مادر بازنمای آن است.
تکیه‌ی او بر تفاوت تجربه‌ی «رابطه با ابژه» بود که دخترها و پسرها در کودکی با مادر و پدر خود دارند. بار جنسی مرحله‌ی پیش اودیپی برای پسر و دختر فرق می‌کند. پسر بچه حس می کند بدن مادر شبیه بدن او نیست. با ورود به مرحله‌ی اودیپی پسر بچه متوجه می شود که دیگر بودن مادر چه اندازه  دردسرساز است. و نیز بی حرمتی زنان در جامعه به پسر کمک می‌کند تا برای وجود خود معنایی در تقابل با جنس زن بیابد که مادر بازنمای آن است.
رابطه‌ی پیش اودیپی مادر و دختر واجد خصوصیتی است که چودورو آن را« همزیستی بادوام» و« زیاده‌روی در همانندسازی خود شیفته» نامید. چودروف رشد جنسی روانی پسران و دختران خالی از پیامدهای اجتماعی نیست. تاثیر قصور در مادر کردن به روان‌پریشی زیاده‌روی در مادری کردن دختران سبب می‌شود که بیش از حد به مادر وابسته و از خود مختاری کم‌تری برخوردار شوند. و در پسران سبب می‌شوند که نسبت به [[زنان]] حالت بیزاری پیدا کنند، به دنبال شریک [[جنسی]] کم توقع و بدون مخاطره بگردند.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه‌های فمینیستی، 1387ش، صص 249-255.</ref>
رابطه‌ی پیش اودیپی مادر و دختر واجد خصوصیتی است که چودورو آن را« همزیستی بادوام» و« زیاده‌روی در همانندسازی خود شیفته» نامید. چودروف رشد جنسی روانی پسران و دختران خالی از پیامدهای اجتماعی نیست. تاثیر قصور در مادر کردن به روان‌پریشی زیاده‌روی در مادری کردن دختران سبب می‌شود که بیش از حد به مادر وابسته و از خود مختاری کم‌تری برخوردار شوند. و در پسران سبب می‌شوند که نسبت به [[زنان]] حالت بیزاری پیدا کنند، به دنبال شریک [[جنسی]] کم توقع و بدون مخاطره بگردند.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه‌های فمینیستی، 1387ش، صص 249-255.</ref>


چودروف پدیده‌ی کوتاهی و زیاده‌روی در [[مادری]] کردن را از هر دو جنبه روانکاوانه و جامعه‌شناختی توضیح می‌داد. اگر [[زن]]ی در مادری کردن کوتاهی کند؛ احتمالاً خودش مادر درستی نداشته فقدان نقش الگوی پرورنده. اگر زنی در مادری کردن زیاده‌روی می‌کند، احتمالاً شوهرش نیاز او را به نزدیکی عاطفی برآورده نمی‌سازد.چودروف معتقد بود که اشتراک در پدر و مادری کردن تعدیل ساختاری است که به [[زنان]] و [[مردان]] امکان می‌دهد بخش‌هایی از روان خود را که در حال حاضر رشد نیافته است پرورش دهند و بنابراین دختران و پسرانی بار بیاورند که از قابلیت یکسان برای پروراندن صحیح کودکان نسل آینده برخوردار باشند.  
چودروف پدیده‌ی کوتاهی و زیاده‌روی در مادری کردن را از هر دو جنبه روانکاوانه و جامعه‌شناختی توضیح می‌داد. اگر [[زن]]ی در مادری کردن کوتاهی کند؛ احتمالاً خودش مادر درستی نداشته فقدان نقش الگوی پرورنده. اگر زنی در مادری کردن زیاده‌روی می‌کند، احتمالاً شوهرش نیاز او را به نزدیکی عاطفی برآورده نمی‌سازد.چودروف معتقد بود که اشتراک در پدر و مادری کردن تعدیل ساختاری است که به [[زنان]] و [[مردان]] امکان می‌دهد بخش‌هایی از روان خود را که در حال حاضر رشد نیافته است پرورش دهند و بنابراین دختران و پسرانی بار بیاورند که از قابلیت یکسان برای پروراندن صحیح کودکان نسل آینده برخوردار باشند.  
سه حاصل دارد: '''نخست''' شدت رابطه‌ی [[مادر]] و کودک را تخفیف دهد. '''دوم''' وقتی مادر در بیرون از خانه زندگی معناداری داشه باشد بعید است کودک را بهانه‌ی زندگی خود قرار دهد. '''سوم''' وقتی در در بزرگ کردن پسر سهیم باشد هراس از اقتدار مادر یا« انتظارات حاصل از فداکاری‌های انحصاری زنان» در پسر شکل نمی‌گیرد.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه‌های فمینیستی، 1387ش، صص 249-255.</ref>
سه حاصل دارد: '''نخست''' شدت رابطه‌ی مادر و کودک را تخفیف دهد. '''دوم''' وقتی مادر در بیرون از خانه زندگی معناداری داشه باشد بعید است کودک را بهانه‌ی زندگی خود قرار دهد. '''سوم''' وقتی در در بزرگ کردن پسر سهیم باشد هراس از اقتدار مادر یا« انتظارات حاصل از فداکاری‌های انحصاری زنان» در پسر شکل نمی‌گیرد.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه‌های فمینیستی، 1387ش، صص 249-255.</ref>


== نقد دیدگاه‌های نانسی چودروف ==
== نقد دیدگاه‌های نانسی چودروف ==
خط ۷۴: خط ۷۴:
لنگرمن مي‌نويسد: فمينيست‌ها معتقدند که [[زنان]] از جهت ارزش‌ها و منافع بنيادي‌شان<ref>رودريک 1980.</ref>، شيوه داوري‌هاي ارزشي<ref>گليگان 1982.</ref>، ساخت انگيزه‌‌هاي دستاوردي<ref>کافمن و ريچاردسون 1982.</ref>، خلاقيت ادبي<ref>گيلبرت و گوبا 1979.</ref>، تفنن‌هاي جنسي<ref>هايت 1979ـ رودي 1984.</ref>، احساس هويت<ref>لاور و شوارتز 1979.</ref> و از نظر فراگردهاي کلي آگاهي و ادراک خود<ref>بيکر ميلر 1976، کاسپر 1986.</ref>، درباره‌ی ساخت واقعيت اجتماعي، بينش و برداشتی متفاوت از مردان دارند.<ref>پاتریشیا مدو لنگرمن، «نظریة فمینیستی معاصر»، نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر،1391ش، ص 470.</ref>
لنگرمن مي‌نويسد: فمينيست‌ها معتقدند که [[زنان]] از جهت ارزش‌ها و منافع بنيادي‌شان<ref>رودريک 1980.</ref>، شيوه داوري‌هاي ارزشي<ref>گليگان 1982.</ref>، ساخت انگيزه‌‌هاي دستاوردي<ref>کافمن و ريچاردسون 1982.</ref>، خلاقيت ادبي<ref>گيلبرت و گوبا 1979.</ref>، تفنن‌هاي جنسي<ref>هايت 1979ـ رودي 1984.</ref>، احساس هويت<ref>لاور و شوارتز 1979.</ref> و از نظر فراگردهاي کلي آگاهي و ادراک خود<ref>بيکر ميلر 1976، کاسپر 1986.</ref>، درباره‌ی ساخت واقعيت اجتماعي، بينش و برداشتی متفاوت از مردان دارند.<ref>پاتریشیا مدو لنگرمن، «نظریة فمینیستی معاصر»، نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر،1391ش، ص 470.</ref>


بعضی منقدان چودروف، اطلاعات مربوط به غیبت پدر از خانه را متناقض دانسته‌اند؛ مثلا کودکان دور از پدر که افزون بر مادر، با عمه‌ها و مادربزرگ‌ها زندگی می‌کنند، از کودکانی که تنها با [[مادران]] خود زندگی می کنند بهترند. لذا به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به عنوان مشکل اصلی، تاکید کرد. همچنین در مورد نقش پدر در تربیت فرزندان، تحقیقات نظام‌مند به قدری کم انجام شد که به جز حدس و گمان سخن چندانی برای گفتن وجود ندارد.ادعاهای کلی نگر در مورد دوره اودیپی و دوره پیش از آن و غفلت از اینکه این مراحل، به زمان و مکان خاص، دوران جدید و جوامع غربی اختصاص دارند و نیز مبنا قرار دادن شکل واحدی از خانواده، یعنی خانواده هسته‌ای، سفید پوست و متعلق به طبقات متوسط و سرمایه‌دار به عنوان الگوی تمام انواع خانواده، از انتقادات دیگری هستند که بر این نظریه وارد شده‌‌‌اند.
بعضی منقدان چودروف، اطلاعات مربوط به غیبت پدر از خانه را متناقض دانسته‌اند؛ مثلا کودکان دور از پدر که افزون بر مادر، با عمه‌ها و مادربزرگ‌ها زندگی می‌کنند، از کودکانی که تنها با مادران خود زندگی می کنند بهترند. لذا به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به عنوان مشکل اصلی، تاکید کرد. همچنین در مورد نقش پدر در تربیت فرزندان، تحقیقات نظام‌مند به قدری کم انجام شد که به جز حدس و گمان سخن چندانی برای گفتن وجود ندارد.ادعاهای کلی نگر در مورد دوره اودیپی و دوره پیش از آن و غفلت از اینکه این مراحل، به زمان و مکان خاص، دوران جدید و جوامع غربی اختصاص دارند و نیز مبنا قرار دادن شکل واحدی از خانواده، یعنی خانواده هسته‌ای، سفید پوست و متعلق به طبقات متوسط و سرمایه‌دار به عنوان الگوی تمام انواع خانواده، از انتقادات دیگری هستند که بر این نظریه وارد شده‌‌‌اند.


خانم چودروف در دیدگاه خود جانب افراط را پیش گرفته است:
خانم چودروف در دیدگاه خود جانب افراط را پیش گرفته است:
# در توضیح منشأ ستم بیش از اندازه بر پویایی درونی روان تأکید کرده‌اند و به نوسانات بیرونی جامعه توجهی نشان نداده‌اند.
# در توضیح منشأ ستم بیش از اندازه بر پویایی درونی روان تأکید کرده‌اند و به نوسانات بیرونی جامعه توجهی نشان نداده‌اند.
#نوع خانواده را الگویی برای تمامی انواع خانواده‌ها فرض کرده‌اند.
#نوع خانواده را الگویی برای تمامی انواع خانواده‌ها فرض کرده‌اند.
# پدر و [[مادری]] اشتراکی ستم بر [[زنان]] را پایان نمی‌دهد بلکه ممکن است به مراتب بر شدت و خشونت آن بیفزاید.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، 1387، صص 255.</ref>
# پدر و مادری اشتراکی ستم بر [[زنان]] را پایان نمی‌دهد بلکه ممکن است به مراتب بر شدت و خشونت آن بیفزاید.<ref>تانگ، رزماری، نقد و نظر: نظریه های فمینیستی، 1387، صص 255.</ref>


== آثار چودروف ==
== آثار چودروف ==